۸ پاسخ

دختر منم ۴سالو۶ماهشه اندازه بچه۲ساله غذامیخوره اونم ب زووور وزنشم ۱۰و۸۰۰ و واقعا نمیدونم چیکارش کنم خستم کرده خیلی ضعیفه کم خونم هست

قد و وزنش چقدره

منم امروز بغلش نکردم
دیگه داره از چشم می‌افته با این غذا نخوردنش

دختر منم به شدت بد غذا بود آنقدر حرصش و خوردم تیروئید گرفتم
رفتن خونه مادرشوهرم یک ماهی موندم بعد اونجا صبحونه بخوری دیگه میان وعده ای نیست تا بره برا وعده ناهار بعد دیگه دید اگه تو وعده غذاش و نخوره دیگه باید گرسنه بمونه می‌شست غذا می‌خورد توهم امتحان کن میدونم مادری از دلت نمیاد گرسنه بمونه ولی واقعا نخورد ولش کن اسرار نکن و هیچی بهش نده نمیدونم شیر ومیوه فلان هیچی هیچی بعد سر وعده سفررو باز کن بگو بیا بخور نیومد ولش کن بزار گرسنه بمونه واقعا تا نفهمه گرسنگی چیه غذا نمیخوره
من این کارو کردم خیلی عذاب کشیدم ولی شد به غذا افتاد الان تا میبینم نمیخوره میگم ولش کن گرسنه بشه خودش میاد سراغ غذا

یعنی کاملا درکت میکنم میفهمم چی میگی

منم براش پودر گین اپ خرید م خیلی دوست داره تو اشتهاشم ناثیر داره ضرری هم نداره

پودربیبی فودعالیه..دخترم تو دوهفته که نصف قوطی دادمش.۱کیلواضاف کرد

منم دقیقا نمیدونم چرا ینی بهترین شربتای خارجی بهترین موادغذایی هرچی بگی درست کردم درحد ی لقمه دولقمه ن بیشتر

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
سلام دوستان روزتون بخیر وشادی🥰 امروز حالتون چطوره 🥰🥰
من خداروشکر خیلی حالم خوبه امروز 🥰 دیروز خیییلی دلتنگ خواهرم بودم یعنی هر روز دلتنگ میشم و باهاش حرف میزنم هر روز براش زیارت عاشورا میخونم هدیه میکنم دیروز ولی خیلی بغض داشتم گفتم خیلی بیمعرفتی گذاشتی رفتی نگفتی ما دلمون برات تنگ میشه چیکار کنیم هر روز زنگ میزدی بهمون باید بیای سر بزنی و...
خلاصه دیشب اومد تو خوابم تا صبححححح با خواهرم بودم انقد باهاش حرف زدم😍😭 انقدر بغلش کردم فشارش دادم😍🥰 دیگه نشستم کنارش تا صبح دستاشو ماساژ میدادم مثل دوره مریضیش و باهاش حرف میزدم خیلی حالم خوب بود کنارش حتی میدونستم مرده به مامانم و و خواهرم و شوهرش گفتم بیاین ملیحه اومده شمام میبینین گفتن نه گفتم اینجا کنار منه داریم حرف میزنیم بشینین شمام گوش کنین🥰
گفتم خواهر هنوزم دستات درد میکنه گفت نه دیگه خوب شدم 😭
گفتم از من راضی هستی گفت اگه کارایی که بهت میگفتم خوب نیست و کارایی که خوب هست و درست انجام میدی آره کارت درسته 😍😭
خلاصه جیک تو جیک بودم هر موقع ازش میخوام میاد بهم سر میزنه یه مدت خیلی بیقرارش بودم اومد گفت چرا اینقد شماها ناراحتین گفتم بخاطر تو مریضی گفت نه دیگه من مریض نیستم ببین هیچ جام دیگه درد نمیکنه من خوبه خوب خوب شدم دیگه برای من غصه نخورینا یه شبم شب جمعه براش فاتحه خوندم دم صبح صدام زد از صداش بیدار شدم 🥰😭
ممنونم از خدا که اجازه میده خواهرم بیاد پیشم 😭🥰
هر موقع خوابش میبینم تا چند وقت حالم خوبه 😍🥰😍🥰
دیگه ناهارم آبگوشت تو دیزی گذاشتم جاتون خالی یه صبحانه خوشگلم آماده کردم گفتم بیاین باهم بزنیم بر بدن 🤪