الان که خوابم نمیبره و بچه هم خوابه گفتم بیام تجربه زایمانو بگم 😄

از حدود یک شب دردام شروع شد و شبیه درد پریود بود
منم توجهی نکردم چون اصلا اذیت نبودم
از طرفیم سرما خورده بودم همش سرفه میکردم که باعث میشد ترشحاتم زیاد بشن
تند تند میرفتم دستشویی و پد عوض میکردم
دردام یکم بیشتر شده بود ولی بازم اصلا شدید نبود دوقطره ترشح نارنجی رنگ رو پد دیدم که فک کردم ادراره و توجه نکردم بعد نیم ساعت ترشحات صورتی رنگ دیدم و دردامم داشت مثل انقباض میشد که هر چند دقیقه درد میگیره ...اینجا هم کلی سوال کردم که ببینم اینا درد زایمانه یا نه 😅
پدمو دو سه بار عوض کردم و همنان چون سرفه میکردم تند تند ترشح داشتم و دیدم باز ترشحات صورتی ادامه داره و رفتیم بیمارستان
فک میکردم الان معاینه میشم و میگن برو هنوز زوده برا زایمان
میخواستم حتی مدارکو پرونده هامم برندارم 😑
وقتی رسیدیم بیمارستان ساعت سه بود ...برا اولین بار معاینه شدم و گفت دهانه رحمت سه سانت بازه زنگ زدن به دکترم و گفتن نزدیک چهار سانته اونم گفته بود بستریش کنین
برام لباس بیمارستانو اوردن و عوض کردم و از استرس کلی حالت تهوع داشتم و بالا اوردم 😑

