تجربه زایمان😍🙌

19بهمن توی تراس خوردم زمین سریع رفتم بیمارستان نوارقلب خوب بود اومدم خونه کارامو انجام دادم(چون باید21 سزارین میشدم) دوش گرفتم و ساعت ده شب رفتم بخوابم بچه خیلی تکون می‌خورد و درد داشتم تا ساعت دو شب که لکه بینی داشتم.کیف هام برداشتم و رفتیم بیمارستان نوار قلب گرفتن هر پنج دقیقه درد نشون داد کمردرد و دل درد داشتم، معاینه کرد گفت رحمت بسته هست ولی خونریزی داری خون تازه، با دکترم تماس گرفتن گفت تا اتاق عمل اماده بشه جواب آزمایشش بیاد من میرسم،لباس اتاق عمل دادن پوشیدم سوند وصل کردن اصلا درد نداشت سرم وصل کردن و منو بردن اتاق عمل 4،30 دکترم رسید و همه خوابالو😀 جمع شدن دورم توی اتاق عمل
دوست داشتم بیهوش بشم دکتربیهوشی قبول نکرد، ودکتر خودمم گفت نگران نباش منم دلگرم شدم به صحبتاشون🙌😍ادامه...

۲ پاسخ

دکترت کی بود عزیزم؟؟؟
از بیمارستان کوثر راضی بودی؟

سوند درد نداشتتتتت من پدرم دراومد غش کردمممممم

مقالات مرتبط

درجه حرارت مناسب اتاق برای خوابیدن نوزاد
درجه حرارت مناسب اتاق برای خوابیدن نوزاد را چگونه تنظیم کن...
نحوه خوابیدن بعد از سزارین
نحوه صحیح خوابیدن بعد از عمل سزارین
دمای مناسب اتاق خواب نوزاد
دمای مناسب اتاق خواب نوزاد در زمستان و تابستان
گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک

سوال های مرتبط

مامان نفس🤍 مامان نفس🤍 ۳ ماهگی
پارت دوم زایمان سزارین
وقتی جریان رو به دکترم گفت گفتن سریع ببرین بیمارستان کارای قبل عمل رو انجام بدین من با اتاق عمل هماهنگ میکنم 11 شب میام عملش میکنم.....
خلاصه من فقط گریه میکردم و میلرزیدم و شوهرم همه وسایلارو برد تو ماشین منم اماده شدم و رفتیم.....
خیلی شب پر استرسی بود🥺
منو بردن بخش زایشگاه و ان اس تی گرفتن و بهم سرم وصل کردن و خون گرفتن و همه چی سریع و اورژانسی بود من تمام تنم میلرزید و هرچی پرستارا میگفتن آروم باش من نمیتونستم و مدااام ازم آب میرفت......
تا اینکه دکترم رسید و گفت نگران نباش همه چیز اوکیه الان میری اتاق عمل....
منم اصلا تو حال خودم نبودم....
برام لباس آوردن و سوند هم وصل کردن اصلا درد نداشت یه سوزشی داشت....
خلاصه روم پتو انداختن و منو بردن سمت اتاق عمل
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان .... مامان .... ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
سریع با دکترم تماس گرفتم و شرایط و بهش گفتم و دکترم گفت سریع بیا بیمارستان رفتم خونه دوش گرفتم وسایلم برداشتم احتمال هرچیزی رو میدادم و راهی بیمارستان شدم وقتی رسیدم رفتم زایشگاه گفتم دکترمو خبر کنید و خداروشکر دکترم اتاق عمل بود و داخل و بیمارستان سونو هامو همه چیزمو چک کردن ان اس تی وصل کردن بهم و ضربان قلب بچه رو چک کردن و سریع دستور بستری و عمل داده شد
مامان آیسام مامان آیسام ۱ ماهگی
تجربه سزارین:
سلام عزیزای دل من جمعه ۲۶ بهمن سزارین اختیاری شدم اومدم تجربیاتمو باهتون به اشتراک بذارم
ساعت ۶ صبح همراه همسرم و پدر و مادرم راهی بیمارستان شدیم و ساعت ۷ بستری شدم
اول ان اس تی از بچه گرفتن که حدود ۲۰ دقیقه طول کشید
بعدش منو بردن داخل زایشگاه و آنژیوکت و یه سرم بهم وصل کردن
ساعت ۸ و نیم اومدن سوند وصل کردن و منو آماده کردن ببرن اتاق عمل
منو گذاشتن رو ویلچر و بردن با خونوادم خداحافظی کنم
رفتم اتاق عمل منو نشوندن رو تخت و بی حسی تزریق کردن خیلی سریع پاهام شروع کرد به گزگز کردن و درازم کردن رو تخت
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان Ariya🤍🧸🍯 مامان Ariya🤍🧸🍯 ۱ ماهگی
سلام خانما شب بخیر بالاخره یکم حالم بهتره و ی وقتی هم هست که بخوام از تجربه زایمان بگم ...
خانما من پنجشنبه ۹ اسفند ساعت ۹ صبح از طریق سزارین جیگر گوشمو بغل گرفتم...
(تجربه سزارین )
اول ازینکه هم طبیعی سخته هم سزارین بنظرم جفتش سختی خودشو داره چون تو مادر شدی و مادر شدن آسون نیس

