۶ پاسخ

عزیز شما که سابقه هردو زایمان رو داشتی الان نظرت روی طبیعی هست یا سزارین؟

سلام لطفاً در مورد زایماناتون به خانم باردار نگید چون اینا قبلی که برن تو ااچتاق عمل استرس دارن من خودم زایمان سزارین هستم من با اینکه بچه ی اولم بود خیلی راضی بود از زایمان سزارین ولی بعدش درد داریا ولی مسکن میدن خوب می شی من همون شب اول من بدنمو حرکت دادم درد داشتم ولی خب خیلی کمتر از قبل بود در کل زایمان سزارین هم بستگی به خودت داره هم دکترت چطوری بخیه بزنه

دکترتون کی بود؟بهمن عمل کردین؟

من درکل از زایمان سزارین راضی بود در کل اینو بگم دوتاش درد داره ها ولی وقتی بچه اتو بغل می گیری همه ی درات آروم می شه

و در آخر همه دردها با خوردن نسکافه و راه رفتن تموم شد

و بدتر از درد عمل در ماساژ رحم بود که واقعا خیلی درد داشت و من داد میزدم با اینکه پمپ درد داشتم ولی تا شب دردم آروم نشد به نظرم اگه پمپ درد نگیرید بهتره

سوال های مرتبط

مامان آوش💫 مامان آوش💫 ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان سزارین
روز سوم فروردین برای سونوگرافی به بیمارستان رفتم که گفتن آب دور جنین 8.5به دکتر شیفت زنگ زدن و گفت باید عمل بشم چون بچه هم بریچ بود اومدم خونه یه دوش گرفتم و وسایلام جمع کردم و ساعت 3بستری شدم اول nstگرفتن بعد سوند وصل کردن و انژوکت زدن موقع وصل کردن سوند و بعدش خیلی احساس سوزش داشتم بعد رفتم اتاق عمل امپول بی حسی تو نخاعم زدن اصلا درد نداشت بعدش کم کم پاهام سنگین شد و یه پرده جلوی سرم کشیدن پنج دقیقه طول نکشید که صدای گریه بچم شنیدم و دیدمش اشکام جاری شد🥹پسر سفید قند عسلم هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر عزیز باشه،خداروشکر کردم بعدش شروع کردن به کندن جفت و بخیه و ...با اینکه بی حس بودم اما کندن جفت کامل احساس کردم رحمم میکشیدن بیرون، بعد از بیرون آوردن بچه خیلی از قبلش بیشتر طول کشید حدود یک ربع فقط بخیه و کارای بیرون‌اوردن جفت انجام دادن ،یکم بالا اوردم بعد که تموم شد نیم ساعتی توی ریکاوری بودم درخواست پمپ درد کردم ،بعدم که بلندم کردن و رو تخت خوابوندن با اینکه موقع عمل زیاد اه و ناله کردم و حرف زدم ولی سردرد نگرفتم،کم کم دردام شروع میشد پمپ درد خیلی خوب بود هر بار که اذیت بودم فشار میدادم
مامان معجزه خدا🩷 مامان معجزه خدا🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۱
خب چهارشنبه ساعت ۷ رفتم بیمارستان مدارکمو چک کردن برام نوار قلب بچه رو گرفتن سرم زدن ولی از ترسم نداشتم سوند وصل کنن چون دکترم عمل داشت اتاق عملم شلوغ بود دوازده ظهر تازه منو بردن اتاق عمل من دیگ یازده نیم اجازه دادم سوند وصل کنن پرستارش خیلی مهربون بود واصلا سوند درد نداشت انقد میترسوندن منو بعضیا بعد با گریه از ترس رفتم اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد امپول زد به نخاع بی حس شدم شاید باورتون نشه اونم درد نداشت خداروشکر بعد بی حس شدم کارشونو شروع کردن یکم حالت تهوع گرفتم سریع پرستار برام امپول زد بعد ساعت دوازده نیم دخترم به دنیا اومد بعد خودمو دخترم بردن