خب من اومدم از تجربه زایمانم بگم : پارت اول
من روز پنجشنبه درد داشتم همم ترشح سفید ابکی ولی نی نی تند تند خودشو سفت میکرد زمان دردام با فاصله زیاد بود مثلا نیم ساعت یه بار اینا ولی تا شب رفته رفته هر پنج دیقه دردام میگرفت که رفتم بیمارستان تو راه دردام تایمش نزدیک تر میشد رسیدیم بهم گفتن چرا اومدی من گفتم ترشح دارم تند تند شلوارم خیس میشه دلمم درد میکنه جوری که کل شکمم سفت میشه گفتن هنوز زوده از الان برا زایمان تو الکی اومدی من گفتم من از قصد نمیگم واقعا درد دارم تحت نظر موندم که صبح بلاخره منو بستری کردن سرم زدن و گفتن مایعات زیاد بخور خوردم دردام یکم کم شد ولی بازم یکم که میگذشت شروع میشد که ازم تست امینوشور دادم گفتن منفیه ولی من باز ابریزش داشتم که گفتن برو سونوگرافی بده شب رفتم دکتر سونو گفت اب دور جنین خیلی کم شده از ۱۳ سانت شده ۴ گفت ابریزش داری گفتم سفید ابکی گفت پس چرا دکترا گوش نکردن گفتم اونا میگن که ترشحه گفت ن احتمالا ختم بارداری بدن بهم گفت بچه ات ۳۵ هفته و سه روزه کامله دنیا هم بیاد همه چیزش سالمه گفت امپول ریه زدی منم گفتم بله ۲۶ هفته زدم تو بیمارستانم همون شب باز زدن بهم فردا بازم دکتر بهم گفت سونو بده ببینیم سرم درمانی جواب میده یا ن

تصویر
۷ پاسخ

ای جانم عزیزم خانوم کوچولومون عجله داشته برا دیدن مامانش
خدا نگه داره برات خانومی مبارک باشه😍😍❤️❤️

خدارو شکر
ولی من زایمان طبیعی بودم خیلی راحت زایمان کردم
حالا برگردی عقب بنظرت میری سزارین یا بازم طبیعی؟؟

بسلامتی گلم قدم‌نو رسیده مبارک

دیروز زایمان کردی؟

خداروشکر به سلامتی زایمان کردی

پارت چهارم:و اینا بیاد بریزه بعد بخیه هم باز فشار دادن تا رحم تمیز شه اینم از تجربه زایمان من برا من که خیلی سخت گذشت انشالله برا شما اسون باشه ولی الان دیگه خوبم خوبی طبیعی اینه که بعدا کم اذیت میشه ادم ولی حین زایمان خیلی سخت بود به نظرم 🙂

پارت دوم:بهم گفت سونو بده ببینیم سرم درمانی جواب میده یا ن که من سونو دادم فقط دوتا زیاد شده بود اب دورش از ۴ اومده بود رو شش که دکترا جلسه گذاشتن که ببینن ختم بدن یا ن که اخرش ختم بارداری دادن ولی تو سونو که صبح رفتم بهم گفت ۳۳ هفته و سه روزی من گفتم اخه شب که اون یکی دکتر گفت ۳۵ هفته و سه روزی گفت ن من خیلی ترسیدم که دنیا بیاد😑

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۵ ماهگی
پارت ۲

خب خلاصه من اون شب رو گذروندم و خوابیدم از فردایی صبح یکشنبه تقریبا دردای خیلی جزئی پریودی داشتم که شروع شده بود
و خب قطع‌و وصل میشد و کاملا قابل تحمل بود شب که شد یکم دردام بیشتر شد جوری که تاصب هر بیست‌ دیقه بیدار میشدم و تند تند باید پهلو به پهلو میشدم دردم بیشتر شده بود ولی خب قابل تحمل بود صبح دوشنبه بیدار شدم و تا ظهر هی دردام داشت شدت پیدا می‌کرد جوری که وقتی می‌گرفت به خودم میپیچیدم یکم و زمانی که قطع میشد نفس راحت میکشیدم دیگه عصری رفتم یکم هرجور بود خوابیدم ولی بخاطر دردام هی بیدار میشدم ساعتای ۵ غروب اینا بود که دیگه دردا هی بیشترو بیشتر میشد
گفتم برم حموم تو لگن آب گرم بشینم دردام اروم‌ شه رفتم یه نیم ساعتی نشستم واقعا تاثیر داشت دردامو اون لحظه تسکین میداد
دیگه ساعت ۷ غروب از حموم اومدم بیرون
یکم گذشت دیدم نه دردام خیلی داره بیشتر میشه به مامانم گفتم اگه دردام قابل تحمل نبود شب بریم بیمارستان
که دیگه هرچی می‌گذشت واقعا برام قابل تحمل نبود و بزور میتونستم راه برم دیگه ساعتای ۸ بود دیدم واقعا نمیتونم بیشتر‌ از این تحمل کنم آماده شدیم بریم بیمارستان
تا رسیدیم بیمارستان ساعت نزدیکای ۹ شب بود
من ۹ شب روز دوشنبه ۲۸ خرداد بخاطر دردام که داشت شدت پیدا می‌کرد رفتم بیمارستان
خب خلاصه رسیدیم من گفتم که درد دارم‌ و اینا گفتن برو معاینه کنیم ببینیم شرایطتت‌ چجوریه