ساعت شیش و نیم صبح بیمارستان بودم تا شوهرم کارای بستری رو کرد منم رفتم داخل زایشگاه دیگه کارای اولیه رو کردن تا دکترم بیاد ...نوار قلب گرفتن ..سرم وصل کردن ...سوند وصل کردن اصلا درد نداشت خدایی ..آزمایش گرفتن ...دیگه تا زمانی که دکترم اومد من و بردن اتاق عمل ...بچه های داخل
اتاق عمل خیلی مهربون بودن و همشون برام توضیح میدادن و دلداری ...خلاصه منو نشوندن رو تخت و کمرمو خم کردن چونمو چسبوندن به قفسه سینه و آمپول بی حسی رو زدن که اصلا نفهمیدم واقعا درد نداشت ...دیگه سریع منو خوابوندن رو تخت و گفتن که پاهات بی حس میشه .....
ادامه پارت بعد 😁
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان همتا مامان همتا ۳ ماهگی
تجربه سزارین (2)
بعد من تو بچگی عمل قلب داشتم واسه همین دکتر گفت باید وایستیم تا متخصص قلب بیاد یه اکو قلب انجام بدیم .تو همین حین ۲تار به زور اومدن من و معاینه کردن و با همین معاینه درد کمرم گرفت .دیگه دکتر قلب اومد و اکو کرد گفت همه چی خوبه و با همون دستگاه یه سونو کردن که دیدن بچم هنوزم بریچه .بعد دیگه دکتر گفت کاراشو بکنید تا بریم اتاق عمل .دیگه اومدن سوند و برام وصل کنن اولش خیلی ترسیدم که خانومه گفت خودتو شل کن و نفس عمیق بکش همین کارو کردم و برام وصل کردن و اصلا درد و اینا نداشت فقط یه حس چندشی داشت همین
بعد که سوند و وصل کردن گفتن پاشو بریم اتاق عمل منم هی ترسم بیشتر و بیشتر می‌شد پاشدم بشینم رو ویلچر که سرگیجه داشتم و حالم خیلی بد بود و شب تولد امام علی من رفتم اتاق عمل همش میگفتم یا امام علی خودت برام پدری کن یا امام علی خودت مراقب دخترت باش 🥲
دیگه بردنم اتاق عمل و چندتا سوال پرسیدن و من و بردن اتاق عمل و رو تخت نشستم و مرتب هی فشارمو چک میکردن که رفت رو ۱۶ پرستارا و دکترا خیلی خوب بودن حرف میزدن باهام‌که استرسم کم بشه
مامان محمد مامان محمد ۲ ماهگی
سلام
مامانا
می خواستم تجربه زیمان زیمان طبیعی به زیمان سزارین رو بهتون بگم
من ۷ بهمن ظهر بود احساس کردم آبریزش دارم یا کیسه آبم پاره شده به همسرم زنگ زدم رفتیم بیمارستان قائم رشت . معاینه کردن دهانه رحمم بسته بود گفتن آبریزش هم داری بعد به دکترم زنگ زدن گفت باید بستری بشی .منو به اتاق زیمان طبیعی بردن نوار قلب گرفتن سرم وصل کردن فکر کنم آمپول درد به سرم زدن . کم کم درد هام شروع شد ورزش رو توپ و چرخش کمر و یه حرکت دیگه هم ماما بیمارستان گفت انجام دادم . آبریزش و خونریزی داشتم. دکترم اومد معاینه کرد فکر کنم ساعت ۳ یا ۴ بود گفت بسته ای. غروب برای شام سوپ آوردم درد داشتم زیاد نخوردم بین درد ها نوار قلب ان اس تی میگرفتن. ادامه پایین
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان کارن مامان کارن ۲ ماهگی
بعد از ۲۲روز گفتم بیام منم تجربه زایمانم رو بگم
چون من ۴۰هفته رو تموم کرده بودم و هیچ دردی نداشتم شنبه۶بهمن رفتم که دکتر برام معاینه تحریکی انجام بده اما بعد از معاینه تحریکی هم دردام شروع نشد فقط یکم لکه بینی داشتم دوشنبه۸بهمن صبح به دکترم زنگ زدم گفتم هنوز لکه بینیم قطع نشده گفت شب برو بیمارستان بستری شو که با آمپول فشار زایمان کنی
