داشتم فکر میکردم که چیه این مادر شدن؟ همه چی خوبه هم زندگی هم حال روحی و جسمی ولی تا بچت غذا نخوره انگار کل دنیا رو سرت خرابه
امروز براش بلدرچین و برنج درست کردم منی که از اشپزی متنفرم ولی برا سورنا با کلی ذوق و حس خوب غذا درست میکنم وقتی می‌خوره انگار ی جون ب جونم اضاف میشه ولی امروز نخورد دیروزم درست و حسابی غذا نخورد و از صبح حس کردم نوک آلت تناسلیش تغییر کرده تا شنبه که ببرم دکتر حس میکنم چیزی ازم نمونه از فکر و غصه امروز نزدیک دوساعت سینم توی دهنش بود و مک میزد و خوابید شیر نمیخورد فقط الکی مک‌ میزد تا توی دهنش میکشیدم بیدار میشد گریه میکرد همونجوری توی همون حالت خودمم خابم برده بود الان دستم کلا بی حسه از صبح تا حالا فقط ی دونه بیسکوییت خوردم با اینکه همه چی خوب بود ولی همین چن‌تا در مورد بچم‌ منو در داغون ترین حالت ممکن قرار داده
خودمو یادم نمیاد واقعا ولی هرچی توی ذهنمه و بهش فکر میکنم سورناس
نه گشنگی نه تشنگی نه دیگه ظاهرم نه هیچی همش شده غذای سورنا شیر سورنا خوابیدنش دسشوییش اب خوردنش بازی کردنش آروم کردنش خندیدنش....
خدا برامون نگهشون داره نبض زندگیمونو

تصویر
۱۰ پاسخ

آره والا،خدامحافظشون باشه ومام پدرومادر خوبی براشون باشیم

چقدم دلم غذاشوخواست چ خوش رنگ شده،سلامتی بشه ب بدنش ان شاءلله

احتمالا لثش اذیته که میگی خوب غذا نخورده و الکی مک میزده .
یکم غذاشو له میکردی با دست میدادی .اینطور وقتا با دست بدی بهتر میخورن 😅

خدا حافظ همه بچه ها باشه انشاالله که سلامت باشه سورنا ناراحت نباش انشاالله شنبه خبر خوب بدی وماهم خوشحال بشیم

آمین عزیزم.دقیقا منم همینم

چقدر من و شما شبیه هم هستیم تو این مورد، انگار خودم این متن رو نوشته باشم

چقدحرف دل منوزدی من توام یاتومنی ولی من پسرموبردم دکتربهش شربت زینک گلوکونات دادبهش میدم بهترشده توهم بگیربهش بده

طبیعیه چون بچه اولته خیلی ذهنت درگیر میشه

کاملا درک میکنم
من آدمی ام که همه رو راهنمایی میکنم حتی درمورد بچه ولی وقتی دختر خودم نرمال نیست صد درجه به هم میریزم

این علائمی که گفتی هم ممکنه از دندوناش باشه دختر من موقع دندون تمام اینا رو داره

اولین بچه‌اته‌عزیزم؟
وقتی غذا نمی خوره بده کسی‌دیگه‌بده یا
بفرست خونه‌پدرمادر اونطوری‌‌حالش‌عوض‌میشه می خوره
آلتش‌چی شده؟مطمئنی؟

ان شالله آره واقعا

سوال های مرتبط

مامان نیکی مامان نیکی ۱۱ ماهگی
مادر بودن لذت بخش ترین و در عین حال سخت ترین و سنگین ترین مسئولیتیه که یه انسان درکل طول زندگیش میتونه داشته باشه...
دیروز جواب آزمایش نیکی رو بردم پیش دکترش، گفت عفونت ادراری نداره ولی احتمالا عفونتی توی مجرای تحتانی ادرارش وجود داره، دارو داد گفت بخوره و دو هفته دیگه تکرار آزمایش...
گفتم دکتر به هیچ عنوان آب نمیخوره غذا نمیخوره... گفت شده قطره قطره... ولی باید بهش بدی
غذا رو ذره ذره... ولی باید بدی...
امروز دیدم با قطره چکون راحتتر آب میخوره، تا الان نزدیک ۵۰ بار قطره چکونو آب کردم دادم بهش... تاشب حداقل ۲۰، ۳۰ بار دیگه باید این کارو بکنم... در عین اینکه سخته جالبه که کیف میکنم بالاخره این روش تا الان حداقل، روش جواب داده. با دل و جون بهش آب میدم،،،
غذا رو متوجه شدم از دستم راحتتر میخوره تا از قاشق، فقط غذاهای پوره ای یا خمیری رو از دیروز دارم ذره ذره با انگشت میذارم توی دهنش.... وقتی میخوره کیف میکنم....
ولی از یه طرف دلم پیش آزمایش دوهفته ی آیندشه که جوابش مهمه...
از یه طرف فکرم پیش یه مشکل که برطرف شده بود، کلی نذر و نیاز بابتش کرده بودم و همه رو ادا کردم و امروز دوباره دیدم و تمام انرژی و حالم گرفته شده...
تا این اندازه دوگانگی احوال رو فقط یه مادر میتونه تجربه کنه....