یک سال و هشت ماه گرفتم شیر خودم یک سالگی عین خیالشم نبود هشت ماه هم شیر خشک دادم بعد گرفتن شیر خشک هم عین خیالش نبود فقط بکی دوشب قبل خواب میگفت شیر میگفتم فردا میخرم یادش میرفت
۲سال و یک روز بهش شیر دادم
انقدری ک خودم فکر میکردم سخته و غیرممکنه واقعا نبود
خیلی راحت کنار اومد
و ازهمون روز اول هم عادتش دادم کنارم دراز بکشه همدیگ رو بغل کنیم بخابه
یک سالو چهار ماه فک کنم شیرخشکی بود شیرگیر نمیومد شیرپاکتی دادم اونم بعد ی ماه قطع کردم داخل شیشه اش اب ولرم و ی تیکه قند مینداختم اونم کم کم فراموش کرد اینم بگم قبل شیردادن حتما غذا بهش میدادم تا سیرشه
یک سال و نه ماه اذیت نکرد فقط یه بار فجیییع گریه کرد که صبر کردم گریش تمام بشه بعد خوابوندمش همین گاهی وقتا هم میگفت شیر که میگفتم بزرگ شدی دیگه اونم بی خیال میشد
یک سالونوماه ولی اینقدر راحت بود که نفهمیدم چطوری بیخیال شد
یک سالو یازده ماه،یه روزو یه شب خودش نخورد بعدشم فقط یک دوبار بهونه گرفت اذیت انچنانیش برای خوابش بود که عادت داشت قبلش بخوره
یک سالو هشت ماه زیاد اذیت نکرد
۱سالو نیم .
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.