#پارت دوم
رسیدم بیمارستان آشتیانی
تا نوبت برام زدن و معیانم کردن و اینا یه دوساعت طول کشید . همسرم سره کار بود .
بهم ان اس تی وصل کردن و نوبتم شد برم سونو بدم
تا پرستار منو ببره پایین سونو کلیه بدم
دکتر اومده بود نوار ان اس تی و دیده بود گفته بود سریع اتاق عمل
بچه قلبش سه تا در میون میزنه
حتی اجازه ندادن من به همسرم زنگ بزنم گفتن جون بچه در خطره
تا کارای پذیرش و عمل و انجام بدن خودشون زنگ به همسرم زده بودن ‌
دیگه اومدن آنژیو کت دو تا . و سند و بهم وصل کردن لباسامو عوض کردن طلاهامو گرفتن و موهامو بافتن
من بدون دیدن همسرم و هیچ کس رفتم اتاق عمل
سریع در عرض ده دقیقه بچه رو آوردن بیرون
دیدن که سه دور بند ناف دور گردن بچه است . نی نی اصلا گریه نکرد انگار جون نداشت گریه کنه . سریع بردنش گذاشتنش زیر اکسیژن .
از طرفی هم خودم چون بچه بند و ناف و کشیده بود رحمم پاره شده بود
اول بچه رو آوردن بیرون . اولش برای سزارین یه بی حسی از کمر بهم زدن اما بعدش که نی نی اومد بیرون دیدنرحم پاره شده دوباره یه بی حسی از گردن بهم زدن .
نی نی رو بردن و من ندیدمش . دیگه عمل سه ساعت و نیم طول کشید .
یه ماساژ رحمی تو اتاق عمل گرفتم
بعد آوردن منو ریکاوری . چون خونریزی شدیدی داشتم سه بار وحشتناک و با درد شدید ماساژ اونجا گرفتم
بعد اومدن منو بردن بخش سه بارم اونجا ماساژ رحمی گرفتم تا خونریزیم کنترل بشه ‌
تو بیمارستان سینا آشتیانی مرد اصلا نمی‌زارن ملاقات بیاد
از تو قسمت ریکاوری میخاستم برم بخش دیدم مادر شوهرم منتظرمه بهترین حس دنیا بود اون موقع چون تنها رفته بودم و هیچ فک و فامیل اینجا ندارم احساس کردم دنیا رو بهم دادن
#تجربه سزارین

۳ پاسخ

عزیزم الا خوبی خواهر بهتری

عزیزدلم چقدر سختی کشیدی🥲🥲

بعضیا میگن سزارین راحت بود هزارتا داستان ممکنه پیش بیاد پس😥

سوال های مرتبط

مامان بنیامین مامان بنیامین ۳ ماهگی
سلام مامانا من دوشنبه سزارین کردم تو بیمارستان نیکان سپید،هزینه بیمارستانم ۳۵ شد،خیلی از بیمارستان و کادرش راضی بودم رسیدگیشون خوب بود خیلی اخلاقاشون خوب بود،میخوام از تجربه زایمانم بنویسم.
