۹ پاسخ

خوش به حالش.من که به زایمان فکر میکنم میخوام بمیرم از ترس

وای بارداری سه قلو خیلی سخته، ما تو یه دونش موندیم، از بس درد و کشیدگی و سفت شدن داریم،واقعا طاقت فرساست حداقل خدا اینجوری براش جبران کرد، هرچند طبیعی نبود

ژنتیکی هست لگن

خوشبحالش

باور کن خیلیا اینجورین چند نفر من دیدم تو فامیل از تعریف خودشون

منم مامانم بد زا بود بخاطر همین منو نزاشت طبیعی

جاری منم همینه خواهر هرروز یکی میزاد

ببخشید چند هفته زایمان کردن دوستتون؟

وای من که داغون شدم اونقدر جیغ جیغ کردم

سوال های مرتبط

مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا ۲ ماهگی
ادامه 😍❤️
انقد شلوغ بود بیمارستان یکی گفت چی شده گفتم خیلی درد دارم از ساعت پنج عصر تا حالا که دو ساعت شده درد ولم نمیکنه منظمم هست بخواب می‌خوام معاینه کنم 🤕 معاینه کرد ۳ سانت باز بود گفت بشین تا پرونده تشکیل بدیم بستری کنیم
من نشسته بودم یه گوشه به مامان های نگاه میکردم که هی میومدن و میرفتن باورتون نمیشه اون شب بیمارستان دیگه تخت خالی نداشت بخش زنان خیلی شلوغ بود بعد شیفت عوض شد یکیشون گفت تو چرا اینجا نشستی 😄 گفتم سه سانت بودم معاینه کرد دیدم زد زیر خنده 😐 سه سانت اگه یه سانت بودی ساکت میشستی فلانی اینو معاینه کن ببینم چند سانته 😳 موندم و آخه مگه مجبورم دروغ بگم زنیکه 😁
دوباره معاینه کرد در عرض نیم ساعت شده بودم ۴ سانت
گفت ۴ سانت بازه سریع بستری کنید
دیدم خندید گفت خوب صبوری همه دو سانت جیغ میزنن تعجب کردم هیچی نمیگی
خلاصه تا بیاد پرونده تشکیل بدن برا من ساعت ده شب شد
من تا اون موقعه که بستری بشم تو سالن راه میرفتم و نشستم غذا خوردم واقعا خاطره خوبی بود همه چی سر حوصله بود بعد دیگه ساعت ده بستری شدم دوباره معاینه کردن گفتن عالیه شش سانت بعد ماما خیلی مهربون بود گفت نوک سینه ها تو ماساژ بده تا سریع فول بشی نیازی به سوزن فشار نباشه من با اینکه تو اتاق بودم مامانمم پیشم بود با توپ ورزش میکردم 😂 یعنی بگم ورزش به خدا جوابه خیلی ام جوابه دیگه ترشحاتم شده بود صورتی و قهوه‌ای لزج .و دردم داشت خیلی نزدیک بهم میشد نفس کشیدن سخت بود ولی هر بار که حس میکردم نمیتونم دیگه یکم دراز می‌کشیدم نفس عمیق می‌کشیدم دوباره پامیشدم راه رفتن مامانم با روغن کمرم و ماساژ میداد همه چی خوب بود تا اینکه ساعت ۱۲ شب