حس میکنم آستانه تحملم خیلی کم شد
هروقت که من این بچه رو بردم خونه مادرشوهرم اینا
رفتارهای مزخرفی از خودشون نشون میدن که ادم رغبت نمیکنه باز اونجا بره حس میکنم فقط میخوان ادمو حرف بیارن مثلا بهشون میگم بچه کوچیکه نباید بوسش کنید باز پدرشوهرم تو چشمم نگا میکنه بچه رو بوس میکنه میگه من فرق میکنم تو بچتو بوس نکن که مریض نشه یا میگه بزار بچه بزرگ تر بشه از دستت میگیرمش دیگه عمرا بزارم بچتو ببینی من کلا فقط نگاش میکنم لبخند میزنم اصلا حوصلشو ندارم یا هروقت میخوام به بچه شیر بدم میگه چرا میری تو اتاق اون سری داشت به شوهرم میگفت این چه اخلاقیه این داره چرا همینجا پیش ما به بچش شیر نمیده که چی میره یه اتاق دیگه هرچی میگم من سختمه خوشم نمیاد و اینطوری راحت ترم انگار نمیفهمه تازه میرم تو اتاق مادرشوهرمم میاد پشت سرم و تا لحظه اخر تو حلق من میشینه یا بچه رو از تو اغوشش در میارن تمام تنش درد میگیره گردن بچم شله هنوز هرچی میگم با اغوشش بردارید میگه اونجوری مزه نمیده بهمون اون سری مادرشوهرم برگشته به شوهرم میگه مگه بچتون تحفس که تو زنت اینطوری میکنید😐بخدا بخوام از کاراشون بگم زمان کم میارم اینقدر که رو اعصابن
بنظر شما من حساسم؟یا مشکل از منه؟

۱۶ پاسخ

عزیزم یبار بنداز بیرون تا ببینن سینه داری خیالشون راحت شه دیگه ولت کنن😁😁

مامان پسرم چرا خانواده شوهر تو با خانواده همسر من دقیقا عین همین🤔😅🤣🤣

اون تیکه ای ک میگی بوس میدن بنظرم سخت نگیر چون بچ و دوسدارن همچین حسی دارن.. ولی بقیه حرفا همه اشتباه منم ی دور پدرشوهرم میگفت همینجا شیربدع چرا میری اتاق بقیه همینجا شیرمیدادن منم گفتم من نمیتونم و سختمه.. بدمم میاد ازاینکار چ دلیلی داره بیای اینجا همجاتو بندازی بیرون ایش والا بخاطر همین چیزا خودم مایل نبودم دگ شیر بدم..کمتر برو

مرد انقد خاله زنک ؟ مرتیکه چندش کمتر برو بابا ولشون کن

آستانه تحملت پایین نیومده اعتماد بنفست اومده پایین حرفاشونو هیچی حساب نکن جواباشونم بده منم میخوام رو خودم کار کنم جواباشونو نمیدیم فک میکنن چ خبر باشه نترس اینا ترسو بو میکشن بچتو ازت نمیگیره نمیتونه بگیره بگو خوبه بچه داری بلدین من یکم گذشت میذارم پیش شما میخوام باشگاه برم سرکار برم شما هستین نگه دارین بزار حس حمال بودن بش دست بده خودشون میکشن بیرون

😂من بچه اولم دختر بود مادرشوهرم اصلا خودشو نشون نداد این سری پسره الان دو روزه خونمون پلاسه چون بچه پسره..منم اصلا نمیدم بغلش چون بچه رو انقد میچلونه که نگو از کنارش تکون نمی‌خورم حتی شب اول میخواست بیاد روی تخت کنارم بخوابه که براش توی اتاق دخترم جا گذاشتم اجازه ندادم...کلا به بعضی آدما که نفهمن باید بفهمونی با جواب دادن که زیاد دخالت نکنن

عاخی دورت بگردم میدونم همه از این مشکلات تو خانواده دارن ، تو عصبی نشو بزار پای دوست داشتنشون، اینکه از ته دلشون بچت براشون عزیزه


اتفاقا زنداداش منم همینطوری میکرد،اصلا نمیزاشت یه لحظه بغل بگیریم بچه رو ، الان دیگه منم ب بچشون دست نمیزنم،


اما خودم با خواهرشوهرم و مادرشوهرم اینطوری نیستم ،اونا خودشون میدونن بچس حواسشون هست به بچه، خانواده شوهرتم میدونن ک نباید بچه اسیب ببینه شاید گاهی از خود بی خود میشن،

