مامانایی گل سلام شبتون بخیر
مامانایی ک تک فرزند هستید لطفا بیاین در مورد موضوعی ک میخوام بگم تجربه هاتونو بگین
من دخترم 2سالش داره میشه تو فامیل هم بچه ک باهاش رفت و امد داشته باشیم نداریم بیشتر وختا تنهاس با من و باباش بازی میکنه
پارک میبریم خونه بازی بیرون رستورانت یعنی تا جایی ک بتونیم سعی میکنم تو اجتماع باشه
ب شدت از بودن تو جمع خوشحال میشه اما چن تا مشکل وجود داره اول احساس میکنم خیلی نیاز ب جلب توجه و تایید دیگران داره
تو ی جمع 80نفره میخواد مثلن با موتورش تک چرخ بزنه یا ی حرکتی بزنه ب تک تک شون نگاه میکنه و میخوان نگاهش کنن ذوق کنن تشویقش کنه حالا فک کن اون جمع نصفشو اصن من نمیشناسم باز جیغ و داد ک عمو یا خاله نگام کنه توخونه هم ی کاری میکنه من نگاش میکنم میگه بابامم نگاه کنه مثلن میفته من میبینم ولی باباش نبینه یا حتی ی غریبه دوباره خودشو میندازه یا میره هی جلوش ک من افتادم
موضوع بعدی تو بازی های گروهی انتظار داره طرف مقابل مث من یا باباش بازی کنه
بچه ها باهم بازی میکنن بالاخره دعوا میشه گریه لج ازین چیزا
ولی من و باباش ک بازی کردیم دیدین دگه مث آدم بزرگ بازی میکنیم
تو بازی گروهی یکی مثلن نق نق میکنه یا ی چیزیو ک دخترم گرفته اونم میخواد دخترمن خیلی ناراحت میشه کلن بازی رو ول میکنه

اکثرا همینن

حالا تازه دو سالشه کاملا طبیعیه این رفتارا

بزرگتربشه این اخلاقاش کلا کنارگذاشته میشه نگران نباش

اکثرا همینن عزیزم سامینم جز من وباباش کسی رو ندیده الان توجمع میریم یا یکی مهمون میاد نمیدونه توخونه چیکارکنه با دوچرخش یا با ماشینش یا با اسب سواریش هی خودشو نمایان میکنه اونروز چندبار با اسبش خورد زمین درحالیکه به راحتی تو تنهایی خودش میرونه

اکثرا همینه مامان نرگس من واقعا ناراحتم بخاطر تنهایی و بیقراریای آوا دلم براش میسوزه دختر عموهاش وقتی میان پیشش اینقدر ذوق میکنه ولی کلا از جمع خوشش نمیاد و خوشش نمی اومد دختر عموهاش وقتی میان پیشش اولش ذوق میکنه بعدش دوستشون نداره
ولی اگ فقط یکی باشه خیلی دوسش داره و کلا باهاش بازی میکنه اول ناراحت بودم چراحامله شدم دوباره ولی خب الان خوشحالم از اینکه این کوچولو میاد و از تنهایی در میاد
همسایه مون دخترش ۶ سالشه و یه پسر به دنیا اورده نمیدونی چقدر ناراحته میگه کاش تو این چند سال که الکی گذشت نه مسافرت رفتیم نه پیشرفتی کردیم حداقل بچه میاوردم تا نگار تنها نمیموند
الانم که تا بچه دومو متوجه شدم یه تیکه زمین داغون داشتن شوهرم ارثی بود که فروختن و بینشون تقسیم کردن و یه مقدار پول دستمون اومد و خوشحالم که پاقدمش خیره از الان 🥰

بچه منم همینه

دقیقا بچه ی منم همینه پا میشه برقصه همرو نگا میکنه که یا دس بزنن براش یا پاشن تو رقص همراهیش کنن😂
واسه بازی ام شما سعی کن مثل بچه های دیگع بازی کنی که عادت کنه