۳ پاسخ

وووی زایمان کردی 😍😍
مبارکه عزیزم. بسلامتی. قدمش پرخیرو برکت باشه براتون 😘😘


ینی این حجم از ریلکسی ت منو کشته😅😅😅😅
انگار ن انگار پا به ماه بودیااا،،،،😄😄😄

بقیه ش عزیزم

بچه اولت هس؟
اگه اولیه چراسزارین؟

سوال های مرتبط

مامان میران مامان میران روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان آیهان مامان آیهان ۵ ماهگی
تجربه زایمان من پارت ۱
من تو کل بارداری فقط خوردم و خوابیدم،  چون تهوع های شدید داشتم و معمولا بیحال بودم و خلاصه تحرک زیادی نداشتم ولی ماه اخر یکم به خودم اومدم و یکم میاده روی و ورزش انجام میدادم، تو بیمارستان هدایت که دولتی هست پرونده باز کردم و ماه اخر بربی مراقبت اونجا میرفتم ، یک هفته قبل زایمان خیلی پیاده روی و ورزش کردم و یکمم خونه رو ریختم و جمع کردم و شب قبل زایمان یه کمپوت آناناس بزرگ رو تنهایی خوردم و کلی تو خونه پا مرغی رفتم ، صبح روز ششم خرداد بیدار که شدم کمر درد پریودی داشتم و تند تند میرفتم سرویس درحالی که هیچ خبری نبود فقط حس میکردم جیش دارم،  دیگه دیدم دردام مثل قبله که پریود میشدم آماده شدم و منتظر و ساعت ۱۰ لک خونی دیدم و یکمم کمر دردم بیشتر شده بود به همسرم زنگ زدم و اومد و چون لک دیده بودم ترسیدم تا هدایت برم و رفتیم نزدیک خونمون بیمارستان فیاض بخش که معاینه کردن و دیدن دو سانتم ، گفتن تو شب یا فردا میزایی ، منم دیدم وقت دارم با رضایت خودم از اونجا اومدم بیرون و رفتم هدایت دیگه کمر دردم بیشتر شده بود و رنگم همش به زردی میزد اما دلدرد نداشتم ۴۰ دقیقه طول کشید تا رسیدیم اونجا ساعت ۱/۳۰ بود که اونجا معاینه شدم و ۴ سانت بودم و خونریزی و کمر درد هم بیشتر شده بود شیفت دکتر خودم نبود و دکتر امیدی بودن ، لباسامو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم و انژیوکت وصل کردن .
مامان امیرسام❤️دلارام مامان امیرسام❤️دلارام روزهای ابتدایی تولد
مامانا تجربه زایمان اولم و می‌زارم ❤️
شاید به درد کسی بخوره ماله سه سال پیشه ولی ثانیه به ثانیه اش یادمه
اول اینکه از هفته ۳۷ پیاده روی شروع کنید روز اول نیم‌ساعت از روز بعدش یه ساعت هر روز برید
روزی ۲۰ تا اسکات بزنید
حالت دستشویی ایرانی بشینید و راه برید تو خونه
من همه اینا رو برا پسرم از هفته ای ۳۷ شروع کردم
وای پله رو نگفتم پله ام بی تاثیر نبود خونمون ۳۰ تا پله داشت هی میرفتم بالا میومدم پایین نه اراما تند تند که بهم فشار بیاد 😂
یه روز عصر ساعت پنج درد گرفت مامانم یکم حنا دود داد اون پایین و حموم رفتم و کار ها مو کردم شد ساعت ۷ رفتم بیمارستان
بیمارستان شلوغ بود خیلی منم انقباض داشتم هی می‌گرفت و ول میکرد و عرقم میزد معاینه که شدم سه سانت بودم دیگه دیدم شلوغه و شوهرم رفت کار ها پذیرش و بستری و انجام بده منم تو سالن هی راه میرفتم هی راه میرفتم تند تند تا ساعت نه شب من همین جوری داشتم راه میرفتم آخه خیلی شلوغ بود حوصله نداشتم برم تند تند معاینه ام کنن
ساعت ده شب صدا زدن و رفتم شیفت ها عوض شده بود معاینه کردن پنج سانت شده بودم یعنی همین راه رفتن زیاد مخصوصا تند تند انجام میدادم بدنم گرم شده بود دهانه رحمم تا پنج سانت باز شد نمی‌گم درد نداشتم ولی خوب آنقدر راه رفتم که انقباض ها رو زیاد جدی نمی گرفتم
مامان Noora🐥 مامان Noora🐥 ۳ ماهگی
زایمان 1
سلام مامانا
منم بالاخره 30 تیر ماه زایمان کردم و دختر قشنگمو بغل گرفتم
