# پارت ۲
زنگ زدن ب دکترم گفت بستریش کنید منو بردن تو ی اتاق مخصوص طبیعی ها تنها بودم ی خانم اومد سرم وصل کرد با ان اس تی گفت من ماما همراتم
بارم استرس داشتم معاینم کنن حال بدی داشتم از استرس نیم ساعت خانم اومد گف دکترت گفتع مریضمو‌اماده کنید بریم اتاق عمل وای چقد خوشحال شدم سوند وصل کردن سوزش داشت ده دقیقع چون خیلب سفت کردم پاهامو
رفتیم اتاق عمل دیگه خیالم راحت شد استرسا تموم شد

۱ پاسخ

آمپول بی حسی درد داشت؟

مقالات مرتبط

شرایط ایمنی مناسب برای اتاق نوزاد
شرایط ایمن و مناسب برای اتاق نوزاد و محیط اطراف
دمای مناسب اتاق خواب نوزاد
دمای مناسب اتاق خواب نوزاد در زمستان و تابستان
درجه حرارت مناسب اتاق برای خوابیدن نوزاد
درجه حرارت مناسب اتاق برای خوابیدن نوزاد را چگونه تنظیم کن...
نحوه خوابیدن بعد از سزارین
نحوه صحیح خوابیدن بعد از عمل سزارین

سوال های مرتبط

مامان گومبولی مامان گومبولی ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۵

