۳ پاسخ

عزیزم کدوم بیمازستان بودی؟؟دکترتون کی بود؟؟

خب نمیشه زود همه رو بگی لطفا

عزیزم کدوم بیمارستان رفتین؟
هزینه ماما همراه چقدره

سوال های مرتبط

مامان ꜱʜᴀʜᴀɴ مامان ꜱʜᴀʜᴀɴ ۲ ماهگی
بخش دوم تجربه زایمانم😁🔥 :
بهم گفتند باید از ۱۲ شب به بعد چیزی نخوری و فرداش ساعت ۸ صبح دیگه راه بیفت بیا بیمارستانی که هماهنگ کردیم و لازم نیست شبش بری بیمارستان بستری بشی من اومدم خونه و چون میدونستم زود گشنم میشه حسابی غذای مقوی خوردم و شبش هرکاری میکردم از استرس خوابم نمیبرد و حتی صبحم دیگه بعد از اذان خوابم نبرد ؛ راه افتادیم و رسیدیم بیمارستان و اونجا شوهرم یسری فرم هارو پر کرد و از من و از شوهرم امضا و اثرانگشت گرفتند و من رفتم بخش زایشگاه اونجا لباس هام و عوض کردم و لباس رنگ آبی اتاق عمل و دادند و دوتا کاری که خودم کردم و به نظرم خوب بود اینکه : اگر موهاتون بلند حتما ببافید و ببرید زیرکلاه و دوم اینکه به من گفتند برو از داروخونه دمپایی بگیر که من با خودم برده بودم . من و رو تخت دراز کشیدم و از بچم نوار قلب گرفتند و یه سرم به من وصل کردند 😌🔥 .
خلاصه من قرار بود صبح زود برم اتاق عمل که دکترم مشکلی براش پیش اومد و دیرتر اومد و گفتند ۲ ظهر میری اتاق عمل و من بشدت گشنم بود و به هر سختی بود تحمل کردم تا ساعت ۲ شد و گفتند آماده شو دکترت اومد و باید بری اتاق عمل و من میخواستم سوند نزنم که گفتند اگر نزنی عفونت میگیری و اینا و اومدن یه چیزی ریختن روم و سوند و وصل کردند اولش یه حس چندشی داشت ولی بعد عادت کردم 😐😂 ؛ همش احساس ادرار داری خلاصه سوند و که زدند شلوارم و روش کشیدم و با یه دستم سوند و گرفتم و با یه دستم سرم رو 😩👌🏻 .
مامان فندوق🌰 مامان فندوق🌰 ۶ ماهگی
پارت یک سزارین
خب خانوما من به انتخاب خودم سزارین شدم تو بیمارستان پارسا و دکترمم مریم کریمی بود.
من ۵ صبح ۲۸م رفتم بیمارستان برای زایمان و تا پذیرش شدم و فرم و اینجور داستانا تموم شد ینی ساعت ۷ یا ۷ونبم اگر اشتباه نکنم رفتم برای اماده شدن اتاق عمل که از شانس من اون روز شلوووغ ترین روز بود فک کنین دکترم تو یک روز ۱۴تا سزارینی داشت خلاصه لباسه اتاق عمل و پوشیدم و گفتن که میخوان انژیوکت و سوند و وصل کنن 🤦🏻‍♂️منم گفتم که من از قبل با دکترم هماهنگ کردم که سوند و بعد بیحسی برام بزنن نه قبلش که اونم بهم گفت امروز سرمون خیلی شلوغه نمیتونیم اینکارو کنیم ☹️اول انژیوکت و وصل کرد ولی نذاشتم سوند و وصل کنن گفت میرم و میام اونموقع برات میزنم.وقتی اومد خودمو مظلوم کردم گفتم من تاحالا اصلا بیمارستان نیومدم چه برسه اتاق عمل استرس دارم توروخدا بعد بی حسی برام بزنین من حتی از امپولم میترسم 🤣دیگ دلش به رحم اومد و منو بردن تو یه اتاق که همه کسایی که اونروز زایمان داشتن اونجا بودن تا نوبتشون شه منم همین که رسیدم اونجا دیدم به همشوون سوند وصله و همشون از سوزش اشکشون در اومده بود منو که دیدن گفتن تو چرا سوند نداری گفتم واسه من بعد بیحسی انجام میدن.بعد همشون میگفتن ای کاش ماهم میخواستیم ازشون که اونموقع انجام بدن.
