۱۷ پاسخ

من پره پنکه سقفی گرف سربچمو

ان شاالله که چیزی نیس
تو رو خدا تخت رو بیخیال بشین

توروخدا بچه رو نذارید رو تخت🥲فورا ببریدش اورژانس چون خون اومده

ولی دیگ راجع ب این ک از بینبش خون اومده اطلاعی ندارم

من یه بار ز زدم اورژانس اومد‌گفت هروقت بچه افتاد از بلندی ببین رنگش زرد نشده ،چک کن ببین حالت چشماش عوض نشده بی حال نیست گوشاش کبود نیس بالا نیاوزده یا کف پاشو بخارون ببین عکس العمل نشون میده یا مثلا اگ چهار دست و پا‌میره هنوزم میره مشکلی نداره
گفت اگ ذیدی اوکیه الکی نبر سی تی اسکن خیلی ضرر داره گفت من دخترمو بردم ب اصرار خانومم الان دخترم گوشش کم شنوا شده سمعک میزاره

دختر منم یه بار از تخت افتاد دکتر گفت وقتی دو برابر ارتفاع بچه باشه حتما دکتر ببر و اگر بی هوش بشه هوشیاری نداشته باشه بالا بیاره حتما ببر

انشالله چیزی نیس اخه چرا بچه درحال جنب جوش میزارید روی تخت

دخترمنم امروز گیجگاهش خورد به لبه میز خیلی گریه کرد 😔

شاید بینیش ضربه دیده

دختر من از تخت با بینی اومد رو سرامیک از بینیش خون اومد بعد چند ساعت کم کبود شد و ورم کرد صبح از تخت افتادقرار شد شوهرم شب اومد ببریم دکتر بعد شوهرم اومد گفت الان که بچه طوریش نیست دکتر هم نبرد خدارو شکر خوب شد
دیگه هم از اون موقع رو تخت تنهایی نخوابوندمش
اگه خدای نکرده با سر میومد چی خیلی وحشتناک بود

استفراغ. خواب آلودگی و ترشح از گوش و بیتی به شدت خطرناکه. بردار ببر عکس بگیر بچت ضربه مغزی نشده باشه اون دکتر بی پدر حالیش نبوده. ببر فوق تخصص اطفال چکش کنه

پسر منم از تخت خودمون افتاده بود ولی اون با صورت اومد سرش زیاد زمین نخورد لبش از داخل ترک خورد خون اومد بعد یه روز خوب شد خیلی خاطره بدی بود

نباید بی‌حال بشه، نباید استفراغ کنه، بخاطر همین میگن بعد اینکه افتاد نزارین بخوابه

نزار تا یکی دوساعت بخوابه

عزیزم وقتی خون امده از بینیش حتما یه عکس بگیر از سرش خطرناکه

قشنگ توضیح میده

اورژانس زنگ بزن بپرس عزیزم

سوال های مرتبط

مامان ریحانه جانم مامان ریحانه جانم ۱۲ ماهگی
بچه ها دیروز یه چیزی شد واقعا یه لحظه تا سکته فاصله داشتم
ریحانه رو ساعت نزدیک 3 ظهر خوابوندم گذاشتمش روی تختش، تختش از این تخت کنار مادر هاست درحال حاضر، تخت جداگانه فعلا نخریدم اتاقش یکم جاش کمه. خلاصه همیشه وقتی بیدار میشه اول یه صدایی میکنه من متوجه میشم بیدار شده میرم سراغش و اینا، دیروز تقریبا یه ربع بعد از اینکه خوابوندمش، صدای النگو هاشو شنیدم و یه نق خیلی کوچولو زد، رفتم ببینم اگه جاش بدجوره درستش کنم، چشمتون روز بد نبینه... از تخت خودش اومده بود رو تخت من، چهار دست و پا اومده بود لبه ی تختتتتتتت🫢🫢🫢🫢🫢ببین میگم لبه یعنی از جلو و سمت چپش که وایساده بود چهار دستو پا، فقط 10 سانت از هر طرف تا لبه ی تشک تخت فاصله داشت، اگه ی ثانیه دیر رسیده بودم خاک عالم بر سرم میشد🤕😭😭وقتی درو باز کردم دیدم لبه تخت وایساده ینی فقط آروم جوری ک خودش نترسه گفتم یا ابالفضل، شوهرم بدو بدو اومد گفتم ینی یه ثانیه واقعا یه ثانیه دیر کرده بودم افتاده بود بدبخت می‌شدیم..
من حتی بالشت هم میزارم که وول نخوره از روی تخت خودش بیاد روی تخت ما، ولی نمیدونم واقعا دیروز چیشد خیلی بی صدا بیدار شده بود، واقعا میفهمم بچه‌ها فرشته ی نگهبان دارن، مراقب دارن که اتفاقی براشون نیفته، هر لحظه میرم تو اتاق یاد دیروز میفتم مو به تنم سیخ میشه. دیگه خلاصه تخت شو جمع کردم، دیشب تو اتاق خودش روی زمین خوابیدم باهاش