منم بیشتر از هر زمان دیگهای عاشق و وابستهی مامانم شدم🥺 خیلییییی اذیتش کردم امیدوارم بتونم جبران کنم براش
بجز مادرم و پدرم و همسرم هیچکس هوامو نداشت
آدمای واقعی زندگیمو شناختم
چقد خوب گفتی واقعا تو سختیا باید ادمارو شناخت🤌🏻❤️
دقیقا آدما توی این موقعیت خودشونو نشون میدن
من قدر شوهرمو بیشتر میدونم چون تنها اون پا به پای من بود و کنارم بود
بدخلقیامو بدخوابیامو کم کاری هامو همش تحمل میکنه و تازه محبت میکنه همیشه دعاش میکنم
درسته عزیزم منم ادمای اطرافمو خوب شناختم ، مامانمو خواهرمو همسرم تا همین الان عین پروانه دورم چرخیدن ، اونقدرام که حسم نسبت به مادرشوهرم و جاریم منفی بود درست نبود و بیچاره اونا هم هرکاری از دستشون اومد انجام دادن
اما برعکس خواهرشوهرم خوب حسود بودنشو نشون داد
مثل من🥺
ببین توی زندگی فقط و فقط همسر و مادرو و پدر ب دردت میخورن
نهایتش خواهر و برادرت ب دردت بخورن
مگه اینکه چقددددر دوست خوبی داشته باشی ک ب فکرت باشه این دوران
تنها کسی که کنارمه مادرم و خواهرمه قوم شوهرم حتی یک تبریک هم زنگ نزدن بگن تا عمر دارم یادم نمیره
چقدر سخته😢
دقیقا بارداری روی واقعی ادما رو نشون میده ن فقط بارداری کلا مریضی همینه
همه جیو بیخیال چون میگذره غمی نیس
خدارو داری بس
ولی عحب زاویه دید قشنگی داری🤤
بعضی اتفاقا پیش میان ک ما شناخت بهتری از ادمای دور و اطرافمون پیدا کنیم
خوبه ک ادم متوجه ی سری چیزا بشه
اصلا انگار خدا پیش میاره تا راهت رو عوض کنی
انشاالله بسلامت بغلش بگیری و خدا برای هم حفظتون کنه
من سر بچه دومم با اینکه نموند اما فهمیدم ک دور و برم چی میگذره دقیق مادر شوهرم از بیمارستان ک مرخص شدم رفت پشت سرشم نگاه نکرد فقط دو بار یا سه بار یک بار ب من یک یا دوبارم مامانم زنگ زد و احوال پرسید و سفارش کرد
من با حتل بعد چند روز خونه مادرم بودم و بعد رفتم خونمون خواهر شوهرمم ی بار ب مامانش زنگ زد بیمارستان بعد مامانش گوشی رو داد بهم احوال منم پرسید پیامم یادم نیست چند بار داد
در صورنی ک من سر سقطش وقتی مامانش اینا نبودن تا جای امکان بودم براش هواشو داشتم و... بعد یکسال هم زایمان کرد دو قلو میرفتم بیمارستان مادرشو میفرستادم خونه استراحتی کنه زیرشو عوض کردم شیاف گذاشتم و...
اون موقع بچه ام پیش دبستانی بود
الان بچه هاش پنج ساله هستن
رفتن بهد چند وقت پیام داد چطوری خوبی بهتری دلمون تنگ شده بیاین این طرفا
گفتم ممنون جسمی خوبم روحی خوب بشم میام
اخرم خودشون اوندن چون دلشون تنگ نوه بود برای من بعد اون همه مدت نیومدن وقتی هم گفتن بهونه اوردن و زیر بار نرفتم منم این سری نگفتم باردارم اصلا دلم نمیخواد بگم
ن زبونم ب گفتن میچرخه ن دستم ب تلفن میره برای گفتنش حتی سرکلاژ شدم استراحت مطلق خونه مامانم اومدم میلی ب گفتن ندارم
تو ناراحتی هام وقتی نوه نبود نبودن
الان وقت سختیمه استراحت مطلقم
نمیخوام باشن
بگم نتیجه گلایه ها اون سال بوده ها
میترسم این سری هم خدای نکرده چیزی بشه و بگن عرضه نداره دیگه بچه بیاره
انشاالله سلامت بغلش کنی و سختی ها یادت بره
من خیلی وقته همه رو شناختم ولی تو بارداری بیشتر
از روز اول تنهایی خودم با بدترین ویار سر کردم پدرم فوت شد و مادرم نتونست بیاد
مادرشوهرمم هفته ایی یه بار غذا میفرسته ک اونم منت بزاره
مهم نیست خدا خیلی بزرگه خیلی عزیزم مهم میوه ی وجودته ک الهی همیشه دست راستت باشه و کمک حالت
چقد خوب حرف دلمو زدی تقریبا ۹۰ درصد آدمای اطرافم رو حذف کردم تو این دوران تنها کسی که بدردم خورد همسرم و خواهر و مادرم بودن،از خانواده شوهرم متنفر شدم.
وای داستان منو داری بخدا تنهایی سخته
شخصیت خود ادم هاست من مادرم و خواهرام ازم دورن٬اما مادر شوهرم مث یه مادر دلسوز و فرشته هوامو داشته و خواهر شوهرم مث یه خواهر کنارم بودن واقعا خداروشکر
وای نگووووو که منم دلم خونه یعنی هیچکس به فکر آدم نیست لامصبا یه زنگم دریغ میکنن تازه انتظارم دارن وقتی رفتی خونشون کارهم بکنی
منم دقیقا مثل تو عزیزم، دعا کن خدا ادمو به حال خودش رها نکنه جز خود ادم هیچکی به درد ادم نمیخوره، من فقط یک روز مامانم اومد کمکم انقد غر غر کرد که تونت کثیفه و فلان و بهمان که پشیمون شدم
دقیقا گلم منم همینطورم مادرم که مریضه نمیتونه همش پیشم باشه بقیه هم که اصلا احوالتم نمیپرسن من پا میشم میخواد کمرم بشکنه نمیتونم راه برم سنمم کمه بی تجربه ام قبلا هم سقط کردم خیلی میترسم ولی هیچکس یه لیوان آب هم دست آدم نمیده
چقدر قشنگگگگ دقیقا بگم کی بهم پشت کرده باورت نمیشه قشنگ شناختم
خداروشکر ک شناختی. همیشه ادم تو شرایط سخت اطرافیانشو میشناسه.خدا ک هیچوقت ولت نمیکنه پس هزاران بار شکر 🤲🏻🤲🏻🤲🏻🤲🏻
دقیقققققا منم مثل شماااممم همه زو خوب شناختم..
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.