اول رفتم بیمارستان ان اس تی از بچه گرفتن و سرم بهم وصل کردن و انژیو کت،یک ربع مونده بود به عمل برام سوند وصل کردن،سوند وصل کردن درد نداره ولی حس بدی دست میده همون باعث میشه بقیه حس کنن درد داره،وگرنه درد نداره
با تخت منو بردن اتاق عمل امپول بی حسی رو بهم زدن،اصلا درد نداشت و سریع بی حس شدم و برش دادن شکممو و پسر قشنگمو به دنیا اوردن،رفتم تو ریکاوری بچه رو اوردن انداختن رو سینه و اغوزو به بچم دادن،و بعد منتقلمون کردن تو بخش،بهم گفتن هیچی نخور از ساعت ۲ تا ۱ شب ولی من گوش ندادم و خرما خوردم خیلی زیاد و همون بهم جون داد،شربت عسل و گلابم درست کرده بودم خوردم اونجا و وقتی بهم اجازه عذا خوردن دادن من کاچی درست کرده بودم برده بودم اونو خوردم،شکمم هم سریع کار کرد و مدفوع کردم
ادامشو تو کامنتا میزارم……
مامان kaya مامان kaya ۳ ماهگی
سلام و شب بخیر مامانا خیلی دوست داشتم از تجربه زایمانم براتون بنویسم اما وقت نمیکردم تا الان گفتم یکمی بگم براتون تا اونایی ک نزدیک زایمان هستن و سزارین یکم آرامش بگیرن
روز ۲۶ شهریور نوبت زایمانم بود صبح ساعت ۱۰ گفتن بیمارستان باشم با مامانم و همسرم و دوستم و وسایل بچه رفتیم بیمارستان اونا نشستن تو لابی من رفتم بالا تا کارا بستری انجام بشه طبق روال کارا انجام شد و منو آماده کردن برای اتاق عمل یه سرم زدن و نوار قلب و یه آزمایش ادرار و در آخر هم سوند وصل کردن قبل بی حسب ک اصلا اصلا درد نداشت و منو بردن سمت اتاق عمل خانم دکترم ک اومد بالا سرم ک کلی نازم داد و بهم گفت نگران نباشم و میخواد دکتر بیهوشی بی حسم کنه ک من نشته حالت خم شدم و آمپول رو زدن تو کرم پاهام گز گز کرد و خیلی سریع بی حس شد و پارچه سبز گذاشتن جلو و یه پرستار پیش من بود دکتر و دستیار ....کارشون شروع کردن بکم استرس گرفتم و گفتم میترسم دارم خفه میشم ک ماسک اکسیژن گذاشتن برام و ۱۱ دقیقه بعد عمل تموم شد نی نی ب دنیا اومد و صدای گریه محکمش پیچید تو فضای اتاق عمل و بعدش گذاشتن بوسش کنم و بچه رو بردن تمیز کردن و بعدش منو بچه رو با هم بردن ریکاوری تا اینجا نه دردی بود نه چیز ترسناکی
مامان حنا🌼 مامان حنا🌼 ۷ ماهگی
پارت دوم سزارین
خلاصه بعد از بی حسی طولی نکشید صدای بچه رو شنیدم و بچه رو بعد از تمیز کردن آوردن گذاشتن رو صورتم و بعد بردنش سریع .
و دیگه کارهای بخیه و بعدش هم بردنم اتاق ریکاوری که اونجا خیلییی بد بود همش میلرزیدم ، لرز شدید داشتم راستی پمپ درد هم زود بهم وصل کردن که درد نداشته باشم
تقریبا ۲ ساعت تو ریکاوری بودم تو همون بی حس بدونم شکمم رو ماساژ دادن که خداروشکر درد نداشت
و بعد بهم گفتن پاهام رو تکون بدم وقتی دیدن میتونم تکون بدم گفتن ده دقیقه دیگه میبریمت بخش
و تو بخش خیلی گیج و بی حال بودم بیشتر بخاطر گرسنگیم بود
راستی اینو نگفته بودم وقتی بی حسی بهم زدن حالت تهوع شدید گرفتم و نزدیک بود بالا بیارم که سریع تو سرم برام ضد تهوع وصل کردن خداروشکر
اینم بگم که در آوردن سوند هم اصلا درد نداشت فقط باید شل بگیریم خودمون رو
بعدش هم برای اینکه دردام کمتر شه شیاف میزدم هر چند ساعت یه بار دو تا دوتا
اگه سوالی هست و چیزی نگفتم بپرسین جواب میدم😊❤️
مامان علی مامان علی روزهای ابتدایی تولد
زایمان سزارین پارت۳
