نماز صبح میخوندم
کتاب مینوشتم و تقدیم ب دخترم و دختران سرزمینم میکردم
میرفتم پیش مامانم چون شوهرم خوبه مهربونه هیچ مشکل و کمبودی ندارم میرفتم پیش مامانم چون عاشقشم و بدون اون واقعا نمیتونم زندگی کنم
مرگ خیلی یهویی که فکرش نمیکنی
از همون اول نماز و روزه هامو بهتر از این میخوندم
از همون ابتدا مسجد میرفتم
نه بعد از ۲۰ سالگی
کارمو هیچ وقت ول نمیکردم هیچ وقت ازدواج نمیکردم
تمام وقتمو با بچه هام میگذروندم و تا میتونستم خوشحالشون میکردم که ازم یه خاطره خوب داشته باشن 🥺
من از مرگ خودم اصلا نمیترسم ، بزرگترین ترس زندگیم اینه که اگر بمیرم بچه م چی میشه ؟؟ خیلی بی پناهه ، خیلی ....
دقیقا کی مردنش مهم نیست
اینکه چجوری بمیرم برام مهمتره
من خودم دوس دارم
بچه هامو کمک کنم
شخصیت مستقل و با اعتماد بنفس و انسانی براشون بسازم
نوه هامو ببینم
و واقعا یه مادربزرگ حامی و شایسته باشم
اثرمو تو این جهان به یادگار بزارم
و وقتی دارم میمیرم پدر اسمانیم ازم راضی باشه
قدر لحظه باخانوادمو بیشتر میدونستم بیشتر بچمو بغل میکردم..کارای روز مره تکراریمو باعشق و بغض انجام میدادم
نمیدونم حقیقت بهش فکرنکردم چون دلم میخواد در کنار خانواده ام پیر بشم وسر و سامان گرفتن بچمو ببینم.
اما خب فکرکنم که سعیمو میکردم که خیلی بیشتر مهربون باشم و دل هیچکیو تحت هیچ شرایطی نشکنم. هرچند الانم همینم ولی خب شاید بهتر میشدم
اخه چه سوالیه دختر
ی مدته اینقد تو ذهنمه
ولی خیلیی ترس دارم نمیدونم چرا
فقط فقط بچه هام 🥹🥹
هیچی
من خودم امسال تصمیم گرفتم خودسانسوری نکنم نگران قضاوت دیگران نباشم بخاطر خوشایند دیگران کاری نکنم و از خواسته هام دست نکشم خیلی بهم کمک کرد که از لحظاتم بیشتر لذت ببرم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.