پارت دوم زایمان سزارین
وقتی جریان رو به دکترم گفت گفتن سریع ببرین بیمارستان کارای قبل عمل رو انجام بدین من با اتاق عمل هماهنگ میکنم 11 شب میام عملش میکنم.....
خلاصه من فقط گریه میکردم و میلرزیدم و شوهرم همه وسایلارو برد تو ماشین منم اماده شدم و رفتیم.....
خیلی شب پر استرسی بود🥺
منو بردن بخش زایشگاه و ان اس تی گرفتن و بهم سرم وصل کردن و خون گرفتن و همه چی سریع و اورژانسی بود من تمام تنم میلرزید و هرچی پرستارا میگفتن آروم باش من نمیتونستم و مدااام ازم آب میرفت......
تا اینکه دکترم رسید و گفت نگران نباش همه چیز اوکیه الان میری اتاق عمل....
منم اصلا تو حال خودم نبودم....
برام لباس آوردن و سوند هم وصل کردن اصلا درد نداشت یه سوزشی داشت....
خلاصه روم پتو انداختن و منو بردن سمت اتاق عمل

۶ پاسخ

عزیززززم🥺

خوب ادامشو بگووو

عزيزم سزارينت چطور بود

وای من خیلی میترسم زودتر از روز زایمان چیزی بشه

خیلی لحظه دلهره آوری هست

خبببب

مقالات مرتبط

عمل زناشویی
عمل زناشویی (رابطه جنسی) چیست؟
عمل لابیاپلاستی بعد از زایمان
عمل لابیاپلاستی بعد از زایمان و روش های انجام آن
گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام

سوال های مرتبط

مامان نلا مامان نلا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین من ( بیمارستان رضوی مشهد)
پارت ۱

من خیییلی استرس داشتم و از یه آمپول هم میترسم ، از یه هفته قبل روحیم کلی بهم ریخته بود ؛
صبح ساعا ۵ صبح رفتیم بیمارستان ،
من رفتم قسمت زایشگاه و فشارمو گرفتن و لباسمو عوض کردم و از قبل به دکتر گفته بودم سوند رو بعد بیحسی برام بذارن که قبول کرده بود ،
فقط برام انژیوکت وصل کردن که هیچی متوجه نشدم و خون گرفتن و اینا …

