از دردسرای این ازدواج پدر شوهرم‌بود که همش دنبال این بود یه جوری اعصاب منو خانوادمو به هم بزنه با کاراش البته که ایندفعه شوهرم عین کوه پشتم بود و از اون بابت خیالم راحت بود که مثل رضا پشتمو خالی نمیکنه...پدرشوهزم خیلی زیاد منو دوست داشت ولی با خانوادم زیاد جور نبود😑😑عروسی کردیم بلاخره کم کم داشتم به شوهرم وابسته میشدم ...مهربونه بود دلسوز بود همه جوره پشتم بود برام خرج میکرد و اصلا اذیتم نمی‌کرد ...سال اول عروسیمون رفت سربازی...مرخصی میومد و می‌رفت ... اتفاق قشنگ زندگیم خیلی یهویی افتاد در صورتی که من اصلا دنبالش نبودم ...حامله شدم ...♥️قشنگترین بخش زندگیم باردار شدنم بود ...یه حاملگی راحت و بی دردسر...بدون هیچ اذیت شدنی...از همون اول که هیچی معلوم نبود گفتم پسره و سالمه... همون‌طور که گفتم هر دوتا تالاسمی مینور بودیم و باید سر هر بارداری آمینوسنتز انجام میدادم ...15 هفته شد و رفتم همون اول گفت یه پسر عین مامانش چشم رنگی😅😅آزمایش دادم و بعد چند روز خبر سلامت کامل پسرم رسید دستم ... همه دنیا قشنگ بود اون روزا ...

۳ پاسخ

از کجا سونو فهمیده چشم رنگی؟

بقیشم بزار

خب؟بقیش

سوال های مرتبط

مامان سه فرشته مامان سه فرشته هفته نوزدهم بارداری
مامان آرمان🖤وتودلی💖 مامان آرمان🖤وتودلی💖 هفته بیست‌وسوم بارداری
خوشی من فقط دوماه بود...پسرم خیلی یهویی و بی دلیل تب کرد دقیقا بعد از ماه‌گرد دوماهگی عکسشو استوری کرده بودم فرداش دکتر بردم و گفت ریه اش عفونت کرده و باید بستری کنی...داستانشو که چجوری فوت کرد تاپیکای قبلم گفته بود و شاید بدونید ...بعد یه ماه بستری و پریدن شیر تو ریه اش تو همون بیمارستان پسرم پر کشید دقیقا تو سال جدید هجدهم فروردین تمام عید و قبلش من بیمارستان بود و کف همون بیمارستان هم می‌خوابیدم فقط یه امید شفای پسرم ... تمام آرزوهام پر کشید پسر قشنگم رفت دلخوشیم رفت ...انقد داغ این بچه سنگین بود که تمام بدبختی های گذشتمو فراموش کردم ...از سختیاش از درداش از بی کسی هاش و خوشحالی های اطرافیانم نمیگم ...بعد پنج ماه از مرگ پسرم که گذشت تو دلیمو باردار شدم با وجود تنبلی تخمدان و کیست که همش اثرات یک ماه نابودی وجود من تو بیمارستان بود ...عین یه معجزه اومده تو دلم و امید و نور کوچیک زندگی من شده...14 مهر ماه وقت آمینوسنتز من هست و من دست به دامن همه شما هستم که برام دعا کنید که این بچم سالم بیاد تو بغلم و زندگیم رنگ و رو بگیره...البته الآنم یه مشکل جدید دارم که نمیتونم مطرح کنم در مورد کار همسرم هست خواهش میکنم ازتون دعا کنید امسال دیگه دلم نشکنه و خدا بهم رحم کنه♥️🙂