سلام مامانا
اومدم تجربه زایمانم و بگم 😍
اوایل بارداری قصد داشتم برم سزارین بعد دوباره جاریم زایمان کرد تعریف کرد که خوبه و اینا وسوسه شدم برم برای طبیعی ولی تو ۳۸هفته تصمیمم برگشت و رفتم نامه بستری گرفتم از دکترم که برم سزارین اختیاری (یخورده زور بزنید اکثر دکترا با زیر میزی تو بیمارستان دولتی ام سز اختیاری انجام میدن )پیش دکتر خودم رفتم گفت ۱۲ام میتونم عملت کنم پیش کس دیگه اولین بار رفتم گفت ۱۳ام میتونم عملت کنم تصمیم بر این شد برم پیش دکتر دیگ که تو شهرمون بود و روز ۱۳ام عمل کنم
شب عمل :از ساعت ۱۲شب به بعد هیچی نخوردم حتی آب دوش گرفتم و کارای شخصیمو کردم خونه رو مرتب کردم تا ساعت ۷خودمو سرگرم خونه و تلویزیون و بقیع کارا کردم ساعت ۷ونیم رسیدم بیمارستان نامه بستریمو دادم بعد از کارای اداری رفتم سمت بلوک زایمان بعد از دیدن پروندم همونجا خوابوندنم فشارمو گرفتم دو تا سرم بهم وصل کردن nst انجام دادن و بعد از نیم ساعت اومدن سون رو وصل کنن که اصلا درد نداشت ولی چون من رو تخت خوابیدنی ادرارم گرفت تا نیم ساعت خیلی سوختم و احساس سوزش شدید داشتم بعد اون بلند شدم رو یه تخت دیگ خوابوندنم با کمک همسرم و خانوادم فرستادنم اتاق عمل داخل اتاق عمل همسرمم اومد داخل با کمک بک مرد دیگه منو خوابوندم رو یه تخت دیگ بعد از اون فشارمو باز گرفتن منو رو تخت نشوندن برای تزریق بی حسی
بقیه اش و تو تایپیک بعدی میزارم 😍❤️

