۱۱ پاسخ

منم چن روزه اومدم خونه مامانم با اینکه بنده خداها همه جوره بهم میرسن باز خیلی سختمه،دلتنگ خونه زندگی و همسرمم،همش میگم چقد دیر میگذره در کل این روزا همش دوس دارم غر بزنم🫠

دیگه چیزی نمونده انشالله بسلامتی زایمان کنی راحت بشی

عزیزم ان شاءالله هفته های باقی مونده رو به سلامتی بگذرونی رو نی نی رو بغل کنی

خودتو سرگرم کن
کتاب بخون
پادکست گوش کن

از مامانمینا هم دورم به جز خانواده شوهرم هیچ کسی رو اینجا ندارم
شوهرمم شغلش طوریه بیشتر وقتا شیفته
منم همش خونه تنهام

منم همینطور بودم رفتم خونه مامانم هر روز گریه میکردم شوهرم پیشم نبود دلم میخواست پیش اون باشم وقتی دیدم نمیتونم دوریشو تحمل کنم پاشدم اومدم خونه خودمون اینجا خوابیدم مامانمو مادرشوهرم برام غذا میپزن میارن

خب بمون خونه خودت مامانت بیاد اونجا عزیزم ادم خونه خودش راحت تره

واقعا حق داری منم حاضر نیستم از همسرم دور شم مامانم اینا میگن ماه آخر دیگ بیا میگم ن من ۱۵با خودش میام میگ ن تو باید زودتر بیای واقعا نمیتونم حتی همون نصف ماه دور باشم امیدوارم کوچولوت ک دنیا بیاد این سختی هارو بشوره ببره

بله واقعا بارداری های الان همش استرس و نگرانی داره هیچ لذتی نداره فقط باید تحمل کنی تا بگذره با توکل به خدا

عزیزم به کوچولوت فکر کن که به امیدخدا بغلش کنی
منم همینم ۴۵ روز خونه مادرشوهرمینا موندم
دقیقا مثل شما فقط برای سونو ازمایش هام بیرون میرم اونم با استرس و ترس و لرز
خدا بزرگه

چرا بیرون نری؟ مگه دکتر برای استراحت مطلق داده

سوال های مرتبط