❌تجربه زایمان سزارین من❤ (قسمت اول)
✅من وارد 38 هفته شده بودم، نه آبان از ساعت 12 و ربع تا سه و نیم صبح انقباض داشتم، صبحش بعد از خوردن صبحانه رفتم زایشگاه برای چک کردن انقباضات (تو رو خدا حواستون به انقباض و حرکت بچه باشه، جدی بگیرید)
رفتم زایشگاه هم ان اس تی گرفتن و هم انقباض، ب من گفتن بچه حرکت نداره و nonactive هستش😢یعنی مردم از استرس، س بار ان اس تی رو تکرار کردن، هر س بار بد بود، کلی چیز شیرین هم خورده بودم تاثیری نداشت، سریع زنگ زدن برای دکترم، دکتر گفت که برم سونوی بیو فیزیکال، دکتر گفت که اگه حرکت اش خوب بود برای 10 آبان منو سزارین کنه و اگه خوب نبود بشه 9 آبان یعنی همون شبش ☹️، من اصلا امادگیش رو نداشتم چون قرار بود برای 15 یا 16 ابان عمل بشم، 😵‍💫خلاصه اینکه رفتم بیو فیزیکال، دو بار بیو فیزیکال انجام دادم اصلا وضعیت خوب نبود سونوگراف گفت که ب دکتر اطلاع بدم 🥲بعد از ظهرش مطب ساعت 5 دکترم نوبت داشتم. از ساعت سه تا پنج وقت داشتم زنگ زدم ب بافت کار که موهام رو ببافه برای عمل و بعدش راحت باشم، بهش سریع نوبت دادم رفتم موهام رو بافتم😜😌تا ساعت 5 و نیم خودمو رسوندم مطب، دکتر همه چیو چک کرد گفت حتما باید امشب عمل بشی، حتما تا قبل از 8 و نیم خودتو برسون بیمارستان، منم سریع رفتم خونه عرض نیم ساعت هم دوش گرفتم هم کل ساک و وسایل بچه و داروها و سونوگرافی ها و مدارکم رو جمع کردم، بعدش منو شوهرم حرکت کردیم ب سمت بیمارستان. سریع کارای بستری رو انجام دادیم و منو بستری کردن، 🥺فورا بهم سوند وصل کردن، آنژوکت وصل کردن، شرح حال پرسیدن و کارای دیگه، سریع منو فرستادن داخل اتاق عمل با شوهرم خداحافظی کردم و رفتم😥🌹...

تصویر
۱۸ پاسخ

(قسمت دوم) خیلیییییی استرس داشتم😓آمپول بیحسی رو ب کمرم زدن، باید ریلکس باشی تا کمتر دردت بیاد، بعدش روی تخت دراز کشیدم. طبق آخرین سونویی که انجام داده بودم بچم بریچ بود، متاسفانه طبق همون منو عمل کردن (اینو چند روز بعدش دکتر بهم توی مطب گفت) اما وقتی شکمم رو شکافتن دیدن بچم سفالیکه😧بچم خودشو قوز کرده بود هر کار میکردن در نمیومد من یکسره جیغ میزنم، خیلییییییییی درد داشتم، فکر نمیکردم زنده بمونم، 😭با پاهای بی حسم کل وسایل پزشکی رو با لگد ریختم پایین از بس درد داشتم .بعد از جیغ زدن های زیاد انگار ی چیزی از وجودم خارج شد، بچه رو بیرون کشیدن اما گریه نمیکرد😓کلی پشتش رو زدن، بچه رو اونجا بهم نشون ندادن😢😞هر چی گفتم نشون بدین گفتن صبر کن، نگران نباش، بعد از 10 دقیقه صدای گریه اش رو شنیدم خیالم راحت شد اما بازم داخل اتاق عمل نشونم ندادن😟منو اوردم ریکاوری بعدش هم بخش همه اطرافم جمع شدن خیلی حس خوبی بود ولی کلی درد داشتم و گریه میکردم با اینکه پمپ درد داشتم، 🥺پسرم رو بهم نشون دادن و خیالم راحت شد😍دیگه دردام رو فراموش کرده بودم🌛انشالله این حس قشنگ قسمت همه بشه. آقا مهدیار من 9 آبان ساعت 9 و 21 دقیقه شب به دنیا اومد⭐

ببخشید عزیزم میگم خب وقتی سفالیک هم باشه مگ بازم نمیشه سزارین کزد؟؟
اخه من از ۳۱ هفته دیگ سونو نرفتم دکتر خودش سونو داره مطبش گفت لازم نیست بری بیرون
ینی حالت برشش قرق داره؟؟

وااای موهاش مث پسر منه😊😊🤩🤩

چه جالب چون برای منم همین شد!! بچه بیرون نمیومد با سختی بیرونش آوردن!