و خلاصه سند رو وصل کردن بعد نیم ساعت اومدن سراغم ببرن اتاق عمل ساعت ۴ بود اومدیم بیرون با ویلچر شوهرم اینا اونجا بودن منو دیدن اومدن سراغم شوهرم گف من خودم میخوام ببرمش اتاق عمل و تا داخل اتاق عمل آورد منو بعد دیگه نذاشتن🥺 و خلاصه دکترم اونجا بود منو دید حالمو پرسید گف میترسی گفتم ن اما میترسیدم😂و خلاصه گفتن برو تخت بشین تا دکتر بی حسی بیاد و برات آمپول تزریق کنه بعد یه دقیقه دکتر اومد مرد بود خیلی مهربون بود بهم دلداری میداد اسم پسرم رو می‌پرسید بهم میگف میخوای مامان بشی و فلان گف پاهاتو دراز کن دستاتو بذار رو زانوهات و سر پایین بشین تکون نخور خودتو شل کن ی چیزی زدن ب کمرم بعد آمپول رو زد که اصلااااا درد نداشت هیچی نفهمیدم سریع دراز کشیدم پرده رو کشیدن توی ۱ دقیقه هم بی حس شدم و دکترم کارشو شروع کرد هیچی نفهمیدم که یهو دیدم صدای گریه بچم تو اتاق پیچید وای چ حسی بود🥺🥺 آوردن نشونم دادن بردن بعد تقریبا ۱۵ دقیقه هم بخیه هام طول کشید بعد بردنم ریکاوری یه ساعتم اونجا موندم که هی میگفتم زود برم بچمو ببینم
مامان آرشیدا🧡 مامان آرشیدا🧡 ۱ ماهگی
سلام من اومدم با تجربه سزارینم
۲۴ ام دکترم بهم وقت داده بود ولی باورم نمیشد که بالاخره روزش رسیده با خانوادم و همسرم ۶ صب‌رفتیم‌بیمارستان کارای پذیرش و کردیم و دست بند و بهم زدن و منو بردن اتاق آماده شدن
لباس مخصوص پوشیدم و بهم سرم و سوند وصل کردن ...سوند درد بخصوصی نداره فقط و فقط شدیدا چندش اوره و ازهمین حالت بد میشه
خلاصه بعدش منو گذاشتن رو ویلچر و بردن اتاق عمل کمرم و خم کردن و آمپول بی حسی و زدن این آمپول دردش از سرم زدن کمتر بود...
پاهام خیلی داغ شدن همش حس میکردم الانه که برم رو هوا بس که سبک شده بودم...متاسفانه حالت تهوع گرفتم و بالا آوردم بعد ۵ دقیقه بچمو آوردن تو شوک بودم باورم نمیشد بچه دار شدم 😁 گریه میکرد تا رو صورتم گذاشتن آروم شد دورش بگردم..عملم با بخیه زدن سرهم ۱۰ دقیقه شد منو بچه رو بردن ریکاوری دوساعت بودیم دوبار ماساژ رحمی دادن که متوجه نبودم ولی دوبار دیگ بی حسیم رفته بود ماساژ دادن و مرگ‌با چشام دیدم...من از سزارین فقط از ماساژ رحمی اذیت شدم بقیش خاطره خوبی شد ...درضمن پمپ درد هم نگرفتم با شیاف کاملا کنترل میشد ..گل دخترم و ۲۴ آبان بغل گرفتم 💋 اینم تجربه من
مامان آرمان مامان آرمان ۱ ماهگی
تجربه سزارینم بیمارستان آرمان پارت ۲
حدودا بچه ۱ و ۱۰ دقیقه به دنیا اومد مارو ۲ و نیم بردن تو بخش قبل بردن فشارمو چک کردن بچرو گذاشتن تا سینمو بگیره یکم بعد یه پرستار ریکاوری شکممو ماساژ داد حس نداشتم اما فشارو میفهمیدم که اونقدر وحشتناک نبود از جلو اتاق عمل همسرم همراهم بود اتاق خصوصی خواسته بودم زیاد بزرگ نبود ولی خصوصی بود و خب این خیلی خوب بود همون اول پرستارا جا به جام کردن حسی نداشتم تنمو پاک کردن تمیز کردن به جز دوتا شیاف اتاق عمل که گذاشته بودن دوباره برام شیاف گذاشتن و فقط زیرانداز برام گذاشتن و پوشک بعد بهم سرم زدن کم کم بی حسیم داشت میرفت تا حدود ۶ دگ کامل بی حسیم رفته بود حس پریودی داشتم خونریزی رو بعد هر بار انقباض شکمم میفهمیدم این وسط مایعات با نی قایمکی میخوردم چون دگ بی حسیم رفته بود ولی گفتن ۱۲ بهت میگیم مایعات بخور در کل خیلی پرستارا و بیمارستان رسیدگی خوبی داشتن ساعت ۱۲ برام مایعات و سوپ اوردن حدودا ساعت ۲ هم اومدن که راه بریم