حدودا ساعاتی ۸و نیم بود ماما اومد برام سوند وصل کنه درد نداشت فقط یه حس بدی داشت من خودمو سفت کرده بودم ک ماما گفت شل بگیر نمیتونم وصل کنم بعدش ک وصل کرد همش حس می‌کرد دستشویی دارم بعد ۱۰دقیقه گفتن بشین رو ویلچلر بریم اتاق عمل از در اومدیم بیرون دیدم همسرم نیست گفتم میخوام ببینمش رفتیم تو اتاق فقط ورودی اول رو رد کرد من منتظر بودم تا بیاد همسرم بعد ۲دقیقه اومد دستشو گرفتم و گریه می‌کردم گفتم نمیخوام سزارین بشم یکی از پرسنل اتاق عمل کنارم بود گفت چرا نمیخوای سزارین بشی گفتم چون بعدش یه عالمه درد و عوارض داره
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان امیرعباس مامان امیرعباس روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان_سزارین
خلاصه صبح ساعت ۶ بیدار شدم اماده شدم با شوهرم و مادرشوهرم و مامانم و خواهرشوهرم رفتیم بیمارستان
رفتم قسمت زایشگاه اونجا بهم لباس دادن گفتن عوض کن تا سوند برات وصل کنیم و تا ساعت ۸ بریم اتاق عمل
اگ بخوام از سختی کل زایمانم بگم فقط همین سوند وصل کردن بود 😤
گفت خودتو شل بگیر تا تونستم شل گرفتم ولی ب حدی درد داشت و سوز میزد ک اصن قابل تحمل نبود
ی چن دیقه همینطور بود تا اینک اومدن سراغم گفتن بریم اتاق عمل
از استرس فقط میلرزیدم تا رفتم اتاق عمل محیطش خیلی بهتر از زایشگاه بود ی اتاق روشن و خنک و برخورد تکنسین اتاق عمل عالی بود واقعا نشستم رو تخت سرم و دستگاه ها رو بهم وصل کردن ولی من همچنان میلرزیدم دیگ یکی از پرستارا رفت ی سرم گرم اورد برام زد کم کم لرزم کم شد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان هامین مامان هامین ۲ ماهگی
پارت ۲
منو بردن اتاق ایزوله چون یکم سرما خورده بودم ی سرم وصل کردن تو سرم دوتا امپول زدن ی مامای بد اخلاقم خورد ب پستم رفت یکم بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت همون دو سانتی ی توپ داد گفت موقع دردات روش بپر بپر کن رفت اومد ان سی تی گرفت دوباره گفت دردات کم شده هیچ پیشرفتی نداری سرمو قطع کرد رفت
یکم بعد دکتر اومد دوباره معاینه کرد گفت همونی سر بچتم دیگه فشار نمیاره رفت شیفتا عوض شد ی ماما دیگه اومد معاینه کرد گفت دو سانتی ولی دو سانت خوب گفت روت کار کنیم زایمان میکنی سرم وصل گرد امپول زد توش کم کم دردام بیشتر شد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان Delana👧🏻 مامان Delana👧🏻 ۱ ماهگی
تجربه سزارین
پنجشنبه صبح ساعت ۶ونیم راه افتادیم رفتیم بیمارستان
رسیدم اونجا تا کارامو کردم و لباس پوشیدم شد ساعت ۸ صبح
خیلی بیمارستان شلوغ بود
زنگ زدم به دکترم باهاش صحبت کردم گفت الان خودمو میرسونم
بعد از نیم ساعت دکترم اومد و باهام احوالپرسی کرد گفت یه سز اورژانسی دارم بعد اون میام واسه عمل تو
خلاصه منو بردن اتاق و دراز کشیدم و بیمارستانی که بودم باید ماما همراه میگرفتم یعنی اجباری بود
ماما همرام اومد و سوند برام وصل کرد دردش زیاد نیست فقط حس سوزش داری
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان طنین مامان طنین ۳ ماهگی
تجربه سزارین پارت دوم
ما رفتیم خوابیدم پرستار اومد ان اس تی رو گرفت گفت درد داری گفتم آره یکم گفت حله برو تو اتاق به همراهت بگو براه کارای ترخیص بکنه
منم با خوشحالی رفتم به مامانم گفتم بروم کارا ترخیص بکن
یهو دکتر اومد گفت سریع اتاق عمل گفتم چرا خانوم دکتر گفت ان اس تی خوب نبودع سریع باید بری اتاق عمل منم اون لحظه از ترس استرس شادی داشتم میمردم همین جوری همه پشت سر هم میومدن یکی دارو میزد یکی سوند یکی لباس می‌پوشند
منم اون لحظه فقط حالت تهوع داشتم
مامان aylin🎀 مامان aylin🎀 روزهای ابتدایی تولد
پارت دو تجربه سزارین
لباسو پوشیدم و منتظر ماما موندم که کارامو کنه اومد انژیوکت زد و ی ازمایش گرفت
و سرم بهم وصل کرد اونجام حالم بد بود و بهشون گفتم تهوع دارم گفتن که از استررسه
و گفتن برای سوند خیلی زوده چون عملت ۹نیمه
تو این حین همسرم ی سر اومد کنارم و باهم حرف زدیم بعدش فیلمبردار اومد ازمون کلیپ و مصاحبه گررفت مادرا اومدن داخل و عکس گرفت
فک کنم ان اس تی انقباض نشون داد ک ماما گفت درد داری؟گعتم نه گفت بذار معاینت کنم اگه دهانه رحم باز شده بگم دکترت زودتر بیاد
بعد معاینه گفت بسته ی بسته س
حول و حوش ساعت ۹بود که اومدن دنبالم ماما اومد سوندو وصل کرد که خبلیییییی حس بدی داشت و فقط دوسداشتمم هرچه زووودتر بی حس بشم و دیگه حسش نکنم خیلی مزخرف بووود
بعدش با ویلچر بردنم سمت اتاق عمل همسرمم باهام اومد تا دم اتاق عمل گفتن باید اینجا منتظر باشی و جایی نری
ی سالن بود پر اتاااق ک هر کدوم اتاق عملای متفاوت بود😬
مامان آرتین مامان آرتین ۱ ماهگی
تجربه سزارین ۱ ##
روز ۱۸ بهمن ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان که پسر نازمو به دنیا بیاریم
خیلی استرس داشتم ولی خب خودمو کنترل میکردم
بعد از کارای پذیرش صدام زدن که برم لباس دادن پوشیدم و بردن داخل یه اتاق صدای قلب نینی رو گوش دادن و بعدش سرم زدن واسم یه یک ساعتی طول کشید تا دکترم اومد بعد اومدن سوند وصل کردن که یخورده درد داره همش احساس میکردم الان میافته تموم که شد صدام زدن واسه اتاق عمل رفتم با همسرم و مادرم خداحافظی کردم
بعدش هم داخل اتاق عمل نشستم یه آقا اومد و گفت میخواییم آمپول بی حسی رو بزنیم که اونم اصلا درد نداشت و فوری بعد از زدن آمپول پاهام داغ شد و دراز کشیدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نفس🤍 مامان نفس🤍 ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان سزارین
وقتی جریان رو به دکترم گفت گفتن سریع ببرین بیمارستان کارای قبل عمل رو انجام بدین من با اتاق عمل هماهنگ میکنم 11 شب میام عملش میکنم.....
خلاصه من فقط گریه میکردم و میلرزیدم و شوهرم همه وسایلارو برد تو ماشین منم اماده شدم و رفتیم.....
خیلی شب پر استرسی بود🥺
منو بردن بخش زایشگاه و ان اس تی گرفتن و بهم سرم وصل کردن و خون گرفتن و همه چی سریع و اورژانسی بود من تمام تنم میلرزید و هرچی پرستارا میگفتن آروم باش من نمیتونستم و مدااام ازم آب میرفت......
تا اینکه دکترم رسید و گفت نگران نباش همه چیز اوکیه الان میری اتاق عمل....
منم اصلا تو حال خودم نبودم....
برام لباس آوردن و سوند هم وصل کردن اصلا درد نداشت یه سوزشی داشت....
خلاصه روم پتو انداختن و منو بردن سمت اتاق عمل
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان یاسمین مامان یاسمین ۲ ماهگی
تجربه سزارین پارت ۲
رفتیم بلوک زایمان کارت ملی منو گرفتن گفتن صدا می زنیم
یه نیم ساعت بعد صدا زدن نامه هامو گرفتن به همراه مدارک منو همسرم برگه هارو امضا کردیم
شوهرم رفت برا کارای پذیرش و بستری و اینا
به منم گفتن برو اتاق یه سری مدارک که دوران بارداری داشتم گرفتن ازم بعد خانمه گفت برو از اونجا یه ساک بردار سریع لباساتو عوض کن
منم رفتم لباسامو عوض کردم تو اتاق و لباسای اتاق عمل و پوشیدم
بعد گفتن برو تو اتاق سزارین رفتم اونجا پرستار اومد آنژیو کت وصل کرد و ان اس تی یه دوتا سرم هم زد
به جز من ۴ نفر دیگه هم بودن
من انقد استرس داشتم از ترس می لرزیدم همش
یکی از اون چهار تاروصدا زدن باهاش خداحافظی کردیم رفتش
بعد دومین نفر یهو منو صدا کردن
استرسم بیشتر شده بود همش می لرزیدم
رفتم بیرون شوهرمو دیدم اونم بغلم کرد سوار اسانسور کردن منو بردن بالا رفتیم اتاق عمل....
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آیسام مامان آیسام روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین:
سلام عزیزای دل من جمعه ۲۶ بهمن سزارین اختیاری شدم اومدم تجربیاتمو باهتون به اشتراک بذارم
ساعت ۶ صبح همراه همسرم و پدر و مادرم راهی بیمارستان شدیم و ساعت ۷ بستری شدم
اول ان اس تی از بچه گرفتن که حدود ۲۰ دقیقه طول کشید
بعدش منو بردن داخل زایشگاه و آنژیوکت و یه سرم بهم وصل کردن
ساعت ۸ و نیم اومدن سوند وصل کردن و منو آماده کردن ببرن اتاق عمل
منو گذاشتن رو ویلچر و بردن با خونوادم خداحافظی کنم
رفتم اتاق عمل منو نشوندن رو تخت و بی حسی تزریق کردن خیلی سریع پاهام شروع کرد به گزگز کردن و درازم کردن رو تخت
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ششم