توهم سعی کن چیزی نگی بهشون اونا از دوست داشتن زیاد اینکارو میکنن ، بزار رو حساب اینکه بچت چقدر براشون عزیزه و از ته ته دلشون دوستش دارن

اون تیکه ک گفت بچه رو میگیرم وای اگر من بودم همون جا رو به اتیش میکشیدم دیه کشتن شون رو هم میدادم

وای خط ب خطش میخوندم داشتم از حرص منفجر میشدم

برای منم همین کارو میکنن . بخدا بیزار شدم . همش فکر میکنم میخوان بچه رو ازم بگیرن. بچم عادت داره تو بغل من خوابش ببره هی مادرشوهرم میگه واسه چی این بچه رو وابسته خودت میکنی. پس باید وابسته کی بشه

بازخوبه دوری،من چی که طبقه بالام

خدا لعنت کنه هرچی خونواده نفهم شوهره
همشون ی مشت پشت کوهی و عقده این
انگاری بچه رو اونا زاییدن
دس تو جیبشون نمیکنن باز اینجور وقتا همه کاره بچه میشن...ح.ر.م.ز.ا.د.ه.ه.ا

ن حساسیت نیس،ازاین رفتارا منم زیاددیدم تازه ایناکع خوبه خاهرجان،منم انقدمشکل دارم

واقعا حالت درک میکنم میدونم چی میکشی منم همینطور هستم الانم یک دعوا مفصل با شوهرم کردم اونم همش طرفدار خانوادش آخر مجبور میشم طلاق بگیرم