مامان طنین🍓🍫 مامان طنین🍓🍫 ۲ ماهگی
سلام مامانا من اومدم با تحربه سزارینم 🤗
ساعت یه ربع به هفت دکترم گفته بود بیمارستان آرتا باشم از ۱۲ شب به بعد نباید چیزی میخوردم، صبح رفتم بیمارستان از سوند وحشت زیاد داشتم ولی خب زیادم درد نداشت فقط اولش یکم سوزش داشت ، نوار قلب بچه رو گرفتن سوند وصل کردن بردن اتاق عمل ، اونجا دیدن استرس دارم انقد باهام شوخی کردن تا حال و هوامو عوض کنم امپول بی حسی رو زدن حتی یذره هم درد نداشت دکتر مهاجری یه اهنگی رو باز کرد و شروع کردن به عمل 😂 همین که بی حسی رو زدن من به ثانیه نکشید بی حس شدم یه پرده جلوم کشیدن به دو دیقه نکشید که صدای گریه بچمو شنیدم بهم نشون دادن انقددد سیاه بود که گفتم خدایا این به کی رفته😂😂😂ولی خب چند ساعت بعدش رنگ پوستش سفید شد، بعد از عمل منو بردن ریکاوری اونجا میلرزیدم که گفتن عادیه فشارمو گرفتن فرستادنم بخش اونجا یکم حالت تهوع و سرگیجه داشتم که باز گفتن عادیه اینم بگم من چون ترسیده بودم این حالتام به نظر خودم از همون ترسیدنه بود
مامان آنا مهر مامان آنا مهر ۱ ماهگی
تجربه سزارین من

من تاریخ سزارینم 4 اذر بود شنبه صبح که از خواب بیدار شدم دل درد داشتم که نمیدونستم تا چه حد طبیعی هست مقاومت میکردم تا اینکه ساعت 11 شب شدید تر شدتصمیم گرفتم برم زایشگاه تا همسرم براش یه کار فوری پیش اومده بود تا بیاد طول کشید اخر سر ساعت 2 شب رفتم زایشگاه که معاینه کردن نوار قلب ودستگاه تست درد بهم وصل کردن بهم گفتن سریع باید بری اتاق عمل من رو بردن اتاق عمل ودخترم به دنیا آمد وساعت 6صبح من روبردن بخش چون بی حسی بودم قانونا نیاید دردی رو حس میکردم چون ساعت 4 برام بی حسی رو زده بودن خیلی خیلی درد داشتم به همراهم گفتن برو شیاف بگیر بیار وقتی اومد شیاف بزاره گفت غرق خون هستی که پرستار و دکتر رو خبر کردن سریع منو بردن اتاق مادران پر خطر یه سری دارو دادن فایده نداشت که باز از اونجا منو با تخت بردن زایشگاه اونجا تا ساعت 11 برام یه سری دستگاه دیگه وصل کردن دوتا دستم سرم دوتا پام هم همزمان سرم وصل شده بود طی دو مرحله نزدیگ با 8 تا قرص زیر زبانی برام گزاشتن ومن همچنان خونریزی درد داشتم بالا سرم هم کلی دکتر وپرستار وماما هر چند دقیقه یکبار شکمم رو فشار میدادن خیلی درد می‌گرفت در حد مرگ خیلی خیلی تجربه بدی بود که تمام شد روز اول واقعا گیج بودم روزهای بعد بهتر شدم ولی دچار کم خونی شدید شدم
که بهم دارو دادن اگه تا شنبه بالانره باید برم بهم خون وصل کنن
واینکه خودم زنان بستری شدم دخترم زردی گرفت اطفال اجازه هم نمیدادن که هر دو یه جا باشیم زردی دخترم اومد پایین خودم هم مرخص شدم تا اومد بگم خدایا شکرت بازم زردیش رفت روی 11 که دستگاه کرایه کردم الان هم داخل دستگاه هست اگه راه تجربه در زمینه زردی نوزاد دارید بهم بگید
مامان حسنا مامان حسنا ۱ ماهگی
تجربه سزارین پارت 1
دکتر بهم گفت شب برو بیمارستان بستری شو فردا صبح عملت میکنم.منم رفتم بیمارستان پرونده تشکیل دادم بعد بهم لباس دادن پوشیدم و آنژیوکت رو وصل کردن یکم درد داشت مثل آزمایش خون بود دردش.