حالا میخوام تجربه زایمانم بگم 29 تیر از صب ترشح خونی داشتم درد هم داشتم ولی با فاصله های زیاد که کم بود از ظهر ترشحاتمم بیشتر شد منم دوش گرفتم و ورزش کردم و پله بالا پایین کردم تا شد شب شب بعد از خوردن شام ساعت حدودای 9 به بعد دردای من اوج گرف به 10 یبار رسید بعد تا نیم ساعت که حاضر بشیم بریم دیدم دردام خیلی دارن بیشتر میشن رسیدیم بیمارستان مهدیه بعد از معاینه و اینا گفتن 2 سانتی ولی بخاطر خونریزی و ترشحات خونی حتما باید بستری بشی چون خطرناک ساعت 1 من بستری شدم رفتم اتاق زایمان
تا 3 خودم درد کشیدم اومدن معاینه کردن همون دو سانت بود
بعد شروع کردن به دادن دارو تا صب ساعت 10 4 دوز دارو گرفتم دردام خیلی شدید بود و فاصله نداشت تا دردام میخواست یکم آروم بشه بازم بهم دارو میدادن ساعت 10 دوباره معاینه شدم با همون 2 سانت بودم ولی از درد دیگه نای حرف زدنم نداشتم... همراهم اومد پیشم وقتی منو دید فهمید که دیگه من حالم واقعا بد و دیگ دارم واقعا میمیرم... من تا ساعت 12 باز همونجور درد کشیدم دیگه آخر دیدم نه باز معاینه شدم و همون دوسانتم و هر چقد التماس میکنم که اگر قرار بود دهانه رحمم حتی یکم باز تر بشه باز می‌شد اصلا نگاه نمیکردن
مامان لیانا💗🤰🏻🥺 مامان لیانا💗🤰🏻🥺 روزهای ابتدایی تولد
خب من اومدم از تجربه زایمانم بگم : پارت اول
من روز پنجشنبه درد داشتم همم ترشح سفید ابکی ولی نی نی تند تند خودشو سفت میکرد زمان دردام با فاصله زیاد بود مثلا نیم ساعت یه بار اینا ولی تا شب رفته رفته هر پنج دیقه دردام میگرفت که رفتم بیمارستان تو راه دردام تایمش نزدیک تر میشد رسیدیم بهم گفتن چرا اومدی من گفتم ترشح دارم تند تند شلوارم خیس میشه دلمم درد میکنه جوری که کل شکمم سفت میشه گفتن هنوز زوده از الان برا زایمان تو الکی اومدی من گفتم من از قصد نمیگم واقعا درد دارم تحت نظر موندم که صبح بلاخره منو بستری کردن سرم زدن و گفتن مایعات زیاد بخور خوردم دردام یکم کم شد ولی بازم یکم که میگذشت شروع میشد که ازم تست امینوشور دادم گفتن منفیه ولی من باز ابریزش داشتم که گفتن برو سونوگرافی بده شب رفتم دکتر سونو گفت اب دور جنین خیلی کم شده از ۱۳ سانت شده ۴ گفت ابریزش داری گفتم سفید ابکی گفت پس چرا دکترا گوش نکردن گفتم اونا میگن که ترشحه گفت ن احتمالا ختم بارداری بدن بهم گفت بچه ات ۳۵ هفته و سه روزه کامله دنیا هم بیاد همه چیزش سالمه گفت امپول ریه زدی منم گفتم بله ۲۶ هفته زدم تو بیمارستانم همون شب باز زدن بهم فردا بازم دکتر بهم گفت سونو بده ببینیم سرم درمانی جواب میده یا ن
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
ب رسم گهواره منم بیام از تجربه زایمانم بگم
#1
خبببب من یک هفته و نیم قبلش رفتم پیش دکترم یک سانت بودم و اصلا دهانه رحمم نرم نبود و سر بچه توی لگن نبود گفت پاشو برو رابطه زیاد داشته باش و ورزش کن و دوش آب گرم بگیر
خلاصه رفتم و هرچی گفته بود عمل کردم به اضافه پیاده روی ، یک هفته بود که پیاده روی و بقیه کارهایی ک مؤثره شروع کرده بودم
از روز سه شنبه ۳ مهر ترشحات سفت و ژله ای و کشدار داشتم این ترشحات دو روز ادامه داشت تا پنجشنبه ۵ مهر دیگه کامل قطع شد ولی ترشحات آبکی و سفید زیاد داشتم دیگه این ترشحات تا جمعه ادامه دار بود این وسط رابطه و دوش آب گرم و ورزش هم داشتم ، علاوه بر ترشحات از پنجشنبه شب تقریبا ی درد و انقباض نامنظم اومده بود سراغم ولی جوری نبود ک برم بیمارستان، جمعه ۶ مهر شد و درد ها ادامه داشت ولی شدتش ی خورده بیشتر شده بود به شوهرم‌گفتم بریم بیمارستان ببینم‌چند سانتم ، ناهار خوردیم و ساعت ۱ و نیم اینا رفتیم بیمارستان بخش تریاژ مامایی و به ماما از ترشحات و دردام گفتم