ریکاوری من همین جوری میلرزیدم پرستارا هی میومدن سرم امپول میزدن ساعت سه نیم رفتم بخش تا ساعت های شش درد نداشتم چون هنوز بی حس بودم ساعت ۸ گفتن میتونی مایعات بخوری ساعت ۹ اومدن گفتن باید بلند شی با بدبختی درد بلند شدم چند قدم راه رفتم گفتن بسه به نظرم سزارین سخت ترین مرحله اش همینه بعدشم دردهام شروع شد پمپ درد نداشتم ولی هی پرستارا میمودن شیاف امپول میزدن برام تا فردا صبح که هی بهم شربت میدادن شکمم کار کنه خداروشکر کار کرد ساعت ۱۲ مرخص شدم اومدم خونه حالا داستان اینجا شروع میشه بعد چند روز شکمم قرمز میشه تا نافم دیگه رفتم دکتر گفتن این داروها امپول هارو استفاده کن اگه خوب نشی باید بستری شی چقدر گریه کردم توسل کردم خداروشکر بعد چند روز قرمزی شکمم رفت با قرص دارو امپول پماد تک خونه خوب شدم حالا فردا میخوام برم بخیه هامو بکشم
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمانم‌☺️
من ۱۱ ام بدون هیچ دردی بستری شدم،چون طبق سونو حرکات بچم کم شده بود،به دکترم هم گفتم و گفتش که باید بستری شم تا قرص بزارن و این کارا
خلاصه من صبح پنجشنبه ساعت ۱۱٫۳۰ بستری شدم
اومدن و برام سرم اینا وصل کردن،قرص زیر زبونی دوبار گذاشتن
همزمان ان اس تی هم مرتب می‌گرفتن
همه تعجب کرده بودن که چرا دردم نمیگیره،یه دارو هم تو سرم زدن که تزریق میشد بهم اما تاثیری نداشت
خلاصه اومدن کیسه ابم پاره کردن که من یکم تازه انقباض حس میکردم
دیگه یه دفعه دکترم گفت که اتاق عمل کنین و سزارین میکنم
منی که تو عمرم اولین بار بود سِرم میزدن،یهویی رفتم اتاق عمل🥲
دیگه سزارین شدم و از عملمم تا اینجا خیلی راضی ام
تو بیمارستان پمپ درد داشتم و خونه از شیاف استفاده میکنم
سوند و آمپول کمر واقعا اصلا درد نداشت
شکمم تو بی حسی کامل تو ریکاوری دوبار فشار دادن
خلاصه اینکه پسر کوچولوی ما ۱۱ اردیبهشت دقیقا ساعت ۸ شب بدنیا اومد🥹با وزن ۳٫۴۰۰
این روزها و لحظات قشنگ رو برای تموم کسایی که چشم انتظارن،ارزومندم
انشالله که به زودی زود خدا دامنشون رو سبز کنه💚
مامان آبنبات مامان آبنبات روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی 👶🏻🗣️
سخت بود،۳۹ هفته و سه روز زایمان کردم
شب یک ساعت رفتم پیاده روی و بعدش رفتم دوش آب گرم گرفتم و زیر دوش یکم اسکات زدم،بعد حموم کم کم دردام شروع شد ولی شدید نبود تحمل کردم تا ساعت ۴ که خیلی شدید شد،بین دردام ۵ دقیقه بود که رفتم بیمارستان ،دیگه اونجا خیلییی دردم زیاد بود معاینه کردن ۵ سانت باز بودم ،بعد دیگه هی شدیدتر میشد طوری که میگفتم خدایا فقط بگذره من نه راه پس دارم نه راه پیش،دردش وحشتناک بود واقعا،تو وان آب گرم رفتم واقعا تاثیر داشت،موقعی که درد داشتم کمرمو قر میدادم تاثیر داشت یکم خوب بود،
دیگه ۸.۹سانت که باز شدم میگفتن زور بزن که مدفوع کنی و سر بچه بیاد،بعد که سر بچه رو دیدن بردنم تو یه اتاق دیگه و اونجا برش زدن که سر بچه بیاد بیرون،قشنگ مردم و زنده شدم،بعد که بخیه زدن من کامل بی حس نبودم حتی دوبار هم سوزن بی حسی زدن بازم حس میکردم و خیلی درد کشیدم موقعی که بخیه میزد،دیگه بعد که بچه دنیا اومد بردنم اتاق ریکاوری ،جای بخیه م و مقعدم چون زور زده بودم خیلی درد میکرد،قرص مسکن و شیاف استفاده کردم یه ذره بهتر شدم ولی الان هنوز جای بخیه م درد میکنه اصلا نمی‌تونم بشینم ،دکتر هم گفت تا ۵.۶روز اصلا نشین حتی خوابیده به بچه شیر بده