مبارک باشههههه خوش نام باشه گل پسر خیلی خیلی خوش اومدی

چقد سخت بود زایمانت🥺 خداروشکر که به خیر گذشت ، خوش قدم باشه واستون😍❤️

مبارکت باشه هزیزم‌نامدار باشه الهی .اسم خواهرزاده ی منم مهدیاره.عزیزم توروخدا وقتی شیر میدی واسه ی منم دعا کن خدا بخواد ومامان بشم

مگه شکم رو فشار میدن بچه رو در بیارن آدم متوجه میشه؟احتمالا شما سر نبودی کامل🥲

تو اون حال و هوا اینکه رفتی موهاتو بافتی برام جالب بود.😁
حالا راضی بودی از اینکه بافتی ؟
خراب نشد؟؟

مبارک باشه عزیزم
میگم منکه هیجی نفهمیده بودم از زایمان سزارین تو اتاق عمل حتی بچه رو در آوردن نفهمیدم بهم نشون دادن فهمیدم بجه بدنیا اومده
شکا چطوری پس فهمیدین پاهاتون تکون دادن جیغ کشیدین تعجب کردم واقعا

مبارک باشه عزیزم
چه سخت بوده

مبارک باشه جانم
خداروشکر ب خیر گذشت
خوش قدم باشه براتون عزیزم

مبارک باشه عزیزم قدمش خیر باشه
ببین من از ساعت ۶صبح تا الان هر یه ربع شکمم سفت سفت میشه حس فشار دارم و کمرم درد میگیره بعد خوب میشم دو باره میگیره به نظرت انقباضه شما هم اینجوری بودین؟ نیاز هست برم دکتر ؟گفتم اگه تا شب ادامه دار بود برم

به سلامتی قدمش خیر باشه عزیزم خسته نباشی دقیق چند هفته سزارین شدین؟

بسلامتی انشالله قدمش خیر باشه حتما برا ماهاهم دعا کن عزیزم خیلی استرس دارم 😢
چرا بیحس نشده بودی درد رو حس میکردی؟؟

ببخشید میشه انقباض و به من توضیح بدی من نمیدونم یعنی چی

نمیدونم چرا منم این حسو داشتم انگار که داشتن یه چیزی از بدنم میکشیدن بیرون حس فشار و کشیدگی شدیدی زیردلم داشتن ینی داشتن بچه رو درمیوردن؟؟؟

عزیزم مبارک باشه قدم نورسیده

سوال های مرتبط

مامان آلا 🩷🐣 مامان آلا 🩷🐣 ۹ ماهگی
خیلی خلاصه از زایمانم بنویسم براتون
دو شب قبل با درد کمر و واژن رفتم که زایشگاه بستری بشم اما به خاطر اینکه انقباضات منظم و زیادی نداشتم برگشتم خونه ولی دکترم گفت چون ترشحات خونی داری فردا صبح ۱۰ بیا مطب. رفتم و فشارم رو چک کردن ۱۴.۵ روی ۸ بود و خانم دکتر سریع منو فرستاد زایشگاه که بستری بشم. ۱۰:۳۰ رفتم زایشگاه و زنگ زدم که مدارکم رو بیارن برای بستری
اونجا از بچه ان اس تی گرفتن و ضربان قلب ۱۹۰ بود و اصطلاحا تاکی کارد شده سریع مشاوره بیهوشی و عفونی برام انجام دادن (سرفه های خشک داشتم)
تا ساعت ۵ عصر بستری بودم تا دکترم اومد و گفت اینداکشن براش شروع بشه (آمپول فشار) و قرار شد تا ساعت ۷ اگه پیشرفتی نداشتم و ضربان قلب بچه پایین نیومد سزارین اورژانسی بشم (همچنان دهانه رحمم یکسانت بود و سر بچه توی معاینه مشخص نمیشد) خانم دکتر گفتن شاید نشتی کیسه آب داشتی و بچه به خشکی افتاده اما قطعیتی نبود
ساعت ۷ دردام داشت شروع میشد که سرپرستار اومد و گفت سریع شوهرتو بفرست برای بستری عمل من خیلی جا خوردم و گفتن خانم دکتر صلاح عمل دونستن
مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۲ ماهگی
خب خانم ها تجربه زایمانم سزارین