ادامه دارد 😂دیگ دارم با جزئیات مینویسم که همه مراحلشو بدونین.
مامان Hanis🤎🐣🧸 مامان Hanis🤎🐣🧸 ۴ ماهگی
ادامه🥰
زنگ زدم و گفتن نوبتت ساعت ۱۰ هست
از ۱۲ به بعد هیچی نخور حتی آب
منم تا تونستم میوه و کیک و آب خوردم😂
اون شب تا خود صبح من از استرس چشم روهم نذاشتم
صبح وسایل رو گذاشتیم تو ماشین و رفتیم دنبال مادرم و رفتیم بیمارستان و بهم لباس دادن و رفتم پوشیدم اومدن آنژیوکت برام وصل کردن و بعدش سوند زدن برام که فقط سوز میزنه و اصلا درد نداره،نیم ساعت رو تخت دراز کشیدم بعد اومدن گفتن آماده شو باید بری اتاق عمل اینجا بود که استرسم بدتر شد با آسانسور رفتم طبقه بالا و بردنم داخل اتاق عمل ۵ دقیقه اونجا نشستم و گفتن دکترت اومد
منو بردن تو اتاق و گفتن‌ رو تخت بشین و رفتم نشستم حدودا ۱۰ دقیقه بعد دکتر اومد و آمپول بیحسی زد به کمرم که دردش اندازه نیش پشه بود
یواش یواش پاهام گرم شد و کلا بیحس شدم و یه پرده زدن جلو صورتم و حالت تهوع گرفتم میخواستم بخوابم که نذاشتن
پرستار آمپول ضدتهوع زد تو سرم که حالم بهتر شد
و بعد از ۵ دقیقه صدای دخترم اومد
گفت دیدی هیچی نبود گفتم میشه بری ببینی شبیه من هست یا ن
که رفتم‌نگاه کرد و اومد گفت کپ خودته😂
بعد آوردنش نشونم دادنش و شیر خورد و بردنش👶🏻
بعد منو بردن ریکاوری نیم ساعت اونجا بودم
ادامه دارد....😀
مامان فاطمه مامان فاطمه ۱۱ ماهگی
تجربه زایمانم 💫🤍❤💖
من روز دوشنبه ۱۴ اسفند ماه رفتم پیش دکترم معاینه تحریکی کرد و گفت سه سانت اندازه دو انگشت باز شدم بعد از معاینه لکه بینی گرفتم تا عصر شب درد داشتم نه در حد درد پریودی و نامنظم
رفتم حموم ورزش کردم دوش آب گرم گرفتم قر کمر رفتم
فردا ساعت ده صبح که بیدار شدم هیچ درد ی نداشتم فقط کمر درد پریودی که چند روزی بود داشتم
ساعت ۱۱ ی تیکه حالت ترشح غلیط و خونی
بیشتر شبیه لخته خون بود ازم اومد کارمو کردم ساعت ۱ رفتم بیمارستان
دکتر اومد معاینه کرد گفت همون دو انگشت دیروز
اولش نمی‌خواست بستری کنه و گفت هنوز دو انگشتی من گفتم درد دارم
آن اس تی وصل کرد و متوجه شد که من درد دارم بستریم کرد تا ساعت ۴ دردام خیلی کم بود ساعت ۴ اومد امپول فشار وصل کرد بهم
دردام‌زیاد تر از قبل شد و داشت منطم‌میشد ولی خیلی شدید نبود قابل تحمل بود
ساعت ۷ دکترم‌ اومد و کیسه آب و ترکوند ی آب داغ و زیادی ازم خارج شد
از اون موقع به بعد دردام منم تر و شدید تر شد ساعت ۹ تا ۱۰ توی اتاق راه رفتم بهم توپ داد روی توپ ورزش کردم
کمی غذا خوردم
