۷ پاسخ

آی عزیزدلم بچه ها خیلی معصومن منم بغض کردم

درخاست بده عزیزم

عزیزم مث من عاشق کیک پزی یا کار میکنی

یه پنبه بردار ۴۱دونه ازش جدا کن گرد نکنا
۴۱دونه ازش بکن
بریز تو سینی
بچتو بذار بشینه جلو در ورودی خونه یا تراس
دور سرش بچرخون سینی رو بگیر جلوش و فندک بزن به پنبه ها بگو به اونا نگا کنه تا بسوزه

یه کم نمک تو پلاستیک کن بذار زیر سرش صبح بگو پسرت نزدیک در بشینه زیر چادر
تابه روحی ترجیحا بذار داغه داغ شه
نمک رو با چند قاشق آب حل کن
بعدتابه رو بگیر بالا سرش ابنمک رو بریز توش

سلام گلم در حد دوسه قاشق نمک بریز تومشما بزار زیر بالشتش صبح که بیدار شد یه تابه خالی بزار رو اجاق روسر بچه چادر بنداز بشینه بعد نمک بریز توطرف با کمی آب مخلوط کن تابه بگیر بالا سرش بعد آب نمک بریز تو تابه فقط مراقب باش چون تابه داغه از دستت خدایی نکرده نیفته محکم بگیرش

😢😢😢 آیدین انقدر اینجوری نرسیده قربونش برم
نگران نباش یادش میره چند روز حواستون بهش باشه
دخترتم یکم کاش درکش بیشتر باشه دیگه بچه کوچک نیست ماشالا بزرگ شده

سوال های مرتبط

مامان ریحانه خانم مامان ریحانه خانم ۳ سالگی
بخونید و دعام کنید شاید شماهم حس و حال منو داشته باشید
امروز تازه یکم بهتر شدم اونم چون از دیروز غروب دیگه از جام بلند نشدم کلا استراحت کردم ، ظهرش شوهرم زنگ زده میگه دیگه امروز تا من میرسم خونه رو جمع کن دریغ از یک ذره کمک بگه تو مریضی ، از اونطرف ریحانه هرچی غذا جلوش گذاشتم نخورد ، مجبوری سیب زمینی سرخ کردم ، تخم مرغ درست کردم یکم بخوره
حالا نمیتونی از جا بلند بشی هزارتا بهونه میاره که باید تو همراهم بیای و دراز نکشی . صدبار منو برده تو آشپزخونه هی در کابینت و یخچال باز کن ، هرچی بوده دادم بهش دیگه آخرش الکی گریه میکرد میگم حرف بزن چی میخوای هیچ نمیگه دیگه فشارم افتاده بود عصبی شدم اونم زد گریه کرد
بردمش تو اتاق گفتم میگیری میخوابی و گریه نمیکنی ، چنددقیقه ای نق نق کرد ولی آخرش خوابید
کلی به خدا نق زدم و گلایه که چه وضع مسخره ای من توش گیر افتادم ، کلی گریه کردم خودم از اعصاب و روان و جسمی که دیگه بهم ریخته و تحمل و توان هیچی رو ندارم . موندم تو کار خدا که دوستم یکساله میخواد بچه دار بشه هزارتا دکتر و خدا ملیون خرج کرده تا الان بتونه دوباره اقدام کنه بعد دیروز رفته دکتر گفته عفونت بدون علایم داری و هماتوم ممکنه بشی بازهم جلوگیری کن تا سه ماه دیگه ، دکترم بهش گفته امسال تنها سالی هست بتونی اقدام کنی با وجود تنبلی که داری تازه طرف ۲۵ سالشه
حالا چی منکه یه عمر جلوگیری کردم و سفت و سخت گرفتم با یکبار اونم چندقطره اونم دور از تاریخ تخمک گذاری سریع باید بگیره برام با اینکه کلی قرص و دارو خوردم
اصلا توان و فکر یه بچه دیگه رو نداشتم ، دارم داغون میشم ، هی یه روز به خودم دلدار میدم میگم ناشکری نکن
باز روز بعد کل حالم خراب میشه و دیونه میشم