من از ۲۷ هفته استراحت مطلق بودم تا ۳۱ هفته گفتن دیگه نمیخواد خوب شدی از ۳۴ هفته هم شروع کردم ورزش کردن و پیاده روی روزی نیم ساعت تا اینکه ۳۵ هفته شدم صبح روز چهارشنبه بود از خواب بیدار شدم چشام پف کرده بودن رفتم بهداشت فشارم رو گرفتن ۱۴ بود بعد عصری رفتم برا دکترم بهم آزمایش نوشت انجام دادم نشونش دادم رفتم گفت که بستری نامه بستری رو دادن زودی اعزام شدم بیمارستان و من کلی اشک و غصه میخوردم تو زایشگاه بودم هر کاری کردن فشارم کنترل نشد شدم ۳۵ هفته و ۱ روز ختم بارداری دادن ساعت ۴ عصر بود که بهم گفتن از این به بعد چیزی نخور و به شوهرت زنگ بزن بیاد منم با کلی گریه که نکنه بچم بره دستگاه رفتم اتاق عمل خلاصه رفتم اتاق عمل و سوند وصل کردن زیاد درد نداشت بعد آمپول بی حسی رو زدن و شروع کردن به عمل کردن وسط عمل یهویی فشارم‌۱۶ شد زودی اکسیژن وصل کردن و صدای گریه بچه رو شنیدم تو ریکاوری ۲ ساعت بودم و همچنان اکسیژن بهم وصل بود همراهم‌رو صدا درد داشتم ولی قابل تحمل بود منو آوردن تو بخش کلی درد داشتم بهم سرم و شیافت زدن خوب شدم بعد از چند دقیقه بچم رو آوردن اینم تجربه زایمانم من از اول عاشق طبیعی بودم ولی الان میگم خوبه که سزارین رو انتخاب کردم چون با مسکن میتونم‌درد رو تحمل کنم عالیه فقط اینکه وقتی راه میرین واسه اولین بار درد داره ولی بعد از چندتا قدم عالی میشین الان انگار من زایمان نکردم خداروشکر فقط زیادی راه برین من زیادی راه رفتم که بی‌حال نشدم
مامان آرش کوچولو مامان آرش کوچولو ۹ ماهگی
سلام مامانا من هنوز بیمارستانم اومدم تجربه زایمانم رو بگم بهتون
من پریشب از ساعت 1 درد داشتم هر ی ساعت ی بار تا صبح تحمل کردم صبح ساعت 9 رسیدم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن خوب نیست معاینه کرد 2 سانت باز بودم گفتن باید بری سنو بیو فیزیکال رفتم سونو نسل فردا از ساعت 12 تا ساعت 3 منتظر بودم دیگه نوبتم شد رفتم گفت سونو خوبه بعد سونو رو اوردم بیمارستان نشون دادم گفت بزار معاینه کنم گفت شدی 3 سانت خوب داری بیشرفت میکنی باید بستری بشی دیگه من گفتم نمیشه برم یکم راه برم هنوز درد زیادی ندارم گفت برو تا دوساعت دیگه بیا منم پیاده از جای بیمارستان تا حرم رفتم و برگشتم اومدم دیگه بستری کردن خیلی درد داشتم گفت بزار معاینه کنم دید شدم چهار سانت گفت بای کیسه اب رو پاره کنم تا اینکه هم پاره کرد اب همه مدفوع بود به خودم نشون دادم زنگ زد به دکترم گفت اونم گفت حاضرش کنید واسه عمل منم دارم میام دیگه ساعت 9 حاضر شدم تا 9 ربع رفتم اتاق عمل 9 نیم اومدم بیرون بردنم تو ریکاوری خیلی بد بود همش سرما میخوردم خلاصه ساعت 10 نیم اینا بود اوردنم بخش پمپ دردم هر چی گفتم وصل نکردن حالا دردش با شیاف قابل تحمله فقط ماساژ شکمیش خیلی درد داشت فکر کنم به اندازه درد که تا 4 سانت کشیدم واسه زایمان طبیعی
الانم هنوز بیمارستانم پسرمم 3 روز باید بستری بشه برا مون دعا کنید
بیمارستان موسی بن جعفر رفتم
هزینه زایمان ۱۱ تومن بود
اپیدورال 1 تومن
سزارین 17 میلیون
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۸ ماهگی
تجربه زایمان سزارین🥰🤰
چون خودم قبل زایمان تجربه مامان ها رو میخوندم و دوست داشتم بدونم که چطور میشه گفتم حالا که برای خودم اتفاق افتاده و تجربش کردم بیام و بگم😊
۳۷ هفته و ۳ روز که بودم دکتر برای ۳۸ هفته و ۳ روز نامه بستری داد برای سزارین.
از ساعت ۱۰ و نیم شب دیگه چیزی نخوردم چون دکترم گفته بود ۷ و نیم بیمارستان باشم. برای شام هم گفت محدودیتی نداری و منم غذای برنجی خوردم.
بالاخره با کلی استرس و ذوق و حس های عجیب و غریب صبح شد و راه افتادیم سمت بیمارستان.
پذیرش شدم و انجام کار های اولیه که گرفتن ازمایش و ان اس کی بود نوبت رسید به گذاشتن سوند😬
بهشون گفتم تو اتاق عمل بزارن ولی گفتن نمیشه و باید تا قبل عمل مثانه کامل تخلیه بشه ولی درد چندانی نداشت فقط بعد گذاشتنش یکم شکمم درد کرد که اصلا چیز خاصی نبود.
ساعت ۸ و نیم رفتم اتاق عمل و سرم و امپول زدن بهم و دراز کشیدم رو تخت. نزدیکای ۹ بود که دکتر اومد و بهم گفتن بشینم رو تخت و تکون نخوردم برای تزریق امپول بی حسی...🤕