می‌خوام با همسر برم یه شهر دیگه خرید یه ساعت راهه دخترم میگه منم ببرید الان نمی مونه پیش مادرم منم می دونم اگه ببرم حوصلش نمی کشه و هی بهانه میاره که خسته شدم و فلان چیز بخرید بعد من هرچی بگیرم اونم میخواد الان هم خونه مادرمیم شوهرم پیموده هنوز اینم یه ساعت دور من می گیرده و ناله زاری که چرا نمی خوای منو ببری من خسته نمیشم و ....دلم می سوزه اما اگه ببرم هم نمی زاره راحت بگردم نمی خواستم بگم بهش اتفاقی فهمید خیلی تیزه تازه همبازی داره اینجا دختر خواهرم هست اما میگه نمی خوام اینارو ببر منم 😭😭😭بعد چندین مدت تازه می‌خوام برم بازار

نبر بابا روانیت میکنه خریدت از دماغت درمیاره بذار همونجا که همبازی داره پنج دقیقه بعد یادش میره نگران نباش

با بچه‌اصلا نمیشه خرید رفت بگومامانت پارک مغازه جایی ببرتش بعدش برو

اصلن نبر هربار بردمش مثله .... پشیمون شدم

جلو چشم بچه نرین که‌ گریه کنه
با دختر خواهرت بره اتاق مشغول بازی بشن
شما برید که نبینه شمارو
برا بچه ی یچیز بگیرین خوراکی اسباب بازی به عنوان جایزه

مادرت ببرتش یه گوشه خوراکی بده خودت برو با بچه نمیشع

خب ببرین همینکه رسیدین مرکزخرید اون چیزی که دوس داره لباس اسباب بازی یاحتی خوراکی که دوس داره براش بخرین یاهمسرت ببرتش پارکی جایی شماخریدتوباخیال راحت بکن

ببر بچه رو براش خوراکی میخری