پارت ۱ تو کامنتای تاپیک قبلیه....
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان mehrab مامان mehrab ۴ ماهگی
پارت دوم
خب من یکشنبه عصر بود که از دکتر اومدم و کلی استرس داشتم به خاطر این دفع زیاد پروتئین و باید تا چهارشنبه صبر میکردم برا دکتری که دکترم معرفی کرده بود ۲شنبه ۳شنبه هم هم تعطیل بود من دیگه از اسنپ یه ویزیت آنلاین گرفتم که بهم چیری نگفت گفت باید سونو کلیه انجام بدی و برام نوشت منم دیگه گفتم خوبه فردا یه جایی پیدا کنم برم سونو چون احتمالا پیش اون دکتر کلیه هم که میخوام برم اونم سونو میخواد دیگه شبش درست نخوابیدم و کلی استرس داشتم هی دنبال جایی بودم که باز باشه روز تعطیل و اینا دیگه صبح که بیدار شدیم من یکم صبحونه خوردم گفتم یکم کم تکون میخوره بچه البته پیش میومد که کلا کم تکون بخوره دیگه ولی شوهرم گفت که بریم همون بیمارستان سینا که قرار بود زایمان کنم که احتمالا سونو هم داره توی راه هم یه آبمیوه خوردم ولی همچنان خیلی کم تکون خورد ولی من میگفتم اوکیه شاید خوابه دیگه تا رسیدم بیمارستان پرسیدم گفتن سونو که نیست بعد شوهرم گفت برو تست بده خیالمون راحت بشه من همچنان مردد بودم دیگه رفتم زایشگاه گفتم میخوام تست بدم کم تحرکی گفت از کی گفتم از صبح !
مامان هدیه خداوند مامان هدیه خداوند ۷ ماهگی
سلام.میخوام تجربه زایمانم رو بگم شاید به درد کسی بخوره.
من دکترم مریم انصاری بود ک مطبش شاهین شهره.به من گفت 20 فروردین بیا معاینه ات کنم اگه دهانه رحمت باز بود بفرستم برا زایمان.من هفته 37و 1 روز بودم ک یه معاینه فوق العاده درد داشت انجام داد و گفت باید بری بستری بشی برای زایمان یه سانت رحمت بازه.قبلا برام پساری گذاشته بود گفت احتمال داره زایمان زودرس کنی ک تو هفته 35 درش اورد.خلاصه نامه بستری داد من نه درد داشتم نه لکه بینی نه خونریزی نه انقباض هیچی نداشتم ما رفتیم زایشگاه گفت باید معاینه ات کنم ازم پرسید درد خونریزی لکه بینی داشتی گفتم هیچی گفت هفته چندی گفتم 37 هفته و یک روز گفت پس چرا نامه بستری بهت داده فشارخون یا دیابت داری گفتم نه چون قبلش تو مطب معاینه شده بودم خیلی از معاینه میترسیدم ک بازم همون درد رو تجریه کنم.یه ربع داشت منو راضی میکرد ک معاینه ام کنه ک بعد عصبی شد من راضی شدم معاینه کرد درد نداشت خداروشکر.به دوستش گفت یه بند انگشت دهانه رحمش بازه چرا نامه بستری بهش داده چرا دکترا جدیدا اینطوری شدن.منم گفتم یعنی تایم زایمانم نیست پس نامه رو فراموش کنید من بستری نمیشم گفتن نه خانم نمیشه باید بستری بشی تو نامه نوشته انقباض داری سره بچه ات هم تو لگنته و هر لحظه امکان داره زایمان کنی.منو ساعت 8:30 شب بستری کردن دوتا شیاف بهم زدن دردام یه ماده تو اب کردن بهم دادن کم کم دردام شروع شد ولی خیلی کم بود و قابل تحمل ساعت 9:30 دردام بیشتر شد تو این فاصله 4 بار اون ماده سفید رنگ تو اب حل کردن بهم دادن خوردم.دو بار معاینه ام کردن فقط ساعت 10 دردام شدید شد اومد کیسه ابمو پاره کرد.
مامان بهار مامان بهار ۸ ماهگی