خلاصه نشستم روی ویلچر و منو بردن سمت اتاق عمل و دم در با همراهام خدافظی کردم و با ترس شدید وارد بخش اتاق عمل شدم …
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان دلانا🦋 مامان دلانا🦋 ۳ ماهگی
من اومدم بعد یک ماه با تجربه زایمان سزارین🥲
بیمارستان با بیمارستان شرایطش فرق میکن منو چون دکترم میخواست بیمارستان دولتی سزارین اختیاری انجام بده یک هفته جلوتر گفت بیا پرونده باز بکن یه نامه بستری اورژانسی هم داشتم ک کیسه آب ترکید فشارم رفت بالا اینا منو بستری بکنن تا خودش بیاد منو عمل بکنه
دوشنبه بستری شدم از صبح ازم ازمایش گرفتن کارای بستری کردیم من که بستری شدم شوهرم فرستادم رفت تنها موندم لباس اتاق عمل برام اوردن گفتن اولین نفرنوبت عملت هست ۷صبح هیچ استرسی نداشتم نمیدونم چرا فقط خوشحال بودم اتاق عمل اولین نفری ک بچه میبینه منم بوسش میکنم شب به سختی صبح شد🫠
مامانم و شوهرم ساعت۶ بیمارستان بودن اول بردن سونو و ان اس تی بعد لباس اتاق عمل پوشیدم داخل چندتا سوال پرسیدن چون به چندتا ماده غذایی حساسیت داشتم گفتن داخل بگو همه چی فوری پیش میرفت چند نفر اومدن به دستام دوتا سرم وصل کردن
ادامه…..
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان هانا مامان هانا ۱ ماهگی
پارت اول تجربه سزارین
من روز پنج شنبه ساعت شش و نیم رسیدم بیمارستان اردیبهشت شیراز
کارای اداری انجام شد لباس اتاق عمل تنم کردن دستبند شناسایی زدن و گفتن منتظر باش دکترت ساعت هشت ، هشت و نیم میاد تو این مدت با همسرم جلو در عکس گرفتم و خودمو سرگرم کردم اصلا هم استرس نداشتم
خلاصه دکترم اومد منو بردن اتاق عمل لباسمو پاره کردن انداختن روم شلوارمو درآوردن اینجاها خیلی خجالت می‌کشیدم پرستار میخواست سوند وصل کنه گفتم لطفا بذار بی حس که شدم وصل کن دردم نیاد گفت باشه عزیزم حتما
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان رادمان💙👼🏻 مامان رادمان💙👼🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان (۱)
ما ساعت ۵ صب بیمارستان کمالی بودیم با دکترم هماهنگ کرده بودم برم اورژانس بیمارستان بگم سزارینم و درد دارم
بعدش منو بردن تو اتاق معاینه کرد معاینه خیلی درد زیادی نداشت باید نفس عمیق بکشی
با اینکه هیچ دردی نداشتم بهم گفت یه سانتی 😳بستری میشی
خلاصه پرونده هامو گرفت و منو فرستادن یه اتاق بهم ان اس تی وصل کردن و سرم خلاصه بعد نیم ساعت چهل دقیقه سوندمو وصل کردن
اگه میخواید دردتون نیاد اصلا خودتونو سفت نکنید یه زور به خودتون بدید مثل وقتی که میخواید ادرار کنید
دردتون خیلی کمتر میشه
بعدش یکم سوزش هست که کم کم بهش عادت میکنی
خلاصه یه ۴۰ دقیقه ای باز تو همون حالت بودم که ماما اومد گفت بدو بریم اتاق عمل خالیه
بعدش منو بردن تو قسمت جراحی نزدیک ۱۰ دقیقه روی تخت تو راه رو بودم یسری سوال و اینا ازم پرسیدن بعد دکترم اومد منو بردن تو اتاق عمل بهم انژیکت وصل کردن
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نعنا مامان نعنا ۸ ماهگی
تجربه سزارین قسمت اول
من میخواستم کلا به صورت اختیاری سزارین بشم اما اورژانسی سزارین شدم 🤣
روز دوشنبه سوم اردیبشهت بود که رفتک برای نوار قلب جنین گفتن صبحانه بخور و بیا اینم بگم من هم دیابت بارداری داشتم هم فشتر خون بارداری و روزای اخر فشارم تا ۱۹ هم بالا میرفت
خلاصه سوم رفتم برای نوار اما خوب نبود گفتن پاشو راه برو دوباره یه چیز شیرین بخور بیا دوباره رفتم جنین حرکت نداشت و تماس گرفتن دکترم گفت اورژانسی بفرستینش عمل اخی نگم که چه استرسی گرفتم اون لحظه چون همسرمو‌ فرستادن بره خونه کارت ملیمو بیاره مامانم رفت که لباس خودمو بچمو بیاره تا اونا بیان منو اماده کردن بردن اتاق عمل بگم که پاهام زیر تنم داشت میلرزید
