چاااالش
مامانایی ک یه بار زایمان کردین از اولین تجربه درد و زایمانتون بگین
خودم خونه مادرشوهرم بودیم قرار بود شبشم بریم تولد دختر خالم
ساعتای سه غروب دردا منظم اومد سراغم ب کسی چیزی نگفتم چون فک میکردم ماه درده طرفا ساعت ۵ ب شوهرم پیام دادم حالم خوب نیس بریم خونه
اون موقع موتور داشتیم نمیتکنستم از درد رو موتور بشیم ب شوهرم گفتم فک کنم داره بچه میاد گف توهم زدی الان زوده
رفتیم خونه تو شورتم لکه خون دیدم و شوهرم دید جدیه میخواست زنگ بزنه ب مامانش بگه ک نزاشتم گفتم بیمارستان برم الکی معاینم میکنن
تا ساعت شیشو ۴۰ ۳۵ ورزشا زایمان انجام میدادم ک تو کم شدن درد عالی بود شوهرم دیگه زنگ زد ب مامانش و با آبجیش منو بردن بیمارستان
اونجا ک رفتم گفتن دهانه رحمت ۷ سانت باز و آمپول فشار زدن کیسه آبم ترکید تازه ماددشوهرم ب دکتر گفته بود چون کوچیکه طبیعی نمیتونه زایمان کنه سزارینش کنین
رفتیم تو اتاق زایمان بعد از یه رب درد و زور دادن دخترم دنیا اومد وقتی بخیه میخواستن بزنن تازه من متوجه شدن جر خوردم
من بسکی گنبد رفتم بیمه ام نداشتیم یه تومن واس زایمان گرفتن
رسیدگیشون عالی بود
دخترم ک دنیا اومد از نگاه بهش سیر نمیشدم
اومدم بخش مامانمم با زنعموم و عمو بزرگم اومده بودن پیشم و بعد زنگ زدنای فامیل
راستی گوشیمم ش برقی نداشت😁
۹شهریور ۹۷

تصویر
۱۱ پاسخ

من دی ماه سال ۹۹ ۴۰ هفته ۲ روزم بود ک دردام شروع نمیشد ب هیچ عنوان😐هرچی پله میرفتم ورزش میکردم رابطه و فلان اصلنن یه سانتم باز نشد ۴۰ هفته دوروز با نامه دکتر رفتم بستری شدم گوشیم ندادن ببرم اتاق زایمان روز اول بهم قرص زیر زبونی دادن هیچ فرقی نکردم بهد آمپول فشار زدن یکی اموزشیا اومده بود دستکاری کرده بود سرم رو یکم بیشترش کرده بود وای ظربان قلب بچه بد شده بود حال خودمم بد شده بود کلن نفسم داشت میرفت اومدن داد بیداد کردن گفتن خودت دست زدی هرچیم قسم میخوردم باور نمیکردن خلاصه کمک نفس وصل کردن یکم بعد بهتر شدم سرم کم کردن باز دردام شروع نشد تا فرداش اومدن خودشون کیسه آب پاره کردن باز یه سرم فشار جدید بهم زدن هی ورزش میکردم و مرتب و پیاده روی میکردم روی توپ بپر بپر میکردم ک دردام یواش یواش شروع شد اینم بگم تقریبا از دوروز بیشتر بستری بودم هرکی میدمد زایمان میکرد میرفت من هنوز اونجا بودم جوری ک چن شیفت عوض شده بود هی میومدن میگفتن این هنوز نزاید؟؟ خلاصه شانس آوردم صب زایمان نکردم چون صب ها دانشجو هدرو میاوردن آموزش بدن 🤣طرف داشت رو تخت زایمان جر میخورد اونا استادشون داشت میگف اینجور کنید اونجور کنید بعد کلی مشقت از صب ک دردام کم کم شروع شد تا عصر همش ۶ سانت باز شده بود😐ولی ۶ سانت ب بعد دردام زیاد شد و خیلی جیغ میکشیدم ولی هی ورزش میکردم اینا تا ساعا ۸ شب فول شدم بردن تخت زایمان حالا بچه سرش نزدیک ب اوومدن دوباره دردام رفت بچه برگشت 😐 دوباره شروع کردم زور زدن دونفری ماماها شکمم فشار میدادن ب پاین ک بچه باز برنگرده عقب آخر بدنیا اومد ولی همین ک اومد کل دردای من رفت بعد دادنش

من خودم که نه ولی خالم براش تاریخ سزاریان زدن بعد تو شهر ما اصلا سزارین اختیاری معنا ندارع باید می‌رفت کرمان از اون تاریخی که بهش زدن یه روز زودتر رفت گفت برم شاید بستریم کنن رفتن بیمارستان اصلا زیر بار رفت گفت زود اومدی و این چیزا دیگه با کلی عز و التماس گفتیم ما از شهر قریب اومدیم نمی‌تونیم برگردیم گفت برو شب بعد از ساعت ده بیا که بخوابوننت برا صبح دیگه صبح برا عصرش میتونین برین اتاق عمل شب رفتن تو اتاق نشستن چند ساعت بعد دردا زایمان خالم شروع شد سریع بردنش اتاق عمل یه جورایی اگه یه روز زود تر نمی‌رفت دیگه همینجا باید دردا میکشید زایمان طبیعی میکرد 😅😍🤚

الهی چه دخمل ملوسییی خدا نگهش داره فسقلیو

من که ۳۳ هفته کیسه ابم ترکید رفتم بیمارستان ۳ روز تو اتاق درد بودم چون انقباض داشتم نمیفرستادنم بخش. دیگ روز سوم از ۶ صبح دردام شروع شد تا ۳ اکی بودم بعد شدید شد تا ساعت ۵ و ربع که دنیا اومد. هیچ کس خبر نداشت بچه داره دنیا میاد تو اون سه روز نه گوشی داشتم نه با کسی ارتباط داشتم. دیگ بچه که دنیا اومد زنگ زدن به همسرم

خدا حفظش کنه عزیزم 🫀

عزیزم
چند سالت بود

روند زایمان که خوب بود چرا آمپول فشار زدن؟؟

عزیزم منم میخوام طبیعی زایمان کنم برام دعا کن🥲🥹

عزیزم خدا نگهدارش باشه ❤️💞 برای منم زایمانم یهویی شد البته زایمان زودرس نبود اون روز ۳۸ هفته تموم بودم اما دکتر میگفت تا ۳۹ صبر کنیم بچه وزن بیشتری بگیره اما رفتم دستشویی لک دیدم و رفتم دم در مامانم اینا مامانمو برداشتیم رفتیم بیمارستان و زایمان کردم خودم سزارین میخواستم😊 صبحش هم زنگ زدم به خانواده شوهرم خبر دادیم و بعدم که همه متوجه شدن😍

عزیزمم🥺❤
من زایمان اولمه😪😪

هزار ماشالله 😍ماهم ان شاالله به سلامتی زایمان کنیم

سوال های مرتبط