تجربیه زایمانم
صبح دردام گرفته میره دردام قابل تحمل بود عصر حموم کردم بعد غروب شوهرم اومده خواستم برم پیشش یه دفعه دردام زیاد زدن از درد نتونستم بلند شم بعد دردام رفت رفتم پیشه شوهرم نشسته هچ درد ندارم بعد تا شب دیگ درد گرفته هر ۵ دقیقه میگیره میره ولی قابل تحمله گفتم میمونم خونه دردامو میکشم تو خونه تا ساعت ۱۲ دیگ نمیتونم تحمل کنم دردام زیاد شده رفتم معاینه ام کردن گفتن یک سانت بازه 🥺حالم بد شد گفتم اخه این همه پیاده روی ورزش یک سانت فقط بعد بهم گفتن برو یه چیز بخور بیاد رفتم و با این درد هم پیاده روی میکنم اومدم بیمارستان نوار قلب گذاشتن منم هی جیغ میزنم از دردام بعد بستریم کردن بعد یه دفعه دردام بیشتر شدن دیگ نمیتونم تحمل موهامو میکشم بعد معاینه ام کردن گفتن هنوز یک سانت تا ساعت ۳ دو سانت شدم گریه کردم گفتم از صبح تا الان فقط دو سانت گفتم تا ده سانت میمیرم از این دردا بعد پرستار صدا کردم بهش گفتم به همرام بگو بیاد گفت نمیشه بعد هی داد میزنم شوهرمو صدا میکنم گریه میکنم بهشون گفتم نمیخوام طبیعی زایمانم کنم منو ببرین اتاق عمل گفتن نمیشه تا ساعت ۵ چیزی داره میاد جیغ زدم پرستارا اومدن معاینم کردن گفتم ۱۰ سانت بچه داره میاد بعد گفتن هر وقت بچه ات اومده زور بزن نفس کش گذاشتن گفتن نفس عمیق بکش ولی من نمیتونم درد دارم ولی گفتم من نمیتونم و هی نفس عمیق میشکم دردم میره زور میزنم گفتم دیگ چنتا زور بزن بچه سرش اومده بعد زور شدم بچه اومده امپول زدن بخیه ام زدن وقتی دخترمو دیدم همه دردام یادم رفت 🥹♥️
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمانم
۳۷ هفته و پنج روز بودم رفتم پیش دکترم برام معاینه لنگی و تحریکی انجام داد و گفت دهانه رحمت یه سانت بازه باز چند روز دیگه برو nst بگیر ،منم از همون شب دردام کم کم شروع شد و خودمم هر روز پیاده روی میکردم و کلی ورزش های بارداری رو انجام میدادم در طول یه هفته هم دوبار رفتم نوار قلب گرفتن و معاینه شدم اخرین بار گفتن شدم ۱/۵ تا ۳۸ هفته و ۵ روزم ک شد باز رفتم پیش دکتر گفت تقریبا شدی دوسانت ، منم گاهی وقتا همینجور ک خوابیده بودم تنگ نفس میشدم بهش گفتم نامه بیمارستان داد ک بستری شم به خاطر معاینه ها هم درد زایمانم شروع شده بود شب ساعت یازده رفتم بیمارستان nst گرفت دید انقباض دارم گفت بستری شو ولی گفتم میرم دردم ک زیاد شد میام رفتم خونه تا ساعت دو پیاده روی کردم بعد ک رفتم بخوابم دردم خیلی اذیتم میکرد نمیتونستم بخوابم یکمم صبر کردم ولی دیدم قابل تحمل نیست هر شیش هف دقیقه یبار میگرفت رفتم بیمارستان گفت یکی دوساعت دیگه هم پیاده روی با حالت رژه برو بعد بیا بستری شو دیگه از ساعت سه تا پنج و نیم پیاده کردم بعد با همون دهانه رحم دوسانت بستری شدم ولی گفت سر بچه اومده پایین دیگه آمپول فشار بهم وصل کردن و من دردام شدید تر میشد برام توپ هم آوردن و گفتن حالت چرخشی روش برم
مامان جوجه مامان جوجه ۲ ماهگی
الان که خوابم نمیبره و بچه هم خوابه گفتم بیام تجربه زایمانو بگم 😄