گفت برو بخواب معاینه ات کنم ،معاینه کرد گفت ۲ سانت تقریبا ۳ سانت هستی ،ان اس تی رفت ازم چنتا درد رو ثبت کرد ولی خب چون دخملی زیاد تکون میخورد نمیتونست خوب ان اس تی بگیره
زنگ زد به دکتر کشیک دکتر گفت خودم میام بالاسرش اومد معاینه ام کرد فشارمم گرفت بالا بود
گفت بستری کن دو سانت خوبیه و فشارش هم بالاست
خلاصه تا کارای بستری رو شوهرم انجام داد و رفتیم بالا و از شوهرم و بچه هام خداحافظی کردم و رفتم توی اتاق توی زایشگاه و لباس عوض کردم ساعت شد ۳ و نیم عصر ،مامای زایشگاه اومد معاینه کرد ۳ سانت خوب بودم
دیگه همینجوری من دراز کشیده بودم رو تخت تا دهانه رحمم باز شه ،امپول هم زدن برا باز شدن دهانه رحمم
مامان شاهان کوچولو مامان شاهان کوچولو ۶ ماهگی
خب بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم
۱۶اردیبهشت ماه از بعد از ظهر دردای ریزی رو حس میکردم ولی متوجه نبودم که اینا انقباضات زایمانه شب دردام زیاد تر شده بود جوریکه داشتم به خودم میپیچیدم و نمیتونستم بخوابم تقریبا ساعت یک و نیم بود حس کردم خونریزی کردم از استرس به گریه افتاده بودم نمیتونستم تکون بخورم سریع لباسامونو پوشیدیم رفتیم سمت بیمارستان معاینه کردن و گفتن دو سانتی و بستریم نکردن ولی من دردام خیلب شدید شده بود
اومدیم خونه و تا خود صبح فقط زجر کشیدم
نزدیکای ظهر زنگ زدم به مامایی که گرفته بودم شرایطو گفتم
گفت برو زایشگاه دوباره معاینه کنن شاید بسشتر شد بستری کنن بیام برا زایمانت
رفتمو اینسری گفتن سه سانت باز شده دکترم گفته بود نامه بستریشو بدید
منم با استرس بستری شدمو دکتر اومد بالاسرم ورزشامونو شروع کردیم
دردا خیلی شدید بود وحشتناک جیغ میزدم احساس میکردم دیگه میمیرم
نفسم بالا نمیومد وقتی به اخراش رسیدیم از شکمم فشار میدادن مردمو زنده شدم الانم دردش از بین نرفته خیلی بد فشار میداد
ساعت شش بعد از ظهر بستری شده بودم ساعت هشت و نیم زایمان کردم
و بدتر از زایمان قسمت بخیش بود 🥲
مامان آیهان جوجه مامان آیهان جوجه ۱ ماهگی
پارت ۳تجربه زایمان
با قرص هم تعغیری نکردم و روز سومی که تو بیمارستان بودم شروع کردن آمپول فشارو زدن ولی اصلا بهم نمیساخت یا ضربان بچه کم میشد یا زیاد ولی بازم باید نداشت درد زیاد داشتم ولی دهانه رحم باز نمیشد عصر که شد باز یه سرم دیگه زدن که اونو خنثی کنه باز فرستادن بخش حالم داغون بود روحیمم همینطور انقد التماس کردم برای عمل و نمی‌کردن اجازه هم نمی‌دادم برم خصوصی باز صبح زود بردنم زایشگاه آمپول فشار زدن دردا بیشتر شده بود ولی دوسانت بودم از درد گریه میکردم ساعت دو بود به اوج درد رسیده بودم که احساس ادرار شدید داشتم گریه کردم گفتم بیاین بازم کنین یچیزی ازم داره می‌ریزه اومدن چک کردن گفتن کیسه ابته پاره شده تا ساعت سه نیم درد کشیدم و گریه کردم که یه دکتر اومد بالا سرم گفت چته گفتم درد دارم کیسه ابم پاره شده ولی هنوز دهانه رحمم باز نشده گفت میزاری من معاینه کنم گفتم آره معاینه کرد گفت سر بچت تو آکنه سه سانت هم هستی ولی نوار قلب بچت خوب نیست گفتم تورو به فاطمه زهرا منو عمل کنید من نه ماه زجر کشیدم بسه دیگه اونم رفت ده دقیقه بعد پرستار اومد گفت پاشو برو اتاق عمل اونجا بود که با مغز و استخوان بزرگی خدارو حس کردم اون دکترم خدا برام فرستاده بود انگار چون اومده بود یه دور بزنه خودشم حامله بود
منی که دوتا درد کشیدم زایمان سزارین رو پیشنهاد میدم و بیمارستان خصوصی