۴ پاسخ

دختر منم شدید میترسید باباش مریض بود بردیمش بیمارستان اول گریه و همش میگفت نه نه بعد دید با باباش کار دارن و اونو امپول زدن کلا ترسش ریخت

دقیقاااا پسر منم همینجوری شده ....اونروز بردمش داروخونه چنان جیغی کشید تا نرفتیم بیرون آروم نشد ....حال‌ام مریضه نمیدونم چجوری دکتر ببرمش

بهش آب طلا بدین بخوره ترسش میریزه

اوف نیکو هنوزم از فروشنده مغازه ها میترسه
رفته بودیم کفش بخریم چنان گریه ای کرد.بازار گذاشت رو سرش.
فروشنده اصن باهاش کاری نداشت بنده خدا😕

سوال های مرتبط