۴ پاسخ

بسلامتی مبارک باشه

منم لایک کن گمت نکنم

واقعانم سوند بعدش که دسشوییت میگیره درد و سوزش داره انگار نمیتونی دسشویی کنی🥴

لایک کنن ببینم

سوال های مرتبط

مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین🥰🤰
چون خودم قبل زایمان تجربه مامان ها رو میخوندم و دوست داشتم بدونم که چطور میشه گفتم حالا که برای خودم اتفاق افتاده و تجربش کردم بیام و بگم😊
۳۷ هفته و ۳ روز که بودم دکتر برای ۳۸ هفته و ۳ روز نامه بستری داد برای سزارین.
از ساعت ۱۰ و نیم شب دیگه چیزی نخوردم چون دکترم گفته بود ۷ و نیم بیمارستان باشم. برای شام هم گفت محدودیتی نداری و منم غذای برنجی خوردم.
بالاخره با کلی استرس و ذوق و حس های عجیب و غریب صبح شد و راه افتادیم سمت بیمارستان.
پذیرش شدم و انجام کار های اولیه که گرفتن ازمایش و ان اس کی بود نوبت رسید به گذاشتن سوند😬
بهشون گفتم تو اتاق عمل بزارن ولی گفتن نمیشه و باید تا قبل عمل مثانه کامل تخلیه بشه ولی درد چندانی نداشت فقط بعد گذاشتنش یکم شکمم درد کرد که اصلا چیز خاصی نبود.
ساعت ۸ و نیم رفتم اتاق عمل و سرم و امپول زدن بهم و دراز کشیدم رو تخت. نزدیکای ۹ بود که دکتر اومد و بهم گفتن بشینم رو تخت و تکون نخوردم برای تزریق امپول بی حسی...🤕
مامان نیهان مامان نیهان ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من
صب ک بیدار شدم رفتم پیش دکترم کارای بستریم انجام داد نامه و برگه خام آماده کرد کله آزمایشات و سونو هارو پرونده کرد داد. بردم بخش بستری اونجا ام کارام انجام دادیم رفتم بخش زنان زایمان شوهرم رفت برام لباس اتاق عمل گرفت و دمپایی
لباسام عوض کردم یه پرستار اومد ازم آزمایش گرفت برد ک جواب آزمایش بیاد ببرنم اتاق عمل ولی چون دکترم همه وضعیت منو چک می‌کرده تو ماه ها میدونستم نیاز نیس تا جواب بیاد گفتن سریع آماده اش کنید بیارید
یه پرستار دیگه اومد برام سوند وصل کرد یکم درد داشت ولی خودتو شل کنی نفس عمیق بکشی درد و احساس نمیکنی چون من یکم لوسم دردم اومد😂
بد منو گذاشتن رو یه تخت دیگه بردن ریکاوری اتاق عمل دوباره شوهر و یه پرستار آقا جا بجام کردن رو یه تخت دیگه آقا و یه پرستار خانوم منو بردن داخل اتاق عمل
بعد گذاشتم رو تخت اتاق عمل کمک کردن نشستم سوند اذیتم میکرد یکم
نشستم یه دکتر بیحسی و بیهوشی آقا بود کمرم ضد عفونی کرد و بهم گفت صاف وایستا سرتو بنداز پایین اصلا هیچی نفهمیدم انگار یه سوزن کوچولو زدن بعد گفت تموم شد دراز بکش دستام بستم به بغل های تخت جلو پرده کشیدن
مامان کوچولو مامان کوچولو ۳ ماهگی
بعد از اون فشارمو باز گرفتن منو رو تخت نشوندن برای تزریق بی حسی هر چق بیشتر به جلو خم شی دردش کمتره درد تزریقش لحظه ای یعنی همون لحظه ساکت میشه و کم کم بدنت سر میشه ۴یا ۵تا تزریق داشتم بعد اون سریع به سرعت منو خوابوندنو دیگ حسی تو کمرم یا پاهام نبود پرده رو کشیدن یه پرستاری باهان شروع کرد به حرف زدن بعد پرسیدن ۴ـ۵تا سوال
صدای گریه پسرمو شنیدم 🥺 ساعت ۹:۳۵دقیقه به دنیا اومد
بردنش یه سمت دیگ بعد از حدود دو سه دقیقه اوردنش تا ببینمش تایم بخیه زدن کلا ۵دقیقه اس بعد از عملم بردنم سمت ریکاوری ساعت ۱۰بود پسرمم اوردن تا بهش شیر بدم (نگران شیرتونم نباشید من رفتم حموم هر چقد فشار دادم یه قطره آغوزم نیومد ولی بعد عمل ماشالله نمیدونم اون آغوز از کجا اومد تو سینه هام)تا ساعت ۱۱:۱۵پسرم تو ریکاوری پیشم بود بعد اون بردن تحویل خانوادم دادن منم ساعت ۱۱ونیم از ریکاوری در اومدم و بردنم بخش زایمان و با خیال راحت مادر پسری پیش هم بودیم 😍