از حدود یک شب دردام شروع شد و شبیه درد پریود بود
منم توجهی نکردم چون اصلا اذیت نبودم
از طرفیم سرما خورده بودم همش سرفه میکردم که باعث میشد ترشحاتم زیاد بشن
تند تند میرفتم دستشویی و پد عوض میکردم
دردام یکم بیشتر شده بود ولی بازم اصلا شدید نبود دوقطره ترشح نارنجی رنگ رو پد دیدم که فک کردم ادراره و توجه نکردم بعد نیم ساعت ترشحات صورتی رنگ دیدم و دردامم داشت مثل انقباض میشد که هر چند دقیقه درد میگیره ...اینجا هم کلی سوال کردم که ببینم اینا درد زایمانه یا نه 😅
پدمو دو سه بار عوض کردم و همنان چون سرفه میکردم تند تند ترشح داشتم و دیدم باز ترشحات صورتی ادامه داره و رفتیم بیمارستان
فک میکردم الان معاینه میشم و میگن برو هنوز زوده برا زایمان
میخواستم حتی مدارکو پرونده هامم برندارم 😑
وقتی رسیدیم بیمارستان ساعت سه بود ...برا اولین بار معاینه شدم و گفت دهانه رحمت سه سانت بازه زنگ زدن به دکترم و گفتن نزدیک چهار سانته اونم گفته بود بستریش کنین
برام لباس بیمارستانو اوردن و عوض کردم و از استرس کلی حالت تهوع داشتم و بالا اوردم 😑
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی:
از پریشب ساعت یکشب دردام شروع شد خیلی پرفشار میگرف ولی منظم نمیشد تاصبح موندم تو خونه ظهرشم موندم بهدازظهر نمیدونم ساعت چند بود اومدم بیمارستان گفتم درد دارم معاینه کردن گفتن نه دروغ میگی هنوز یه سانتی ولی من باهمون یه سانت درد خیلی شدید داشتم دیگه از اتاق بیرونم کردن و کلی سرصدا کردن گفتن برو خونت منم رفتم خونه تاشب شبم نمیدونم ساعت چند بود که دردام شدیدترشد و اومدیم و گفتم بهتون که چه علائم بدی داشتم تو تایپبکای قبل ولی بازم جدیم نگرفتن و گفتن برو هیچیکار نیستی
اینا اصلا علائم زایمان نیس هنوز کارداره به زایمانت دیگه ساعت ۱۲شب بوداومدیم خونه که دردای خیلی شدیدی میگرف منو تاسه صبر کردم سه صبح اومدیم باز تامنو دیدن گفتن چرااومدی خانم گفتم بابا درددارم معاینه کرد گف دو و نیم سانتی برو دیگه نیا
گفتم نمیرم خانم گف پس حق نداری اینجا باشییابرو تو حیاط یا تو نماز خونه واستا ولی فایده نداره دیگه هم برامعاینه نیای تافردا گفتم باشه و رفتیم نمازخونه امونجا نشستیم من از همون موقع درد شدید داشتم ولی نامنظم بود تا ساعت ۶ و نیم تحمل کردم حتی زنه گف جیغم نکشی که بیرونتون میکنم خیلی تحمل کردم صدامم در نیومد تا ۶
۶ دیگه دردام عوض شد و خبری از دل درد و کمردرد نبود و از ۶ فشار بهم وارد میشد به مقعدم و خود به خود فشار میخوردم و خون ریزی داشتم
بقیش پارت بعدی🥲🤦‍♀️
مامان تیام مامان تیام ۴ ماهگی
منم اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم
روز یکشنبه ساعت 6عصر دردام شروع شد ولی خیلی خفیف در حد حس کردن بود زنگ دکترم زدم گفت درد زایمان هست وقتی زیاد تر شد بیا بیمارستان
ساعت حدود 3 بود رفتم بیمارستان ولی دردم همچنان خفیف بود بیمارستان گفت بستری نمیکنم دکترم از عمد کیسه آب ترکوند گفت این کیسه آبش ترکیده باید بستری بشه،دیگه منو با دوسانت بستری کردن تا ساعت 9ونیم دردام هنوزم میشد تحمل کرد از ساعت9و نیم صبح دردام بیشتر شد تا دوازده و بیست و پنج دقیقه که بچه دنیا اومد ،فوق العاده درد کشیدم خیلیییی زایمان سختی داشتم ماما همراه داشتم باهام ورزش میکردن ولی بخوام از تجربم بگم دیگه فکر بچه گذاشتم کنار بخاطر خاطره زایمان برام دو شبه شده کابوس ,شوهرم و مامانم تموم لحظه ها کنارم بودن با درد کشیدنای من گریه میکردن بچم هم وقتی دنیا اومد گفتن یکم سخت نفس می‌کشه یک شب بستری شد و امروز ظهر مرخصش کردم و صحیح و سالم الان کنارم خوابه سوالی داشتین بپرسین ازم