که دکتر گفت ترشح سبز رنگ کمی توشه
اتاق رو آماده کنید سزارین اورژانسی..
دیگه تا آماده کنن تقریبا ی ساعتی شد ،بعد یکیشون اومد سوند رو وصل کرد بهم..
یکی از خدمات اونجا اومد گفت پاشو بریم برای سزارین ،دیگه بزور پاشدم چون سوند بهم وصل بود راه رفتن یجوری بود
یه تخت دیگه بود گفت دراز بکش روی این ،دراز کشیدم و پتو زد روم و پروندمم گذاشت روی تخت و بردنم بیرون از بلوک زایمان ( من طبقه ۳ بودم برای زایمان طبیعی ،اتاق عمل سزارین طبقه چهارم بود) مامانم و شوهرمم اونجا بودن اونارو دیدم و رفتیم بالا
از بالا ام جلو در ورودی اتاق عمل یه تخت دیگه آوردن گفتن آروم بیا روی این یکی تخت،اروم رفتم روی اون تخت و یه مردی بود که بردتم تو اتاق عمل و گفت حالا دوباره آروم برو روی تخت اتاق عمل
بازم آروم آروم خودمو هُل دادم روی تخت اتاق عمل
وای که چقدر سرد بود اتاق عمله،داشتم میلرزیدم گفتم خیلی سردمه یه زنه گفت کولرو خاموش میکنم الان
چند نفر اونجا بودن زن و مرد
دیگه دکتر بی حسی اومد خیلی ام خوش اخلاق بود ( کلا بجز یکیشون که دختره خیلی رو مخ بود بقیه شون خوب بودن)
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان Arta🧿 مامان Arta🧿 ۱ ماهگی
تجربه زایمان😍🙌