عصر ساعت شیش و نیم رفتم بیمارستان معاینم کرد گفت یک سانتی و احتمالا تا فردا شب طول می‌کشه تا زایمان کنی
کارای بستریمو انجام دادن و وارد زایشگاه شدم نوار قلب از بچه گرفتن حدود یک ساعت و نیم و گفتن ضربان قلب بچه نامنظم شده و باید سزارین اورژانسی بشی
سریع شوند برام وصل کردن که درد نداشت فقط سوزش داشت و منو بردن اتاق عمل و ساعت ۹و۵۵دقیقه پسرم بدنیا اومد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان پرنسس 💝🎀😍 مامان پرنسس 💝🎀😍 ۱ ماهگی
# پارت ۲
زنگ زدن ب دکترم گفت بستریش کنید منو بردن تو ی اتاق مخصوص طبیعی ها تنها بودم ی خانم اومد سرم وصل کرد با ان اس تی گفت من ماما همراتم
بارم استرس داشتم معاینم کنن حال بدی داشتم از استرس نیم ساعت خانم اومد گف دکترت گفتع مریضمو‌اماده کنید بریم اتاق عمل وای چقد خوشحال شدم سوند وصل کردن سوزش داشت ده دقیقع چون خیلب سفت کردم پاهامو
رفتیم اتاق عمل دیگه خیالم راحت شد استرسا تموم شد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آرتین مامان آرتین ۲ ماهگی
تجربه سزارین ۱ ##
روز ۱۸ بهمن ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان که پسر نازمو به دنیا بیاریم
خیلی استرس داشتم ولی خب خودمو کنترل میکردم
بعد از کارای پذیرش صدام زدن که برم لباس دادن پوشیدم و بردن داخل یه اتاق صدای قلب نینی رو گوش دادن و بعدش سرم زدن واسم یه یک ساعتی طول کشید تا دکترم اومد بعد اومدن سوند وصل کردن که یخورده درد داره همش احساس میکردم الان میافته تموم که شد صدام زدن واسه اتاق عمل رفتم با همسرم و مادرم خداحافظی کردم
بعدش هم داخل اتاق عمل نشستم یه آقا اومد و گفت میخواییم آمپول بی حسی رو بزنیم که اونم اصلا درد نداشت و فوری بعد از زدن آمپول پاهام داغ شد و دراز کشیدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان امیرعباس مامان امیرعباس ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان_سزارین
خلاصه صبح ساعت ۶ بیدار شدم اماده شدم با شوهرم و مادرشوهرم و مامانم و خواهرشوهرم رفتیم بیمارستان
رفتم قسمت زایشگاه اونجا بهم لباس دادن گفتن عوض کن تا سوند برات وصل کنیم و تا ساعت ۸ بریم اتاق عمل
اگ بخوام از سختی کل زایمانم بگم فقط همین سوند وصل کردن بود 😤
گفت خودتو شل بگیر تا تونستم شل گرفتم ولی ب حدی درد داشت و سوز میزد ک اصن قابل تحمل نبود
ی چن دیقه همینطور بود تا اینک اومدن سراغم گفتن بریم اتاق عمل
از استرس فقط میلرزیدم تا رفتم اتاق عمل محیطش خیلی بهتر از زایشگاه بود ی اتاق روشن و خنک و برخورد تکنسین اتاق عمل عالی بود واقعا نشستم رو تخت سرم و دستگاه ها رو بهم وصل کردن ولی من همچنان میلرزیدم دیگ یکی از پرستارا رفت ی سرم گرم اورد برام زد کم کم لرزم کم شد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان لنا ❤️ مامان لنا ❤️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۴