خیلی خیلی سخت بود ولی فدای سر بچه‌م،دور سرش بگردم هر دردی رو بخاطرش تحمل میکنم،الان که بغلش میگیرم فقط خداروشکر میکنم که چنین هدیه باارزشی بهمون داده🥹❤️
مامان نی نی♥️🤰 مامان نی نی♥️🤰 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین ۳
بعد بی حسی، دکتر ازم پرسید پاهات گرم شده گفتم اره، کم کم شروع کردن به بتادین زدن و برش. ساعت ۱:۱۷ ظهر صدای دخترم رو شنیدم، به دکتر فقط میگفتم دارم بیهوش میشم و قفسه سینه ام سنگین شده که گفت نگران نباش تخت رو میارن بالا که سرت بالا بیاد حالت بهتر میشه که همینطورم شد. موقع درآوردن بچه فشاری که به بالای شکم اوردن و تکونم میدادن رو متوجه شدم، بقیه کارا مثل بخیه اینا دیگه چیزی نفهمیدم. ساعت ۲ بردن منو ریکاوری، تا ساعت ۳ اونجا بودم و چند بار ماساژ رحمی انجام شد که اصلا درد نداشت. بچه رو اوردن شیر دادم و بعدش منو بردن بخش. به فاصله های کم مسکن میزدن داخل سرم و واقعا دردی نداشتم، ۸ ساعت بعد زایمان گفتن اول چای عسل بخور، بعدش نسکافه، خرما، میوه کمپوت انجیر و گلابی. خداروشکر نه حالت تهوع گرفتم نه سردرد. تو این فاصله صحبت میکردم، سرم رو به چپ و راست تکون میدادم فقط سرم رو بالا نیاوردم. ۱۲ ساعت بعد زایمان سوند رو دراوردن که درد نداشت و از تخت منو اوردن پایین که اونم سخت نبود، فقط اولش حتما لب تخت باید نشست چون سرگیجه هست بعدش میشه بلند شد.
مامان سید احسان مامان سید احسان ۲ ماهگی
تجربه سزارین (پارت ۱)
خب مختصر و مفید سعی میکنم تعریف کنم. من ۳۸ هفته و ۵ روز بودم که بخاطر فشارم که بالا رفته بود و دفع پروتئین داشتم خیلی یهویی دکتر ختم بارداری داد و من رفتم بستری شدم برای عمل.
قبل از اینکه برم برای عمل بهم آنژیوکت زدن و سوند وصل کردن که سوند سوزش داشت ولی انقدرا هم بد نبود. بعد دیگه با ویلچر بردنم اتاق عمل. اونجا دکتر بیهوشی یه آمپول زد پایین کمرم که اونم دردش قابل تحمل بود. بعد دراز کشیدم و پاهام گرم شد که دیگه یعنی بیحس شده بودم. جلوم پرده کشیدن و شروع کردن. من دردی حس نمیکردم ولی تکون ها و کارایی که با شکمم میکردن میفهمیدم. بعد یه مدت کمی صدای گریه نی نی رو شنیدم که آوردن گذاشتن کنار صورتم و انگار آروم شد و دیگه گریه نکرد. بهترین حس دنیا بود ایشالا قسمت همه چشم انتظارا🥺
بعد حدود یه ربع که بخیه زدن و تموم شد بردنم تو ریکاوری که از اونحا تا دو ساعت بعد لرز شدید داشتم که خیلی بد بود.
بعد از تقریبا نیم ساعت هم رفتم تو بخش.
من ساعت ۷ شب عمل شدم تا ۶ صبح دیگه هیچی مایعات و غذا نباید میخوردم و همینجوری روی کمرم خوابیده بودم. اینجا برام خیلی سخت بود و حاضر بودم اون درد پاشدن بعد از سزارین رو که شنیده بودم تحمل کنم ولی فقط ازون وضعیت ثابت و تکراری خلاص بشم. تا صبح هم هیچی نتونسم بخابم و خیلی زمان کند میگذشت.

ادامه در پارت بعدی