19بهمن توی تراس خوردم زمین سریع رفتم بیمارستان نوارقلب خوب بود اومدم خونه کارامو انجام دادم(چون باید21 سزارین میشدم) دوش گرفتم و ساعت ده شب رفتم بخوابم بچه خیلی تکون می‌خورد و درد داشتم تا ساعت دو شب که لکه بینی داشتم.کیف هام برداشتم و رفتیم بیمارستان نوار قلب گرفتن هر پنج دقیقه درد نشون داد کمردرد و دل درد داشتم، معاینه کرد گفت رحمت بسته هست ولی خونریزی داری خون تازه، با دکترم تماس گرفتن گفت تا اتاق عمل اماده بشه جواب آزمایشش بیاد من میرسم،لباس اتاق عمل دادن پوشیدم سوند وصل کردن اصلا درد نداشت سرم وصل کردن و منو بردن اتاق عمل 4،30 دکترم رسید و همه خوابالو😀 جمع شدن دورم توی اتاق عمل
دوست داشتم بیهوش بشم دکتربیهوشی قبول نکرد، ودکتر خودمم گفت نگران نباش منم دلگرم شدم به صحبتاشون🙌😍ادامه...
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان یارا مامان یارا ۲ ماهگی
پارت ۲ تجربه زایمان
دیگه زنک زدن به دکترم که اینجوری شده دکترمم قرار بود ساعت ۱۱ بیاد برای عمل من ولی دیگه چون اورژانسی شد ساعت ۹ رسید
من خیلی گریه میکردم همه چیز برام یهویی پیش اومده بود نمیدونستم باید چیکار کنم اومدن برام سوند وصل کردن من چقد استرس سوند داشتم ولی اونجا اونقدر حالم بد بود اصلا نفهمیدم چی شد فقط یکم حس چندشی داشت
ساعت ۹ بود گفتن بیا بریم اتاق عمل و من باز اشک میریختم و ریسه میرفتم همینجوری دیگه گفتم میخوام همسرمو ببینم اونام گفتن نمیشه و من باز گریه کردم دیگه پرستاره گفت حالا یه کاریش میکنیم 🤪 بردنم تو مسیر اتاق عمل چقد ترسناک بود راهرو های تنگ و سرد من لرز گرفته بودم همسرمم یواشکی از یکی از درا اومد پیشم من یکم بهتر شدم خدافظی کردیم و منو بردن چقد میترسیدم اون لحظه واقعا ترسناک بود
دیگه رفتیم تو یه سالن بزرگ تر چند تا اتاق عمل توش بود دکترمو دیدم اونم یکم استرس داشت خودش اومد کمک تختمو بردن تو اتاق عمل و اونجا پرسیدم که پمپ درد ام میتونم بگیرم یا نه که دکتر بیهوشی گفت ما اصلا نداریم داروهاشو 🥲وایییی من بیشتر حالم بد شد عین نی نی کوچولوها گریه میکردم و زار میزدم اونا ام هی میگفتن سنت کمه و برای ما دعا کن و این حرفا
یه آقایی اومد تو گفت من مسئول بیهوشیتم یه ماسک گذاشت رو بینیم گفت نفس عمیق بکش یه امپولم زد تو دستم من خوابم برد😁
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان سِویلای✨ مامان سِویلای✨ ۲ ماهگی
پارت سوم زایمان سزارین 😍 ✨
حدودا ساعت 1 و ربع اینا خوابیدیم و قرار بود ساعت 5 بیدارشیم و بریم بیمارستان ارتاساعت پنج شد و بیدارشیم آب‌جوش گذاشتم و برداشتم مامانم اینا صبونه خوردن و از زیر قرآن رد شدیم و رفتیم بیمارستان و نفر دوم بودم تو عمل پذیرش شدیم و تشکیل پرونده و بعدش گفتن برم آزمایشگاه برا آزمایش و چون گرسنه بودم از شب چیزی نخورده بودم سوراخ سوراخ شدم تا رگ پیدا کنن خلاصه بعد اون رفتم طبقه بالا اتاق دادن بهمون که خوب بود اتاقش یه اتاق چهار نفره نسبتا نظافتش خوب بود بردنم آن اس تی گرفتن و لباس پوشوندن شد ساعت 8 ونیم و قرار شد ساعت 8 و چهل و پنج برم اتاق عمل ☹️ یکم استرس داشتم و اومدن سوند بزارن سوند یکم سوزش داشت و تا عادت کنم طول کشید رفتار پرسنل های بیمارستان ارتا مخصوصا تو اتاق عمل خیلی خوب بود و راضی بودم چون آشنا داشتیم از اتاق عمل فیلم برداری هم کردیم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۴

