۸ پاسخ

عزیزم هرروز آهنگ بذار برقص.منم خیلی عصبی میشم ولی سعی میکنم سریع برم تواتاق درو ببندم یکم ریلکس کنم نفس میکشم به خودم مسلط میشم.یا دوش میگیرم

دیگه انسانی قرار نیست ک ربات باشی منم اعصابمو دخترم خرد میکنه قبلا هی کنترل میکردم خودمو میگفتم ب بچم چیزی نگم ولی الان خودم روانی شدم ازبس ریختم تو خودم خواستم بگم قرار نیست همیشه مادر کاملی باشی

عزیزم همه ماماناعصبی میشن وکم میارن پسرمنم خییییییییییلی شیطونه وتازگی یه حرفای زشت یادگرفته انقققققدکه اذیت میکنه من بعضی وقتا واقعاکم میارم واون موقه فقط وفقط سعی میکنم اول خودموآروم کنم مثلایه نفس عمیق میکشم بعدپسرموبغل میکنم
ولی گاهی اوقاتم کم میارماهمین نیم ساعت پیش چایی روریخت روفرش منم چندباربهش گفتم مامان نریزی بعدزدم توصورتش همون ثانیه مث چییییی پشیمون شدم سریع بغلش کردم بچم سریع گفت مامان معذرت میخوام
عزیزم فقط اینجورمواقع سعی کن اول خودتوبعدبچتوآروم کنی تجربه من اینه

دقیقا منم همینطور شدم و از خودم راضی نیستم اصلا
احساس می‌کنم از خستگی دیگه فرسوده شدم
دو تا هم هستن خییییلی وقت و انرژی میبرن ازم
می‌خوام سر به بیابون بذارم
من با اصرار خودم از روانپزشک دارو گرفتم
اون میگفت اوضاعت خیلی بد نیست ولی من به کمک احتیاج داشتم دارو گرفتم
یکی دو ماه خوردم بد نبود اما پنج کیلو چاق شدم و رها کردم قرصارو!!!
تو‌اگه برات امکان داره از کسی کمک بگیر یه تایمی واسه خودت وقت بذار مثلا برو ورزش
عالیه
قول میدم تأثیرشو ببینی

دخترمنم میره رو کنسول از روی کنسول میره رو اپن بپر بپر میکنه من جیغ زدم خودمو زدم حرص خوردم دعواکردم فایدع ندارع

من ک بچه هام دیونم کردن از بس جیغو داد میزنم سرشون خسته شدم بازم کاره خودشونو میکنن‌ انگار ن‌انگار 🥲

خب عزیز مقصر خودتی و خودت اون بچس ۳ سالشه هیچی نمیفهمه محیط خونه رو امن کن ک بهت استرس وارد نشه من دوقلو ۳ ساله دارم تا الان حتی داد هم نزدم سرشون محیط خونم امنه هرجا برن مطمئنم چیزی نمیشه دراتاق قفل میکنم نرن تو بچه هام بشدت شلوغن و لجباز

در رابطه با بچه نمیدونم ولی من خودم رفتم دکتر دارم قرص میخورم.چون منم همینقد عصبی میشدم که دیگه حمله میکزدم انگار به بچم‌.خیلی بد کردم بهش.ولی از وقتی دارو میخورم اون حالتا بهم دست نمیده و تاب میارم کاراشو.

سوال های مرتبط

مامان Ayhan مامان Ayhan ۳ سالگی
سلام خانوما.پسر من خیلی ب من وابسته شده بدون من هیچ‌جا نمیره قبلا اینجوری نبود خونه دوتا مامان بزرگاش چندساعتی ک کار داشتم میذاشتم اونجا میموند.الان نمیمونه میگه تو هم بیا.یا با باباش میرن مغازه نمیمونه نیم ساعت نمیشه ب باباش میگه منو ببر خونه میخوام برم پیش مامانم.دیشبم شام خونه مامانم میخواستیم بریم قبلش خرید داشتیم رفتیم بیرون بعدش رفتیم خونه مامانم تو راه ک داشتیم میرفتیم گریه میکرد میگفت نریم بریم خونه خودمون.ینی یجوری شده ک دوس نداره خونه کسی بره.با اینکه خونه دوتا مامان بزرگاش بچه های دیگه هم هستن تنها نیست.بنظرتون چرا اینجوری شده؟؟
البته اینم بگم من خیلی تو خونه ک هستیم اذیت ک‌ میکنه دعواش میکنم اعصابم خیلی ضعیف شده.خیلی ناراحتم سر این موضوع همش شب ک میشه میگم از فردا دیگه دعواش نمیکنم اما وقتی اذیت میکنه یا نق میرنه تحملم کمه دعواش میکنم😔
بنظرتون چون دعواش میکنم وابستگیش زیاد شده؟؟
الهی بمیرم کاشکی بتونم دیگه دعواش نکنم خدایا خودت بهم صبر و تحمل بده فقط