۴ پاسخ

دکتر من اومده بود تو اتاق بخیه هامو نگاه کنه گفتم میخواین فشار بدین؟ گفت نههه فشار نداریم😁😁

چرا به زیر قفسه سینه ضربه میزنن تو سزارین؟؟

بیمارستان خصوصی بود؟چطوری اونقدر اسون قبول کردن بری سز

عزیزم اگه برگردی عقب بازم سزارین رو انتخاب میکنی ؟

سوال های مرتبط

مامان نیلا🐥 مامان نیلا🐥 روزهای ابتدایی تولد
خب پارت دو داستان سزارین
وارد اتاق عمل شدم نگم که چه استرسی داشتم و مثل بید میلرزیدم منو تحویل اتاق عمل دادن مستقیم رفتم رو تخت اتاق عمل نشستم آمپول بی حسی به کمرم زدن و اصلااااا هیچی حس نکردم واقعا خیلی خوب بود و اصلا درد نداره نگران نباشید
آروم کمکم کردن خوابیدم دستامو بستن پرده رو کشیدن و دکترم کارو شروع کرد همش حس میکردم دکترم داره با شکمم کشتی میگیره 😅 یعنی فشار رو حس میکنید ولی به هیچ وجه متوجه درد نمیشید
دخترم به دنیا اومد آوردن نشونم دادن و بردنش کاراشو انجام بدن
دکتر منم داشت بخیه میزد و من همینجوری داشتم میلرزیدم بهم آمپول زدن لرزشام رفت و عملم تموم شد بردنم ریکاوری تو ریکاوری یه بار ماما شکممو فشار داد یه بار دکتر که بی‌حس بودم متوجه نشدم بعد که حسم رفت ماما اومد گف باید ماساژ بدم منم سفت‌ دستشو گرفتم و نمیذاشتم چون خیلی ترسیده بودم اما آروم فشار داد و خیلی درد نداشت
موقع تحویل به بخش هم دوباره پرستاری که اومده بود منو تحویل بگیره فشار داد که اونم درد نداشت البته درد داشتااا ولی قابل تحمل بود
پارت بعدی رو هم سعی میکنم زود بذارم از لحظه ای که وارد بخش شدم
مامان رقیه سادات مامان رقیه سادات ۴ ماهگی
قسمت ۸
.۱۱ونیم بیحس شدم همون لحظه که سوزنو زد به کمرم بیحس شدم و اصلا هم سوزنش درد نداشت خوابوندنم رو تخت یه چی زدن جلو صورتم و شروع کردن ۱۱ ونیم که شروع شد ۱۱و ۴۰ دقیقه صدای گریه دخترم اومد و من با ارامش ترین بودم از اون لحظه به بعد و هیچ دردی نداشتم ولی هی از حال میرفتم حین عمل که دکتر بیهوشی میگفت چی زدن به این تو زایشگاه که این هی از حال میره ولی اون لحظات انقدرررر اروم بودم بعد اون همه درد شدید که دلم میخواست بخوابم دکترم گفت بخواب .ولی نمیتونستم اب دهنمو قورت بدم اصلا حس نمیکردم گلومو .۱۲ اومدم ریکاوری بهم پمپ درد و اینا وصل کردن که خیلییییی خوب بود پمپ درد و پیشنهاد میکنم حتما درخواست بدید دردتون رو فوق العاده کم میکنه .دیگه اونجا گفتن باید بتونی پاهاتو تکون بدی تا ببریمت بخش دخترمم فقط تو اتاق عمل چند ثانیه دیدمش .شکمم رو یه بار تو ریکاوری فشار دادن که هیچ حسی نداشتم تا ساعت ۱ونیم دیگه حس پاهام برگشته بود و یکم درد داشتم که هی برام مسکن زد ۱ونیم اومد ببرنم بخش دوباره شکممو فشار داد که یکم درد داشت ولی بهم گفت شکمتو تا میتونی بده تو مثل وقتی میخوای بگی شکم ندارم تا کمتر دردت بیاد که واقعا کار ساز بود .۱ونیم دیگه رفتم بخش وتا حدود ۷ صبح ۳ بار دیگه شکممو فشار دادن که دردش خیلی قابل تحمل بود .پمپ درد و شیاف نمیزاشت درد داشته باشم.
مامان حامـی🤍🍃 مامان حامـی🤍🍃 ۶ ماهگی
سزارین پارت پنجم📌
توی ریکاوری هم حالم واقعا اوکی بود پاهام که خب طبیعتا حسی نداشت و زودتر دوست داشتم برم بخش.انگار یک ساعت و نیم توی ریکاوری بودم
دیگه توی همون بیحسی دوبار شکمم رو فشار دادن.درد خیلی کمی حس کردم که قابل تحمل بود. دیگه هم نیمدن فشار بدن.
بعدش رفتیم بخش اون قسمت که همسرم بچه رو دید اونم یه تراژدی بود برای خودش😁