معاینه کرد گفت ی فینگر بازی و ۴۰ درصد دهانه رحمت نرم شدم…زنگ زدن دکترم گفت بستریش کنید دوساعت دیگه میرسم عملش میکنم من اون لحظه از ترس ریده بودم ب خودم با لباس مهمونی بدون هیچ وسیله ای بستریم کردن خداروشکر کلید خونمونو گذاشته بودم خونه مامانم زنگ زدم برید ساک خودمو بچه رو بردارید دارم میرم زایمان…روز جمعه بود دکترمم وسط مهمونی بود بنده خدا با لباس مهمونی پاشد اومد…خلاصه ۳۷ هفته کامل بودم بستری شدم و خواستن سوند بزنن ب دکترم گفتم میشه تو اتاق عمل بزنید گفت باشه…منو بردن اتاق عمل و امپول بیحسی زدن ک اصلا درد نداشت و سوند هم تو بی حسی زدن ک هیچی نفهمیدم و عمل شروع شد و لحظه ای ک بچه رو برداشتن رو فهمیدم چون قشششنگ سبک شد شکمم.. بعد یهو دیدم دکترم گفت این خون‌ش جمع نمیشه خیلی شل‌ه فلان امپولو براش بزنید زدن گفت دهنت تلخ میشه و شد..دوباره دکترم گفت خیلی شله هرچی از فلان امپول داریم براش بزن من سکته داشتم میکردم اخه شب قبلشم انوکسامو زده بودم و کلی امپول زد و بالاخره درست شد و عملم تموم شد