اونجا دکتر از دهنش در رفت که سر بچه کج توی لگنه و بیرون نمیاد اصلا تا اینو شنیدم گفت خب ببرینم سزارین وقتی میدونین نمیشه چرا عذابم میدید؟ گفتن نه باید ۲۴ ساعت بگذره از بستری شدنت ، و من فقط گریه کردم
ساعت ۱۰ شب بود که ان اس تی گرفتن و گفتن قلب بچه به شدت افت کرده و باید سریع ببریم سزارین
نمیدونستم خوشحال باشم ، ناراحت باشم ، نگران بچم باشم ، از شدت درد فقط دندونامو بهم فشار میدادم و زل زده بودم به روبروم ، یه پرستار اومد سوند بهم وصل کرد که حس بدی داشت اما انقد معاینه شده بودم و درد داشتم که چیزی از درد سوند نفهمیدم ، سریع منو بردن اتاق عمل و اماده عمل کردن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان تا ۲۶مسدودم مامان تا ۲۶مسدودم ۳ ماهگی
پارت۲ زایمان
بیمارستان روبه روی مطب دکترم بود رفتم بیمارستان دکترم با بیمارستان هماهنگ کرده بودکه من برم انجا نوار قلب دوباره بگیرن و اگه خوب نبود بهش اطلاع بدن و من انجاهم نوار قلب انجام دادم و باز نوار قلب خوبی نداشتمکه زنگ دکترم زدن و گفتن نوار قلب خوب نیست دکترم در خواست اماده کردن اتاق عمل داد و من اماده کردن برا عمل من ساعت پنج نیم بعد ظهر رفتم اتاق عمل ساعت پنج پنجاه دقیقه دخترم دنیا امدتو اتاق عمل بعد در اوردن بچه من عجیب خوابم میامد انگار که بهم قرص خواب دادن و دلم میخواست بخوابم ولی یه پرستار بالاسرم بود مدام بااام حرف میزد نمیزاشت خوابم ببره بعد تموم شدن عمل من بردن ریکاری و من انجا خوابم برد و زیاد یادم نیس چه اتفاقی افتاد وقتی میخواستن ببرنم بخش از خواب بیدار شدم من برون لخش و تحویل خانوادم دادن و من انجا دخترم از نزدیک دیدم من بدنم هنوز بیحس بود و بیحسی از بدنم نرفته بود و بهم اجازه تکون خوردن نمیداد دخورم روی سینم گذاشتن بهش شیر دادن
مامان مهوام🫀👧🏻 مامان مهوام🫀👧🏻 ۱ ماهگی
اماده شدم بردنم اتاق عمل من كلا ادمي ك هستم ك در برابر درد خيلي مقاوم هسم و پرو و هيچوقت نميگم درد دارم وقتي وارد اتاق عمل شدم لرز شديدي گرفت منو و با صلوات فرستادن خودمو سرگرم كردم انتقالم دادن رو تخت جراحي و بهم دستگاه فشار وصل كردن ك تا پايان عمل همش فشارمو ميگرفت
من دوس داشتم بيهوش بشم و ي طرفيم دوس داشتم همون لحظه دخترمو ببينم و دكترمم گفت بيحسي از كمر ب نفع خودتو بچه هس و منم طبق ميلم دوس داشتم دخترمو همون لحظه بو كنم گفتم بي حس كنن و ب دكترم گفتم خيلي جاها شنيدم كمر درد گرفتن سردرد گرفتن و تيغ اولو فهميدن و گفت از بيحسي بيمارستان بهمن خيالت راحت باشه دكترم دكتري بود ك دكتره مادرم بود و منو خواهرمو ب دنيا اورد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نیلان👧🏻 مامان نیلان👧🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین

#پارت اول
ساعت ۷ صبح رفتم بیمارستان (روز قبلش پرونده تشکیل داده بودم) ازم ازمایش گرفتن و بهم لباس دادن من اتاق خصوصی داشتم منتظر موندم تا ساعت ۸ شد اومدن منو بردن اتاق عمل ۳-۴ نفری اونجا بودیم منتظر تا دکتر هامون برسن ،بعد قبل اینکه دکترم بیاد منو بردن داخل و برام سوند وصل کردن(نمیگم درد نداشت ولی واقعا قابل تحمل بود و استرسش از خودش بدتر بود) بعد دکتر بیهوشی اومد کمرمو بتادین زد بعد بهم گفت میخوام امپول بزنم،من دردی از امپولش حس نکردم بعد دیگه منو خوابوندن کم کم پاهام گرم شد،بعد دکترم اومد و پرده رو جلوی من کشیدن ، من یکم حس حالت تهوع و سنگینی نفس داشتم به هوشبری که بالای سرم بود گفتم بهم ماسک اکسیژن داد و کم کم خوب شدم یک ۵ دقیقه بعد هم صدای دخترمو شنیدم ...بردن لباس تنش کردن اومدن نشونم دادن من فیلم برداری هم داشتم ولی تماس پوست به پوست ندادن....
ادامه دارد
مامان یزدان مامان یزدان ۲ ماهگی
پارت یک
روز شنبه هفته قبل رفتم مطب پیش دکترم بخاطر انقباض هام که وقتی معاینه کرد گفت یک سانت بیشتر باز شده رحمت مجبوریم وقت عمل رو جلو تر بندازیم من قرار بود سوم بهمن عمل بشم ولی افتاد ۲۵دی روز پدر .
خلاصه روز دوشنبه صبح حمام رفتم کارا هامو انجام دادم ظهر دوباره رفتم مطب دکترم دارو های بعد عمل رو گرفتم و نامه سزارین مو گرفتم قراربود شب ساعت دو شب بیمارستان باشم
ساعت یک شب راه افتادیم سمت بیمارستان رفتیم طبقه بالا و اونجا مدارک مو گرفتن و بهم لباس دادن و پوشیدم
منو بردن یه جا که چهار تا تخت بود و بعد چهار تا تخت پر شد اونجا آنتی بیوتیک قبل عمل و سرم تقویتی بهم تزریق کردن که من به آنتی بیوتیک ها بدنم واکنش نشون داد و نفس تنگی و سرفه گرفتم و حالم بد شد و مجبور شدن اکسیژن وصل کنن بهم.
مشاهده ۱ پاسخ دیگر