بعدش نوار قلب گرفتن ازم.گفتن از ساعت 12 شب ب بعد هیچی نخورم.صبح عمل اومدن بهم سرم وصل کردن و بعدش ک تموم شد لباس اتاق عمل رو پوشیدم بعد اومدن سوند وصل کنن ک اصلا درد نداشت حقیقتا من میترسیدم از سوند ولی هیچ دردی نداشت یکم حس چندشی بود ولی درد نداشتم.
بعدشم نشوندنم رو ویلچر بردنم اتاق عمل و دکتر اومد بی حسی رو بزنه دکتر بی‌حسی مرد بود و اینم درد زیادی نداشت از آمپول زدن هم دردش کمتر بود.بعد یه دقیقه پاهام گرم شد و دکترم اومد ک کار رو شروع کنه من حالت تهوع بهم دست داد و استفراغ کردم یذره.
یکمم نفس تنگی داشتم ک بعدش برطرف شد.حین عمل هم چندتایی آمپول از طریق آنژیوکت بهم زدن ک نفهمیدم چی بودن حین عمل هم هیچ دردی نداشتم.سر یه ربع بچه دنیا اومد و دو دور بند ناف پیچیده بود دور گردنش🥲دکتر نشونش داد بهم و بردن ک لباساش رو بپوشند. بعد پرستار آوردنش کنار صورتم و چسبوندش بهم تا عمل تموم شد بعدشم بچه رو دادن دستم گفتن بگیرش و بردنم ریکاوری.همونجا بهش شیر دادم و شیرم خیلی خیلی کم بود اونم همش مک میزد.یه 45 دقیقه ریکاوری بودم بعد بردنم بخش و بچه رو گرفتن ازم گذاشتن رو تخت خودش و دوتا ماما اومدن داخل و گذاشتم رو تخت خودم و بدنم رو با دستمال مرطوب تمیز کردن زیرم هم یه چیزی مثل تشک پلاستیکی پهن کردن و پوشک گذاشتن واسم و لباسم رو عوض کردن و رفتن.
مامان نورا مامان نورا ۶ ماهگی
اومدم از روز زایمانم براتون بگم البته با تاخیر
اولاش به روال بود تا ان اس تی گرفتن گفتن دردات شروع شده
زود برو بلوک زایمان تا آماده عمل بشی
از شانس من تخت ها پر بود توی یه اتاق بهم انژیکت وصل کردن دستگاه ان اس تی دو ساعت زیر دستگاه بودم
میومدن سر میزدن دستگاه رو نگاه میکردن میگفتن تو که درد نداری
چرا نوار قلب قبلی درد نشون داده خلاصه با هزار مکافات سوند وصل کردن ساعت ۴ و ۴۰ به اتاق عمل رفتم از شب ساعت ۱۲چیزی نخورده بودم از ضعف کل بدنم میلرزید تا داخل انژیکت چند تا سروم وآمپول زدن بهتر شدم دختر ۴ و۵۵ دقیقه بعد از ظهر به دنیا اومد حس خیلی عالی بود ان شالله خدا دامن همه ی مادرایی که چشم انتظار بچه هستن سبز بشه
در حین عمل دکترم گفت که چسبندگی مثانه شدیدی داری که عمل اونم برام انجام داد به خاطر اون عملم طول کشید تو ریکاوری به دخترم شیر دادم به کمک پرستار وبعد از مدتی به بخش منتقلم کردن
ولی واقعا بعد از رفتن بی حسی درد زیادی داشتم به خاطر دوتا عمل
دکترم گفته بود باید سوند ۲۴ ساعت بهم وصل باشه
ادامه👇👇