تا چند ساعت بی حس بودم اثر بیحسی که رفت درد دلم شروع شد.اینم بگک من دکترم مخالف پمپ درد بود و من پمپ دردی نداشتم❌❌❌
اولین تزریق رو زدم که مرفین بود و چند ساعتی اوکی بود بعدش شیاف گذاشتن و یکی دوبار دیگه باز تزریق کردن.
من پنج صبح دردم به اوج رسید که اخرین و قوی ترین مرفین رو زدن که من یک روز کامل خوب خوب بودم.
اولین راه رفتن سخت بود اما شدنی.درد داشت اما نه که نتونی از پسش بربیای.

الان روز سوم من دردی ندارم اما موقع بلند شدن و راه رفتن خیلی سختمه که اونم طبیعیه هفت لایه شکم بریده شده و قرار نیس بی درد باشه

بیمارستانمم بیمارستان نیکان اقدسیه بود که من راضی بودم از رسیدگی

اگر سوالی دارین همین پست بپرسین📌🩷
مامان فاطمه و علی مامان فاطمه و علی روزهای ابتدایی تولد
پارت ۴
بعدشم که صدای پسرمو شنیدم خوشحال شدم آوردن بوسش کردم بردنش و عمل بعد اون تقریبا نیم ساعت دیگه هم طول کشید
بردنم ریکاوری و بعدش بردن بخش که من اتاق خصوصی گرفته بودم خیلی خوب و راحت و تر و تمیز بود اول ۱۰ تومن گرفتن برای اتاق اما موقع ترخیص ۴ تومن رو دوباره پس دادن
تو اتاق ی سرمی با آمپول فشار برام زدن چون من درد داشتم گفتم سرم رو بیشتر کنم شاید مسکن هم داشته باشه بهتر بشم ولی اشتباه کردم انقباض ها زیاد شد و من انگار میخوام زایمان طبیعی کنم انقباض های خیلی شدید هر یک دقیقه میگرفت منو که جیغ میکشیدم رحمم سفت شده بود که پرستار اومد فشار داد تخلیه بشه اونجا خیلی وحشتناک درد داشت
بعد تموم شدن سرم دوباره خوب شدم و با شیاف درد ها کنترل شد چون آستانه تحمل دردم زیاده من فقط روز اول شیاف استفاده کردم دیگه بعدش خوب بودم استفاده نکردم
۱۲ ساعت بعد عمل از مایعات شروع کردم به خوردن
ساعت ۱۲ و ۴۵ عمل شدم ساعت ۱۰ شب بلند شدم راه رفتم و سرویس رفتم اینا دیگه بعدش خودم تنهایی میتونستم برم سرویس و لباس بچه اینا رو عوض میکردم پوشک عوض میکردم چون پرستار هم خوب از آب در نیومد و چیزی بلد نبود زیاد
فرداش ساعت ۲ مرخص شدم و اومدم خونه الانم با کمک همسرم به بچه میرسم
مامان اِلارا💗🧸 مامان اِلارا💗🧸 ۱ ماهگی
تجربم از سزارین خیلی کوتاه میگم😄
اول رفتم بلوک زایمان نوار قلب گرفتن سوند وصل کردن اولش حس بدی داشتم بعد نیم ساعت رفتم اتاق عمل بی حسم کردن یکم نفس تنگی و تهوع گرفتم بهم آرامبخش زدن چند ثانیه آروم شدم دیدم دکتر داره شکممو ماساژ میده انگار بعد یهو صدای گریه دخترم اومد کل روند سزارین ۲۰ دقیقه کشید بعد رفتم ریکاوری لرز کردم شدید ولی دردی نداشتم تا اوردنم داخل بخش هم درد نداشتم فقط میلرزیدم لباس تنم کردن پد گذاشتن واسم دوتام شیاف گذاشتن بیحسیم رفت و من دردم شروع شد اما قابل تحمل بود بعد دیگه خوب بودم به بچه شیر دادم اومدن ماساژ رحمی دادن شکممو😬 یه دردایی شروع مثل انقباض و دلپیچه اونا خیلی بد بودن ولی جوری نبود ک نشه تحمل کرد حدودا دوساعت درد غیر قابل تحمل داشتم ولی بیصدا بودم بچه رو میدیدم آروم میشدم🥲❤️بعد از ۸ ساعت برام چای عسل اوردن و مایعات خوردنو شروع کردم بعد ۱۲ ساعتم سوند و کشیدن و راه رفتم و رفتم سرویس بهداشتی که خیلی سخت بود ولی بعدش بهتر شدم خونریزیم کم شد دردمم نصف شد
الانم درد دارم ولی با شیاف قابل تحمله و به نظر من نیازی به پمپ درد و اینا نیس
چیزایی ک برای من سخت بود... ماساژ رحمی بعد از بیحسی و اولین شیر خوردنای بچه انگار رحمم فشرده میشد خیلی درد داشتم همین😄
مامان shahan💙 مامان shahan💙 ۱ ماهگی
مامان هامین🥺😍 مامان هامین🥺😍 ۷ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۳