بقیه اش رو هم تو تایپیک بعدی میذارم ......
مامان لیان مامان لیان ۲ ماهگی
سلام مامانا من اومدم تجربه زایمان سزارینم رو بزارم (سزارین اختیاری)
اولش بگم که چند تایپیک قبیلم رو که ببینید من از وحشتناک بودن معاینه میگفتم ولی بعدا متوجه شدم که ۹۹و۹درصد مواقع به دکتری که معاینتون میکنه بستگی داره چون دو روز بعدش من برای دکترم رفتم که نامه عملم رو زودتر بده چون دردم گرفته بود معاینم کرد واصلا اصلا درد نداشت پس دقت کنید تو انتخاب دکتر تا خاطره بد نداشته باشید
حالا بریم سراغ زایمان😁
من ۲مهر ساعت۱۲شب بستری شدم تو بیمارستان آریا اهواز اولش کارای بستری رو انجام دادیم بمن لباس دادن لباسامو عوض کردم بعد فرستادنم اتاق برام انژیوکت وصل کردن و صدای بچه رو گوش دادن وسوالای روتین اینکه به چی حساسیت دارم وچه بیماری هایی دارم پرسیدن خلاصه بعدش فرستادنم اتاقی که قرار بود باشم برام سرم وصل کردن و ساعت ۶و۴۰دقیقه صبح اولین نفر منو بردن اتاق عمل نگم که چقد تیم اتاق عمل دکترم مهربون و خوش اخلاق بودن من تمام ترسم از سزارین رفتن به اتاق عمل بود ولی اینو بگم که اصلااا وابداا ترس نداره همش باهات صحبت میکنن اصلا یادت میره تو اتاق عملی😁
اولش برام سوند رو وصل کرد بازم ته تفکرم این بود که قراره درد داشته باشه اول به پرستاره گفتم‌نمیشه بعد بی حسی بزارینش؟ گفت نه الان بهتره ودردی نداره واینا منم گفتم اوکی راحت با ی نفس عمیق هیچی هم حس نکردم فقط بعدش تو مثانم حس سوزش داشتم که خیلی کم بود بعد دکتر بیهوشی اومد….
ادامه تایپیک بعدی
مامان مهدیار🧸 مامان مهدیار🧸 روزهای ابتدایی تولد
❌تجربه زایمان سزارین من❤ (قسمت اول)
✅من وارد 38 هفته شده بودم، نه آبان از ساعت 12 و ربع تا سه و نیم صبح انقباض داشتم، صبحش بعد از خوردن صبحانه رفتم زایشگاه برای چک کردن انقباضات (تو رو خدا حواستون به انقباض و حرکت بچه باشه، جدی بگیرید)
رفتم زایشگاه هم ان اس تی گرفتن و هم انقباض، ب من گفتن بچه حرکت نداره و nonactive هستش😢یعنی مردم از استرس، س بار ان اس تی رو تکرار کردن، هر س بار بد بود، کلی چیز شیرین هم خورده بودم تاثیری نداشت، سریع زنگ زدن برای دکترم، دکتر گفت که برم سونوی بیو فیزیکال، دکتر گفت که اگه حرکت اش خوب بود برای 10 آبان منو سزارین کنه و اگه خوب نبود بشه 9 آبان یعنی همون شبش ☹️، من اصلا امادگیش رو نداشتم چون قرار بود برای 15 یا 16 ابان عمل بشم، 😵‍💫خلاصه اینکه رفتم بیو فیزیکال، دو بار بیو فیزیکال انجام دادم اصلا وضعیت خوب نبود سونوگراف گفت که ب دکتر اطلاع بدم 🥲بعد از ظهرش مطب ساعت 5 دکترم نوبت داشتم. از ساعت سه تا پنج وقت داشتم زنگ زدم ب بافت کار که موهام رو ببافه برای عمل و بعدش راحت باشم، بهش سریع نوبت دادم رفتم موهام رو بافتم😜😌تا ساعت 5 و نیم خودمو رسوندم مطب، دکتر همه چیو چک کرد گفت حتما باید امشب عمل بشی، حتما تا قبل از 8 و نیم خودتو برسون بیمارستان، منم سریع رفتم خونه عرض نیم ساعت هم دوش گرفتم هم کل ساک و وسایل بچه و داروها و سونوگرافی ها و مدارکم رو جمع کردم، بعدش منو شوهرم حرکت کردیم ب سمت بیمارستان. سریع کارای بستری رو انجام دادیم و منو بستری کردن، 🥺فورا بهم سوند وصل کردن، آنژوکت وصل کردن، شرح حال پرسیدن و کارای دیگه، سریع منو فرستادن داخل اتاق عمل با شوهرم خداحافظی کردم و رفتم😥🌹...