هنوز نمیدونن
احتمالا بعد انتی میگم بهشون
مادر شوهرم و پدر شوهرم خوشحال شدن. فقط یدونه خواهر شوهر دارم که با اینکه دو طبقه پایینه اما با کاراش خودشو از چشم منو و شوهرم انداخت و نمیدونم واکنشش چی بود.
من یه هفتس گفتم مادرشوهر پدرشوهر ندارم خواهرشوهرام گفتم و جاریم بوسم کردن جیغ کشیدن
من حاملگی اولم ناخواسته بود وقتی ک متوجه شدن کلی دعوا واینا راه انداختن ک باید بندازی بچه چیع این وسط
منم هرکاری کردم نیوفتاد. وشوهرم ب همه گف ک بچمه خودمه دلش خاسته حامله شه به کسی ربطی نداره
ولی بعداز چن ماه ک دیگ مشکلات حل شد ورفتم سنو فهمیدن ک پسره کلی خوشحال شدن وتحویل گرفتن منو
چون کلن پسر دوستن....
ولی این یکیم زمانی ک متوجه شدن خوشحال شدن، بچه دوست دارن.
ولی هنوز نمیدونم جنسیت چیه
شوهرم ک ازاول میگه دختره ودختردوس داره 😍😍😍
پدرشوهرمگفت به کسی نمیخواد بگید فعلا .
مادرشوهرم گریه بغل بوس .
راجب جنسیتممیگفتن دختر بشع یکی دیگم بیاری یه دختر دارم میگفتن اگع دختر بشه بیار باز گفتم چه دختر بشه چه پسر دیگه تمومه
من که رفت وامد ندارم با مادرشوهرم پدرشوهرمم فوت شده برادرشوهر و خواهرشوهرم ندارم ولی خب همسرم به مادرش گفته بود خوشحال شده بود از اینکه از هرکدوم یکی داریم گفته بوده خداروشکر یه دخترم داریم دختر خیلی خوبه👀
چون بعد پنج سال اوردیم همه خوشحال شدن و هنوزم ذوقشو دارن
مادرشوهر خیلی خیلی خوشحال شد. ولی پدرم رو درآورد برای جنسیت، بس که گفت سرنماز دعا کردم. حرم رفتم دعا کردم و... که دختر باشه، دلیلشم اینه که خودش دختر نداره و دختر نداشتن خیلی بده
خواهرشوهر من وسط خیابون چنان زار میزد جلو ازامایشگاه بزورجمش کردم 🤣🤣🤣
من ک باخونواده همسرم ارتباطی ندارم وقهرم باهاشون واقعیتش چجوری بگم چند استان باهاشون فاصله دارم ولی وقتی میرم شهری که اونا هستن چون خونوادمم همونجان یه خونه اپارتمانی دارم ک متاسفانه اونجا همسایمن جاریا و خواهرشوهرا برای همین خیلی کم میرم اونجا... وقتی بارداربودم همسرم شهرخودمون بود و من اونجا بودم. چشمتون روز بد نبینه عذابم دادن ب معنای واقعی هرشب بوی کبابشون ب راه بود البته نمیدونستن من باردارم ولی خب ادم کع بودم همسایه ک بودم... عروسشون جاریشون.. تنها ک بودم نمیدونستم باردارم انقد دلم یه شب برا کباب سوخت تاصبح منتظر بودم برامنم بیارن.. هیچوقت نمیبخشمون.. خلاصه پاشدم اومدم مشهد اینجاهمسرم شاغله و دیگ گفتم هررررگز حالاحالاها پامو نمیزارم اونجا درسته خونوادم اونجان ولی انقد متنفرم کردن ک نمیرم... وقتی اومدم پیش همسرم، همسرم بهشون گفت ک حاملم گفته بودن چرا ب ما نکفتی یه مدت اینجا بود مراقبش میبودیم... انتراا صدسال سیاه نمیخوام مراقبم باشین...خدارحمت کنه مادرشوهرمو فرشته بود ولی دختراش خیلی اذیتم کردن انگار ن انگار هم جنس هستیم. خلاصه حالام حتی یه تبریک بهم نگفتن فقط از فضولی دارن میمبرن و آمارمو هش از همسرم میگیرن.
خوشحال شدن بغلم کردن بوسم کردن جنسیتم گفتن فرقی نداره 😍
من که زنگ زدم به مادر همسرم خیلی واکنش خوشحال طور و اینا داشتن. گفتن خداروشکر. ولی یه سری به همسرم گفته بودن که چرا بچه دار شدید و اینا. که منم رفتم تو قیافه. همسرم گفته بود ما صلاح دونستیم خودمون. احساس کردیم الان وقتشه.
خواهرای همسرمم خیلی خوشحال شدن. یکیشون وقتی خبر بارداری رو دادیم گریه میکردددد از خوشحالی. یرای جنسیت هم جشن گرفتیم که خب همه هیجان زده بودن😂
منکه خیلی خوشحال شدن نمیزارن دست به کاری بزنم نه مادر شوهرم و نه خواهرشوهرام با خودم میگم خوب شد همون اولش بهشون گفتم خیلی مواظبم هستن
مادر شوهر من برا جنسیت میگفت فرقی نداره هنوز جنسیتش مشخص نبود میگفت هیچ فرقی ندارع ولی سال قبل رفته بود کربلا ی ست لباس نوزادی اسپرت خریده بود تبرک برا بچه ما بعد الان ک مشخص شده داشتیم لباسا رو میدیدیم مامانم ب مادر شوهرم گفت چرا لباس پسرونه ای گرفتی از کربلا گف نیت کرده بودم پسر بشه تا الان هیچی نگفتم ولی الان میگم نیت کرده بودم بچه پسره باشه واقعن بدم اومد😐💔
من که میخواستم برم به مادرشوهرم با یه خوشحالی این خبر بدیم هنوز ک هنوز گفتن وقت نداریم و شرایطمون اوکی نیست بیاین خونمون😑
من ک هنوز هیشکی نمیدونه
اینکه پسر شد همشون خوشحالن، چون خدا دخملشم بهم داده
پدرشوهرم گفت که اینا نون ندارند بخورند بچه برای چیشونه، بگید بره بندازه به دختراش گفته بود منم باهاش قهر بودم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.