میخواستن سوند بذارن گفتم لطفا تو بی حسی برام بذارین پذیرفتن لباسامو پوشیدم رفتم اتاق عمل اینقدر اورژانسی بود عملم که بعد عمل از شوهرم رضایت عمل گرفتن
تو اتاق عمل فشارمو گرفتن بازم بالا بود دکتر بیهوشی اومد تا بیحسم کنه
ادامه پارت دوم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 💜melorin مامان 💜melorin ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۲# بلاخره بیست دقیقه ب ۱۲ منو بردن اتاق عمل پرستارا و خدمه بلوک زایمان اصلا ب سوند من نگا نکرده بودن ببینن پر شده یا چک کنن شلنگ سوند و سرم پیچیده بود دور پای من تو اتاق عمل اونجایی ک منو از برانکارد منتقل کردن رو تخت سوند بخاطر اینکه پیجیده بود و پر بود چنان کشیده شد ک از دردش هوار کشیدم و ی سره گریه میکردم از دردش نگا کردن دیدن بله همه چی پیچیده بهم اونام خیلی ناراحت شدن برام و گفتن بلوک زایمان امروز خیلی سوتی دادن خلاصه روزی ک میشد در ارامش باشم قشنگ دعا کنم مدام گریه میکردم و میلرزیدم.دکتر اومد امپول بی حسی رو زد به کمرم دردی نداشت برا من راحت بود سریع دراز کشیدن و عملو شروع کردن
مامان 🤍دلانا🤍 مامان 🤍دلانا🤍 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۱
سلام وقتتون بخیر عشقا
تقریبا ساعت ۷ بود ک بیمارستان رسیدم و بهم انژیوکت وصل کردن...استرس خیلی شدیدی داشتم چون کلا ادم ترسویی هستم...ساعت ده و نیم امدن سوند وصل کنن گفتم میشه ک تو بی حسی وصل کنید گفتن نه 😐😐😐درد نداره...خلاصه شروع کردن وصل کردن یعنی دردش خیلی خیلی کم بود ...
بعدشم ک دکتر امد و من بردن اتاق عمل...تا رفتم اتاق عمل نیشم باز شد و ترسم ریخت ...فضای اتاق عملش هم تمیز بود هم ترسناک نبود ...پرسنل بیمارستان پارسم نگم ک چقد بخش زایمان مهربون بودن و خوش برخورد....اما بخش اطفالش راضی نبودم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نیهان مامان نیهان ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین من
صب ک بیدار شدم رفتم پیش دکترم کارای بستریم انجام داد نامه و برگه خام آماده کرد کله آزمایشات و سونو هارو پرونده کرد داد. بردم بخش بستری اونجا ام کارام انجام دادیم رفتم بخش زنان زایمان شوهرم رفت برام لباس اتاق عمل گرفت و دمپایی
لباسام عوض کردم یه پرستار اومد ازم آزمایش گرفت برد ک جواب آزمایش بیاد ببرنم اتاق عمل ولی چون دکترم همه وضعیت منو چک می‌کرده تو ماه ها میدونستم نیاز نیس تا جواب بیاد گفتن سریع آماده اش کنید بیارید
یه پرستار دیگه اومد برام سوند وصل کرد یکم درد داشت ولی خودتو شل کنی نفس عمیق بکشی درد و احساس نمیکنی چون من یکم لوسم دردم اومد😂
بد منو گذاشتن رو یه تخت دیگه بردن ریکاوری اتاق عمل دوباره شوهر و یه پرستار آقا جا بجام کردن رو یه تخت دیگه آقا و یه پرستار خانوم منو بردن داخل اتاق عمل
بعد گذاشتم رو تخت اتاق عمل کمک کردن نشستم سوند اذیتم میکرد یکم
نشستم یه دکتر بیحسی و بیهوشی آقا بود کمرم ضد عفونی کرد و بهم گفت صاف وایستا سرتو بنداز پایین اصلا هیچی نفهمیدم انگار یه سوزن کوچولو زدن بعد گفت تموم شد دراز بکش دستام بستم به بغل های تخت جلو پرده کشیدن
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان پناه مامان پناه ۴ ماهگی
من ۶صبح ۲۱ ام وقت سزارین داشتم تا کارای پذیرش انجام شد ساعت ۷رفتیم بلوک زایمان کارای قبل انجام شد سوند هم تو اتاق عمل برام وصل کردن ساعت۸ صبح رفتم اتاق عمل
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان #پارت ششم
اومدن که منو ببرن اتاق عمل و دکتر گفت نگران نباش هیچی نیست و منو بردن اتاق عمل و منتقلم کردن رو تخت عمل و دکترم اومد و یکم باهاش حرف زدم و ارومم کرد