تقریبا یک ربع بعد صدای بچم اومد لباس پوشوندن و
اوردن چسبوندنش به صورتم ب همین ک بردن منو خاب گرفت و هیچی نفهمیدم تقریبا ۴۵ دیقه بعد بازم حالت تهوع اومد سراغم سه بار اول و وسط و اخرای عمل شدید شد ...
بعدشم بردنم اتاق ریکاوری کنار بچم
یساعتی اتاق ریکاوری بودم
بعدش بردنم بخش
روی شکمم شن گذاشتن ، مخدر تزریق کردن و سرم وصل کردن، شیاف گذاشتن گفتن ۸ ساعت نباید چیزی بخورم و تقریبا ۶ ساعت بعد بیحسی رفت
تو اتاق عمل شکمم فشار دادن تو ریکاوری فشار دادن و چندبار تو بخش فشار دادن چون‌بیحس بودم هیچی نفهمیدم فقط بار اخر که تو بخش فشار داد با مشت فشار داد و بیحسیم‌رفته بود خیلییی شکمم درد کرد

بعدش مایعات شروع کردم و سوند دراوردن و راه رفتم
اولین راه رفتن خیلیی سخته خیلییی همراه نداشته باشین نمیتونین اگه تونستین بگین همسرتون یا پدرتون کمک کنه یه اقا کمک کنه راحت تره چون بعد بیحسی من ورم داشتم و خیلی سنگین شده بودم
من به توصیه یکی از مامانا به همسرم‌گفتم اومد کمکم کرد
مامان آرن👶 مامان آرن👶 ۳ ماهگی
ادامه
کم کم رفتیم تو اتاق عمل و دکتر بی هوشی اومد و به کمرم امپول بی حسی زد گفت شل کن وگرنه خیلی دردت میاد و من واقعا شل کردم و درد زیادی نداشت این بی حسی ،یواش یولش پاهام گرم شد و بی حس و بعدش کلا کمر به پایین بی حس شد پرده رو زدن و ماسک اکسیژن گذاشتن برام و عملم شروع شد هیچ حسی نکردم فقط موقعی که پسرم از شکمم کشیدن بیرون یه حس خالی شدن شکم و برداشتن چیزی از داخل شکمم متوجه شدم همون حین صداپسرم اومد ک خیلی خوشحال شدم😍 پسرم تمیز بود و یکم بعدش اورن بغل صورتم خیلی حس خوبی بود😍عالی ترین قسمت مادر شدن
تو همون لحظه اکسژن بدنم کم شد به پرستار بالا سرم گفتم نفس کم دارم و نمیدونم چیکار کرد و بهتر شد اکسیژنم ،بخیه هامو زدن و دکتر شکمم فشار دادن و میخواستنم بیارن بخش ریکاوری دوباره یه پرستار اومد شکمم و فشار داد تختمو جا به جا کردن تو ریکاوری و منتظر موندم به بچه لباس پوشوندن و اوردن گذاشتن رو سینم و تماس پوستی قشگنگی گرفت و خیلی اروم شد نفهمیدم چقد زمان برد که اتاق اماده بشه و از ریگاوری بیام بیرون ،اما برا من حتی اگه۱۰دقیقه ام بود از نظرم ساعت ها بود انگار😥😥
بی حسی تو پاهام بود انگار به هر کف پام چندین تن وصله انقد که بد بود ،در این حد که پتو روی پام رو خیلی سنگین سر حسش میکردم
درد بی حسی زده بود به کتف راستم و خیلی درد بدی داشت به پرستار گفتم و گفت چیزی نیست بری تو بخش بعد سرم بهتر میشی،من تو پذیرش درخواست اتاق خصوصی دادم و گفتن نمیشه همون حین بعد عمل همسرم باید رخواست بده اگه بود بهم میدن که اونم نبود و اتاق من دو تخته شد (قسمت بد ماجرا کوچولو بودن اتاق بیمارستان بود چون به من حس خفگی میداد)