۱۲ پاسخ

به نظرم الکی چیزی ربط نده صدقه بزار اسپند دود کن براش چشم زخم وجود داره ولی تغییر رفتارش طبیعیه منم دخترم از بعضی چیزا داره میترسه
دختر اولم عاشق جاروبرقی بود بعد یه مدت میترسید بعد درست شد

وا خب طبیعیه بچه ها بزرگتر ک میشن کلا رفتارها و واکنششون به همه چیز تغییر میکنه

حتما یه سرکتاب بردار

حرز امام جواد بگیر کلا خوبه..

به نظرم ترسیده و چشم خورده اون که میگی باید پیش مولا بری فکر نمیکنم خودت بتونی من همیشه میرم واسه دخترم باز میکنم آخرین بار خواهر شوهر چشم سگی من دخترم چشم زده بود نه خوراکی نه خوابی براش باز کردیم بهتر شده

چیزی بچها رفتار هاشون تغییر می‌کنه فقد ی تخم مرغ برا چشم زخم بشکن براش و مدام براش اسفند دود کن وقتیم شیرین کاری می‌کنه خودت بگو ماشاالله جلو بقیه تا بقیه هم بگن چشم نخوره و اینک شب ها بالا سرش قرآن بزار یکمی هم بیشتر پیشش باش منظور اینکه ولش نکن برو سراغ کارات بهش آرامش بده تا ترسش بریزه عزیز

راستی وقتی تخم مرغ رو سرش گرفتی بگو همسایه دست راست دست چپ چشم شور چشم ناپاک بترکه انشالله

من میگم ی تخم مرغ بگیر روی تخم مرغ ی ایت الکرسی با ۴ قل بخون بعد با زغال اسم تمام کسایی که دخترتو دیدن بگو یک خط بکش روی تخم مرغ حتی اسم خودت و شوهرت و خانوادهاتون بگو بعد ی لباس از دخترت که استفاده کردی تخم مرغ بزار لای لباس روش یکم اسفند و نمک بریز بعد انگشت شصت تو بزار روی تخم مرغ انگشت اشارتو بزار زیر تخم مرغ شصتت بالای تیزی تخم مرغ باشه بعد رو به قبله بشین دخترت خواب باشه بهتره رو به قبله بزار بعد رو سرش نگه دار اسم همه اونایی که دیدنش دوباره بگو اگه چشم خورده باشه تخم مرغ میشکنه تو دستت و دخترت خوب میشه .من همیشه برای بچه ام انجام میدم نتیجه گرفتم

برمیگرده ب اعتقادات مادرجونم میگه بچه پاکه نباید بیاد قبرستون ممکنه اذیتش کنن ولی من همیشه دایان رو سر خاک پدرشوهرم بردم و اعتقادی نداشتم ب این موضوع.
سرکتاب هم چیز بدی نیس
خودت هر روز براش آیت الکرسی و چهار قل بخون و ی مدتی وان یکاد بزن ب لباسش

شایدم بخواد دندون در بیاره بد قلق شده

اگه اعتقاد نداری نگیر حواب نمیده. میخوای جواب بگیری باید اعتقاد داشته باشی

باز کن براش خرافات که نیس نمیدونم براش باز کن ضرر نداره که

سوال های مرتبط

مامان رهام کوچولو مامان رهام کوچولو ۱۲ ماهگی
سلام شبتون بخیر. من و جاریم با اختلاف ۶ ماه زایمان کردیم . هر دو هم پسر . و پسر اون از پسر کن بزرگتره . از بچگی اروم بود یعنی صدا ازش درنمی اومد . اصلا فک نمیکردی بچه تو خونست . بر عکس پسر من با کولیک و رفلاکس کلی گریه و بیقراری داشت . خونه ی ما از مادرشوهرم یک ساعت و نیم فاصله داره . ما هم ماشین نداریم . ماهی یکبار میریم بخاطر همین پسرم غریبگی میکنه هنوزم و کلی گریه و بیقراری .بچم خیلی اذیت میشه ولی پسر جاریم فقط میخنده و بازی میکنه اونا ماشین دارن هر هفته اونجان هرچند هر هفته هم نرن چون بچه ی آرومیه با همه میجوشه . هر بار که میرم هی ی چی میگن. امروز انقد پسرم گریه کرد که پدر شوهرم میگفت بچت و با جاریت عوض کن تا درست تربیتش کنه . گفتم بابا چ ربطی داره بچه ها فرق دارن چرا پسر بزرگم آروم بود گفت چون اون و نزدیک ما بدنیا اوردی ولی این و نزدیک بابات اینا بزرگ شده .خیلی بهم برخورد. جاریم ی ذوقی میکرد . اعصابم بهم ریخت. پسرم جوونمه برام مهم نیست چی میگن . این که پیشش انرژی منفی میدن عصبیم میکنه