اتاق عمل که رسیدیم و منو از روی تخت بلند کردن و گذاشتنم روی یه تخت دیگه و چون گان تنم بود همش یه قسمت تنم مشخص میشد و اونجا چون مرد هم بودن یکم حس خجالت بهم دست میداد. سون رو وصل کردن و اونچنان که میگفتن درد خاصی نداشت و بردنم یه قسمتی تا اتاق عمل حاضر بشه. اومدن که منو ببرن اتاق عمل و دکتر گفت نگران نباش هیچی نیست و منو بردن اتاق عمل و منتقلم کردن رو تخت عمل و دکترم اومد و یکم باهاش حرف زدم و ارومم کرد و دوباره دکتر بیهوشیم اومد و اسمم رو پرسید و گفتش میخوایم سوزن بیحسی بزنیم ولی باور کن دردش از درد امپول معمولی هم کمتره و فقط بشرطی که خودتو سفت نگیری و واقعا هم هیچ دردی نداشت و همینکه امپول رو زدن قشنگ حس کردم یچیزی ریختن تو نخاعم و کم کم پاهام و کمرم بیحس شدن و با کمک دکتر و پرستارا دراز کشیدم و پرده سبز جلوم وصل کردن و دستگاه فشار و خلاصه چنتا چیز دیگه بهم وصل کردن و یکی پرستار اومد پیشم و باهام حرف میزد تا حواسم از عمل پرت بشه و دقیقا یادمه ۱۱:۱۵ دقیقه پرده رو جلوم کشیدن و ۱۱:۲۷ دقیقه شکمم رو دوباره فشار دادن و من گفتم حتما میخوان ببینن بی حس شده یا نه که یهو صدای گریه بچم بلند شد😭 اون لحظه اینقدر هیجان انگیز بود که نا خودآگاه منم همراه بچم زدم زیر گریه و فقط گریه میکردم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آرن مامان آرن ۲ ماهگی
تجربه سزارین 😌♥️
پارت ( پنج )

