۷ پاسخ

ما روانی شدیم عزیزم اونا عادین
مغز ما دیگه رد داده منم همینم دیگه حساس شدم روی هرکارش
از بس از نوزادی اذیتم کرده کمک دست نداشتم همیشه تنها بودم تو مریضی بی‌حالی پریودی همش چسبیده بهم ک منم دیگه نمیکشم
حق میدم بهت

بچه تو این سن لوسی نمیفهمه... بچه فقط داره بزرگ میشه و روند طبیعی خودشو طی میکنه. این پدر و مادر هستن که با جیغ و داد اونا رو بدتر لجباز تر میکنن.. سعی کن جیغ نزنی . اگر قرار بود بچه های. تو این سن با دعوا و داد تربیت بشن که الان همه بچع ها با ادب یه گوشه نشسته بودن

سعی کن نزنی من خیلی کم بیارم مثل الان داد میزنم سرش اینجور استرسی میشن اما منم روانی شدم

پس من تنها نیستم همه تقریبا مثل همیم ولی وضع من بدتره تنها ک هستم خواهرمم ک فوت شده ی داغ بزرگ رو دلمه باید هوای مامان بابامم داشته باشم جلوشون گریه نکنیم فکرشو بکنید تو مراسم عزاداری خواهرمم بچم همش بغلم بود گاهی یکی میگرفتش اونم ب زور یعنی ی بار نشد درست حسابی برم تو مسجد و سر مزارش مثل مهمون دو دقیقه میرفتم و برمیگشتم من دیگه چقدر بی کسم...

ولی خب باید تحمل کنیم دیگه بزرگ بشن همش یادمون میره

افسردگی بعد از زایمان رو جدی بگیرید

من دارو میخورم خیلی اروم شدم چاره ای نیس اونا عقلشون نمیرسه ماک عقلمون میرسه ...

سوال های مرتبط