ساعت ۱۰ و رب اومد معاینه کرد گفت ۵ ۶ سانتی ی ۵ دیقه ای دوباره راه رفتم. بعد ردی تخت دراز کشیدم و امپول و دوباره بهم وصل کرد ی دفعه انگار بدنم واکنش نشون داد ی درد شدیدی منو گرفت و احساس مدفوع زیاد داشتم. دکترم و صدا کردم گفت اون مدفوع نیس سر بچته اومد و با تعجب گفت فول شدی
همین الان معاینه کردم ۵ ۶ سانت بودی
خلاصه اومد و با چند تا زور دختر نازم به دنیا اومد🥰 ۴ تا هم بخیه خوردم
دخترم ۱۵ اسفند ماه❤ ساعت ۱۰ و نیم 💜۳۹ هفته و ۵ روز 🩵با وزن ۳۶۵۰ 🧡
مامان لنا💕 مامان لنا💕 ۲ ماهگی
تجربه سزارین ۱
دکترم گفته بود صبح قبل از ساعت ۶ بیمارستان باش
من ساعت پنج از خونه زدم بیرون پنج و بیست دقیقه رسیدم بیمارستان و ۵ و چهل دقیقه هم نامه ام رو دادم به مسئول زایشگاه و پذیرش شدم یه نامه داد به شوهرم رفت پایین برگه گرفت بعد لباسامو عوض کردم و تحویل مامانم دادم دراز کشیدم قسمت تحت نظر ماما اومد انژیوکت وصل کنه خیلی بد رگ دادم آخرم به بدبختی دوسه نفر رفتن اومدن تاتونستن وصل کنن یعنی سخت ترین بخش زایمان من همون انژیوکت لامصب بود تا لحظه ترخیص عذاب کشیدم انقدر بد رگم بعد سوند وصل کردن که من خودمو شل شل کردم هیچی درد نداشت یکم سوخت و تموم شد از بعدش دیگه اصلا متوجه نمیشدم که ادرار دارم ولی کیسه پر میشد😂
بهم سرم وصل کردن و نوار قلب گرفتن دونفر دیگه هم اومدن برای سزارین اونجا باهم حرف میزدیم و دونفر هم داشتن تو اتاق زایمان طبیعی زایمان می‌کردن جیغ و داد یه وضعی اصلا ساعت ۷ و بیست دقیقه دکترم زنگ زد که بفرستید اتاق عمل مریض منو با ویلچر بردنم اتاق عمل
مامان پارسا💙 مامان پارسا💙 ۷ ماهگی
پارت ۴
همون موقعا دکترم اومد گفت تو ک حالت خوبه  شوهرت و مامانت انقد  زنگ زدن گوشیم سوخت 😄
گفتم بخدا همین الان مسکن زدن
نیم ساعت بالا سرم وایستاد ان اس تی و چک میکرد گفت میبرمش برا سزارین 
ماما های اونجا گفتن این میتونه زایمان  کنه و فلان دکترم گفت نه
گفتن خب شوهرش گفته عب نداره ۵۰ تومن ، این باید تا فردا صبر کنه اگه نتونست سز اجباری محسوب میشه الان آزاد حساب  میشه
دکترم گفت نه مریضم کیسه آبش  سوراخه از ۵ صبح ، ضربان قلب  بچه افت کرده و فلان ، خلاصه که سز اجباری  رد کرد
دیگ اومدن سوند وصل کردن ، فقط اولش سوخت
بردنم اتاق عمل چون ناهار خورده بودم گفتن باید  بی حس  بشی
خودمو شل گرفتم،  شونه هامو گفت شل و پایین بگیر دوتا سوزن حس کردم اصن درد نداشت  دراز کشیدم ب ثانیه نکشید پاهام گرم شد من هی از اونی ک بالا سرم بود سوال می‌پرسیدم که یهو صدای گریه پسرم اومد گذاشتنش کنار صورتم ساکت شد 🥹
  بعدم بردنش
نیم ساعتم تو ریکاوری بودم ، همونجا بچه رو آوردن زیر سینه م شیر خورد
تو ریکاوری ی بار شکممو فشار دادن ک درد  نداشت
بردنم‌ بخش اونجا هم ی بار فشار  دادن که خیلی درد داشت بعدش سریع شیاف  گذاشتن ک آروم شدم