ایندفعه دیگه کسی رو با خودمون نبردیم که نکنه یه وقت کسی نفهمه 😅 رفتیم با همسرم دوتایی سمت بیمارستان و رفتم تریاز و پزیرش و همه کار هام اوکی شد و قرار شد ساعت ۹ صبح برم اتاق عمل و نفر اخر باشم برای زایمان

همه کارهام رو کردن انژوکت سِرم و سوند و نوار قلب بچه و همه چی اوکی شد و منم هر لحظه استرس داشتم که نکنه بیان معاینه کنن و بفهمن که بچه بریچ نیست و سزارین و دعوا بشه


خلاصه کسی متوجه نشد و من و بردن سمت اتاق عمل و

همه چی بدون ترس و استرس و درد گذشت و عمل شدم

سر کردن و خود عمل هم خیلی سریع و عالی و به بهترین شکل گذشت اصلا اذیت نشدم بعد از نهایت ده دقیقه بچه رو بهم نشون دادن 😍

و بردنش و منم بردن سمت اتاق ریکاوری
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان kaya مامان kaya ۳ ماهگی
سلام و شب بخیر مامانا خیلی دوست داشتم از تجربه زایمانم براتون بنویسم اما وقت نمیکردم تا الان گفتم یکمی بگم براتون تا اونایی ک نزدیک زایمان هستن و سزارین یکم آرامش بگیرن
روز ۲۶ شهریور نوبت زایمانم بود صبح ساعت ۱۰ گفتن بیمارستان باشم با مامانم و همسرم و دوستم و وسایل بچه رفتیم بیمارستان اونا نشستن تو لابی من رفتم بالا تا کارا بستری انجام بشه طبق روال کارا انجام شد و منو آماده کردن برای اتاق عمل یه سرم زدن و نوار قلب و یه آزمایش ادرار و در آخر هم سوند وصل کردن قبل بی حسب ک اصلا اصلا درد نداشت و منو بردن سمت اتاق عمل خانم دکترم ک اومد بالا سرم ک کلی نازم داد و بهم گفت نگران نباشم و میخواد دکتر بیهوشی بی حسم کنه ک من نشته حالت خم شدم و آمپول رو زدن تو کرم پاهام گز گز کرد و خیلی سریع بی حس شد و پارچه سبز گذاشتن جلو و یه پرستار پیش من بود دکتر و دستیار ....کارشون شروع کردن بکم استرس گرفتم و گفتم میترسم دارم خفه میشم ک ماسک اکسیژن گذاشتن برام و ۱۱ دقیقه بعد عمل تموم شد نی نی ب دنیا اومد و صدای گریه محکمش پیچید تو فضای اتاق عمل و بعدش گذاشتن بوسش کنم و بچه رو بردن تمیز کردن و بعدش منو بچه رو با هم بردن ریکاوری تا اینجا نه دردی بود نه چیز ترسناکی
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نفس مامان نفس ۴ ماهگی
تجربه سزارین
من ساعت ۴ عصر رفتم بیمارستان بردنم زایشگاه لباس پوشیدم ولی پرستارا بیخیال اینکه دکترم تا اخرشب نمیاد حتی انژوکت هم وصل نکردن بعدساعت دکترم زنگ زد گفت سریع بیمارم بیارین پایین .اینا سرعتی همه کارا جلو بردن حتی برای سوند من گفتم سوند الان برام میزنین چون استرس داشتم اونا کفتن اون تو اتاق عما انجام میشه فقط بخاب چکت کنیم خودتم شل بگیررکه اصلا دردی حس نکردم چون انتظار نداشتم کاری کنن.....
سریع بردن اتاق عمل بیهوش کاملم کردن یعنی همه چی با سرعت اتفاق افتاد بهم پمپ دردم وصل کردن با دل درد به هوش اومدم که دیدم بچه م به دنیا اومد دوبادم دلم محکم فشار دادن ولی تا فردا ظهر نه سوند دراوردن نه بهم گفتن راه بروو ولی تا عصر راه رفتم و مرخص شدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نورا مامان نورا ۶ ماهگی
اومدم از روز زایمانم براتون بگم البته با تاخیر
اولاش به روال بود تا ان اس تی گرفتن گفتن دردات شروع شده
زود برو بلوک زایمان تا آماده عمل بشی
از شانس من تخت ها پر بود توی یه اتاق بهم انژیکت وصل کردن دستگاه ان اس تی دو ساعت زیر دستگاه بودم
میومدن سر میزدن دستگاه رو نگاه میکردن میگفتن تو که درد نداری
چرا نوار قلب قبلی درد نشون داده خلاصه با هزار مکافات سوند وصل کردن ساعت ۴ و ۴۰ به اتاق عمل رفتم از شب ساعت ۱۲چیزی نخورده بودم از ضعف کل بدنم میلرزید تا داخل انژیکت چند تا سروم وآمپول زدن بهتر شدم دختر ۴ و۵۵ دقیقه بعد از ظهر به دنیا اومد حس خیلی عالی بود ان شالله خدا دامن همه ی مادرایی که چشم انتظار بچه هستن سبز بشه
در حین عمل دکترم گفت که چسبندگی مثانه شدیدی داری که عمل اونم برام انجام داد به خاطر اون عملم طول کشید تو ریکاوری به دخترم شیر دادم به کمک پرستار وبعد از مدتی به بخش منتقلم کردن
ولی واقعا بعد از رفتن بی حسی درد زیادی داشتم به خاطر دوتا عمل
دکترم گفته بود باید سوند ۲۴ ساعت بهم وصل باشه
ادامه👇👇
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان طنین مامان طنین ۱ ماهگی
تجربه سزارین پارت دوم
ما رفتیم خوابیدم پرستار اومد ان اس تی رو گرفت گفت درد داری گفتم آره یکم گفت حله برو تو اتاق به همراهت بگو براه کارای ترخیص بکنه
منم با خوشحالی رفتم به مامانم گفتم بروم کارا ترخیص بکن
یهو دکتر اومد گفت سریع اتاق عمل گفتم چرا خانوم دکتر گفت ان اس تی خوب نبودع سریع باید بری اتاق عمل منم اون لحظه از ترس استرس شادی داشتم میمردم همین جوری همه پشت سر هم میومدن یکی دارو میزد یکی سوند یکی لباس می‌پوشند
منم اون لحظه فقط حالت تهوع داشتم