۵ پاسخ

من کمتر از یک ماه ب دخترم تونستم شیر خودمو بدم شیرم کم بود سیر نمیشد خانوم فهمید شیرخشکی شده هربار میبینش میگه اگه مامان شیر خودشو بهت میداد الان کلی تپلی شده بودی بگو آخه تو وقتی نمیدونی شیرخشک‌ بچه رو بیشتر تپل می‌کنه پس چرا همش حرف میزنی🤦کلا مادرشوهرا دوست دارن از نحوه بزرگ کردن بچه ها ایراد بگیرن می‌خوان بگن ما خیلی تجربه داریم

خدا لعنتشون کنه منم همین مشکلاتو دارم باهاشون

واااای مادر شوهرم من اینجوری نباشه یا خداااا نوه اولشم هست فقط زر زر نکنه من اعصاب این چیزا رو ندارم

واقعا مثل همیم من از بس از این حرفا شنیدم دیگه بهشون محل نمیزارم مثلا پسرم بعد از یه هفته میریم خونه پدرشوهرم مادرشوهرم به پسرم میگه اغده ایی شدی از بس ت خونه ایی بگو اخه زنیکه ت از کجا میدونی ما تو خونه ایم

وای نگو ک همش در کمینه سر دخترم کلی حرص خوردم الانم ی نزدیک همیم بدتر

سوال های مرتبط

مامان پسرم👶🏻 مامان پسرم👶🏻 ۷ ماهگی
حس میکنم آستانه تحملم خیلی کم شد
هروقت که من این بچه رو بردم خونه مادرشوهرم اینا
رفتارهای مزخرفی از خودشون نشون میدن که ادم رغبت نمیکنه باز اونجا بره حس میکنم فقط میخوان ادمو حرف بیارن مثلا بهشون میگم بچه کوچیکه نباید بوسش کنید باز پدرشوهرم تو چشمم نگا میکنه بچه رو بوس میکنه میگه من فرق میکنم تو بچتو بوس نکن که مریض نشه یا میگه بزار بچه بزرگ تر بشه از دستت میگیرمش دیگه عمرا بزارم بچتو ببینی من کلا فقط نگاش میکنم لبخند میزنم اصلا حوصلشو ندارم یا هروقت میخوام به بچه شیر بدم میگه چرا میری تو اتاق اون سری داشت به شوهرم میگفت این چه اخلاقیه این داره چرا همینجا پیش ما به بچش شیر نمیده که چی میره یه اتاق دیگه هرچی میگم من سختمه خوشم نمیاد و اینطوری راحت ترم انگار نمیفهمه تازه میرم تو اتاق مادرشوهرمم میاد پشت سرم و تا لحظه اخر تو حلق من میشینه یا بچه رو از تو اغوشش در میارن تمام تنش درد میگیره گردن بچم شله هنوز هرچی میگم با اغوشش بردارید میگه اونجوری مزه نمیده بهمون اون سری مادرشوهرم برگشته به شوهرم میگه مگه بچتون تحفس که تو زنت اینطوری میکنید😐بخدا بخوام از کاراشون بگم زمان کم میارم اینقدر که رو اعصابن
بنظر شما من حساسم؟یا مشکل از منه؟