خب من از تجربه ام بگم...😇
خیلیییی استرس داشتم بشدت.. اتاق عمل خیلییی شلوغ بود یجا هم منو جای یه مریض دیگه داشتن میبردن😅
وقتی نوبت من شد،خیلی استرس داشتم هیچ تصوری از اتاق عمل نداشتم..وقتی رفتم تو اتاق خیلی ترسیده بودم ولی راه برگشتی نبود😁 یه آقایی کمکم کرد خوابیدم روی تخت..و متوجه شد ک استرس دارم شروع کرد صحبت کردن باهام.. بعدش دکتر بیهوشی اومد،کمکم کرد بشینم تا دکتر کارشو بکنه،این بیحسی برام خیلییی چالش بزرگی بود،اخه قبلش دیدم یکی یه آممول بزرگ ده سی سی دستش بود همش میگفتم خدایاااا ینی ازینا میخوان بزنن تو کمرم؟ 😥خیلییی ترش داشتم تا ب اون اقاهه گفتم بذار من دستتو بگیرم خیلی میترسم،و گذاشت ،۳ بار فک کنم آمپول رو زد،و برخلاف تصور اصصصصلاااااا نه درد داشت نه سوزش.. فقط حسش کردم یه کوچولو..
و کم کم پاهام داغ و بیحس میشد ک سریع منو خوابوندن و دکتر اومد بتادین زد و .. یکی اومد سوند وصل کرد.. اینارو میدیدم ک اومدن جلومو پوشوندن من دیگه هیچی نمیفهمیدم و نمیدیدم.. تا جایی که یه تکونایی میخوردم ک فگر کنم بچه رو میاوردن بیرون..و بعد یه درد و خفگی تو قفسه سینم داشتم ک اینم نمیدونم برا چی بود یا بچه یا جفت.. که اون اقاهه اومد کنارم گفت من کنارتم نترس.. بعدشم صدای گریه بچه اومد..
دیگه بعدش شنیدم ک قد و وزن بچه رو میگفتن و بعدشم اوردن من دیدمش.. بعدشم ک شروع کردن بخیه زدن.. ک حوصلم سر رفته بود چون طولانی شد😬دیگه اون وسطاهم حالت تهوع گرفته بودم و اوق میزدم😬 که طبیعیه کاملا.. بعدشم بهم ارامبخش زدن و چرت میزدم و بعدش رفتم تو ریکاوری اونجاهم یک ساعتی بودم ک خواب بودم.. بعدشم اومدن نی نی یکمی شیر خورد،بعدشم منو و نی نی رو بردن تو بخش..
اتاق عمل یه اتاق عادیه با یه عالمه وسیله پزشکی.
شما میری داخل
رو اون تخت میشینی
بی حسی رو تو کمرت میزنن
و بعد دراز میکشی و گان تنت رو میکشن جلو صورتت مثل مانع درست میکنن...
دیگه فقط سقفو میبینی... تایهو صدا گریه بچه رو میشنوی... یه چند دقیقه بعد میارنش میبینی و بعد میبرنش... دیگه همون جور میمونی اونجااا...تا بخیه ات بزنن... همینجوری سقفو نگاه میکنی و یکم حوصلت سر میره... حرفای تکنسین های اتاق عمل و اینارو گوش میدی تا سرت گرم بشه. بخیه هات تموم که شد میبرنت ریکاوری. اونجا دوباره فندق رو میارن شیر بدی تا تخت توی بخش برات آماده بشه. این وسطا برای ماساژ بخیه هاتم میان.... و بعد میبرنت بخش. تمام...
واسه زایمان نرفتم،ولی واسه چیزای دیگه رفتم،هیچی نیست اصلا اینقد محیط اتاق عمل دوستانه و هرکی هرکیه ک خندت میگیره،ناخداگاه استرست میره کلا،انگار همه صدساله همو میشناسن،تنها چیزی ک تو اتاق عمل مهم نیست بنظرم خود عمله😂مثلا یکی میگه من گشنمه،یکی غیبت میکنه،یکی میگه عروسی خوش گذشت،یکی میگه چندتا مریض مونده بریم صبحونه بخوریم😂اصلا داستان اونجوری ک میکنی نیست
من سزارینی بودم ۲۷ مرداد
از خودم بخوام بگم ادم ب شدت ترسویی ام تاحالا تجربه اتاق عمل رفتن نداشتم تجربه وصل کردن سوند هم نداشتم
اول ک رفتم برا پذیرش سوند وصل کردن من خودم سفت کرده بودم پس برام درد داشت ولی شروع کردم ب لرزیدن و ب شدت دستشویی داشتم
بعد اومدن دنبالمون بردن اتاق عمل اول بی حسیو میزنن کمرت ک باز هم باید خودتو شل کنی و باز من بخاطر ترسم همکاریم کم بود
و از استرس استفراغ کردم
ولی بعدش متوجه نشد کی بچمو اوردن رو صورتم و بعدشم از خوشحالی دخترم متوجه نشدم کی بخیه زدن
بعدم بردنم ریکاوری
و بعد ب بخش
در مورد درداش باید بگم با شیاف قابل کنترله پس نگرانش نباش
عزیزم من واسه سزارین نه ولی واسه کورتاژ رفتم انقدر محیطش باحال بود آنقدر همه دکترا خوشتیپ بودن وخوشگل حرف میزدن من با اون حالم دوست داشتم انجا بیشتر باشم یادمه دکترم که عملم کرد امد بالاسرم یه دکتر مهربون که کلی قربون صدقم رفت ونازم کرد انقدر خوشگل و خوشتیپ بود مثل دکترا بیمارستان خارج با بلوز شلوار وکلاه خوشگل و کلی آرایش ولی تو بخش که آمد بالا سرم یادمه نشناختمش چون تیپ بیمارستان زده بود با روپوش مقنعه 🤐ولی پرسیدم گفتن محیط اتاق عمل یه جوری درست میکنن جدیدا که ترس مردم از اطاق عمل بریزه
خوب بود همچی نترس اصلا
بی حسی میزنن یه پرده وسط خودت و دکتر ها میکشن بچرو از یه سوراخ خیلی کوچیک در میارن باز بخیه میزنن ک تو اصلا حس نمیکنی بعد از یک ساعت یه چند ساعت اول جای بخیه درد میکنه ک دارو و شیاف و پمپ درد استفاده میکنن برات تا آروم شه تموم
منم نرفتم ولی از روی فیلمایی که دیدم کمر به پایین رو بی حس میکنن کمتر از ۱۰ دقیقه نی نی بغلته بسلامتی😍
هیچی نمیفهمی بیهوشی کلا😂
شما چیزی متوجه نمیشی ک
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.