چرا میریییی؟؟؟

نه عزیزم حساسیت نیس رفتارشون درست نیس

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
خانمها من علاوه بر مشکل با شوهرم با یه پدر شوهر و مادرشوهر پر رو هم تو یه ساختمونم انتظار دارن من هر دقیقه بچه رو ببرم پیششون آخه این خوبه زمانی که آدمو عذاب ندن پدرشوهرم به لباس بچه گیر میده که چرا این همه پوشوندی وقتی می‌خوابه بچه پتو میکشم روش میگه چرا رو بچه پتو کشیدی وقتی میخوام ببرم شیر بدم چرا زود زود به بچه شیر میدی شما بلد نیستی وقتی بچه گریه می‌کنه برای شیر پدر شوهرم یا مادرشوهرم بغلش میکنن که نزارن شیرش بدم که مثلا باهاش بازی کنن و بنظرسون اون موقع دل‌پیچه داره با اینکه من میدونم الان وقته شیرشه بچه بالا میاره پدر شوهرم میگه آخه اینمهه هم مگه به بچه شیر میدن با اینکه بچه ی من دو دقیقه بیشتر شیر نمیخوره ولی چون رفلاکس داره بالا میاره بچه رو هی دمر. رو سینه یا رو زمین میخوابونن تا دستاش رو میگیرن تا ببینن خودش رو می‌کشه بالا بخدا دارم دیونه میشم از دستشون هی خودمو به بی خیالی میزنم هی نمیشه چون تو یه ساختمونیمم نمیتونم بهونه بیارم نرم واقعا برام شدن دردسر مادرشوهرمم که همه چی دونه مثلا هر کاری دوست داره با بچه انجام میده هزار تا عکس میگیره برای همه می‌فرسته پستونک میفته زمین با اینکه بهش گفتم بشور بزار دهن بچه همینجوری می‌کنه دهن بچه به شیرش گیر میده چند بار به خاطر شرایط دخترم تصمیم گرفتم شیرخشک بهش بدم داشت منو می‌کشت اصلا یه وضعی به مادرشوهرم تا جایی اعتراض میکنم با اینکه اون تو کار خودشه ولی پدر شوهرم رو نمیتونم ولی واقعا دیگه نمیکشم
مامان 🌛مه آرا🌜 مامان 🌛مه آرا🌜 ۸ ماهگی
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
چقدر از مقایسه کردن بچه ها تو فامیل بدم میاد 😑
یعنی یاسین هزار تا هم سن و سال داره هر دو طرف
ولی رو مخ ترینشون نوه ی خاله همسرمه که از یاسین یه ماه بزرگ‌تره
همش خاله اش زنگ میزنه از مادرشوهرم آمارشو میگیره
چند کیلوئه ، چه شیری میخوره ، چقدر میخوره ، چقد گریه میکنه ، چقد میخوابه
حالا باز خوبه مادرشوهرم رو نمیده بهش 😒 میپیچونه جواب درست نمیده
این سری منو خونه مادر شوهرم دیده میگه بچه ما دوماهگی ۴۸۰۰ بوده یاسین چقد بوده دوماهگی . حالا نه میتونم دروغ بگم و کم بگم نه میخوام راستشو بگم ،
چون قشنگ مشخصه با اینکه یاسین کوچکتره ولی درشت‌تره از اون 😑 یاسین دوماهگی ۵۹۰۰ و خورده ای بود منم گفتم ۵ و نیم اینم گفت نه این که تپلتره گفتم قدش کوتاهه ، دوباره میپرسه قدش چقدره گفتم ۵۹ میگه صدرا ۵۸ بوده که 😑
گفتم خاله من دیگه مسئول قد و وزن بچه ها نیستم شاید به چشم شما بزرگتر میاد
گفتم از این به بعد هرچی پرسید میگم نمیدونم من میبردمش درمونگاه 😒
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
یعنی از دست این مادرشوهرو خواهر بی عقلم چیکار کنم😢 مریض بودن سرما خوردن اندازه مورچه عقل ندارن که پیش بچه نیان که مریض بشه هی میمومدن بغلش میکردن بوس میکردن به شوهرم میگم بهشون بگو نیان بالا ( مادرشوهرم کنارخونش یه اتاق داره چندتا پله میخوره کنار در حالشون هست) بچه رو مریض میکنن انگار نه انگار اصلا باهاش دارم صحبت میکنم آخرشم خودشو بچه مریض شدن بچم هم سرفه و عطسه هم آبریزش بخدا اعصاب نذاشتن برام اینم بگم من آدمیم که همون دفعه اول چیزی بهشون نمیگم وقتی ببینم واقعا به اشتباهشون پی نمیبرن بهشون تذکر میدم بگید من چیکار کنم بتونم حرفمو رک بزنم بدون رودر وایسی
حالا از این بگذریم من بچمو به تکون و بغل عادت ندادم اصلا شیرش میدادم و خودش تو رخت خواب میخوابید از روزی که مادرشوهرم و خواهرشوهرم میان و بچه رو تکون میدن حالا جالب اینجاست مادرشوهرم بغل میکنم تکون میده و راه میره بچم عادت کرده یعنی شبا از دستش خواب نداشتم همش باید تکونش میدادم وقتیم میخوابید تا میزاشتم زمین بیدار میشد به مادرشوهرم میگم تکون نده بچرو عادت میکنه میگه کارت چیه تکونش بده مگه من آدم نیستم؟ مگه من خواب ندارم که بخوام تا صبح بچه تکون بپم؟ چندروزه خداروشکر بالا نمیاد تکون دادن از سر بچه انداختم حالا امشب باز بغلش کرد تکون داد منم دیگه اعصابم خورد شد دلم میخواد شبا که بچه گریه میکنه و با تکون ساکت میشه برم بیدارش کنم بیاد تا صبح تکون بده بچرو تا بفهمه و دوتا حرفم بارش کنم تا دیگه از این غلطا نکنه
مامان آروین مامان آروین ۴ ماهگی
خانم ها دلم گرفته از دست مادرشوهرم همش راه میره و به همه چه زن چه مرد میگه بیچاره نوه ام نمیتونه شیر بخوره مادرش نوک سینه هاش فرو رفته است یا نوکی نیست که بخوره اونروز به خواهر شوهرم میگه محدثه مادر نیست وقتی شیر نمیتونه بده و این که الکی هم شب ها بیدار میمونه هر کسی میتونه به این بچه شیر بده 😭😭😭😭داغونم و خسته به شوهرم گفتم میگه یه گوش رو در کن یه گوش رو دروازه آخه مگه میشه ابرو نذاشته برام به خدا منم آدمم منم مادرم حالا بچم فقط شیر خشکی شد 😭😭😭😭نمی‌دونم چیکار کنم دلم گرفته فقط خداروصد هزار مرتبه شکر بچم سالمه و کنارمه با اون بارداری سخت و فشار بالایی که داشتم اما شیر ندادن و نوک سینه نداشتن من شده یه چوب که همش میخوره تو سرم
شوهرم خودش امروز رفته ۲تا شیر خشک خریده هیچی به من نمیگه اما مادرش 😭
مثلا میریم خونشون بچم کنارم خوابه من هم خوابم میاد بچه رو میبره میگه تو بخواب من خودم بهش میرسم آخه چرا بچمو میبره صد دفعه بهش گفتم هر موقع خودم خیلی خسته بودم میگم اما اون کار خودش رو میکنه تو رو خدا یکی بگه چی کار کنم هفته ای دو شب هم میریم خونشون چی بگم که دیگه بچمو نبره وقتی کنارم خوابه