سوال های مرتبط

مامان سارا مامان سارا ۳ سالگی
راجب پیام های قبلیم
دیشب قبول کزدم دخترمو بستری کنن یهو رفتیم بخش گفتم اتاق خصوصی بدین کثیفه قبول نکردن گفتن اتاق های دیگه تمیزه متم‌چیزی نگفتم تا وارد اتاق شدم وای بچه کف اتاق استفراغ کرده بود همشون اسهال استفراغ داشتن اون اتاق
بهشون گفتم اگه اتاق خصوصی ندین یا اتاق تمیز بستری نمیکنم قبول نکردن و لج شون گرفت گفتن باید شوهرت رضایت بده که نرخصش کنیم
آخه دخترم سالم بود
شوهرم مریص بود و پیش اون یکی دخترم موند من خودم رانندگی کردم رفتم بیمارستان خلاصه بعد کلی فکر کردن زنگ زدم ساعت ۳ بابام اومد به پرستار گفتم شوهرمه بابام تقریبا جوونه اونا باور کردن و بابام امضا کرد اومدیم دخترم خوب بود تا صبحی بکم دل درد داشت چون یبوست شدع بود دارو دادم شکمش کار کرد ولی مدفوع اش کلا سیاه بود
حالش خوبه خداروشکر
ساعت ۵ خوابیدم ساعت ۷ بیدار شدم دخترمو بردم مدرسه بعدش رقتم باشگاه بعدم اومدم نهار گذاشتم یهو ایتقدد خسته بودم گیچ بودم غذام سوخت خلاصه مجبور شدیم نهار کنسرو بخوریم