۶ پاسخ

بسلامتی قدمش پربرکت 😍
خداروشکر ک زایمان راحتی داشتی و راضی بودی
قسمت همه ی مامانا 😍👌

چچه زایمان خوب و بدون دردی داشته خش بحالت😂

منم میخوام فاصله سنی بچه هام کم باشه سخت نیس با ی نی نی باز بارداری البته خدا حفظشون کنه فقط میخوام از تجربت بگی ک سخته یا قابل تحمل

عزیزم ایشلله به سلامتی و خیر خوشی

۳۲هفته زایمان کردبن ؟
بچه خوبه خداروشکر؟😍

فعالیت زیاد بود بچه اولت چند سالشه الان خاطره بچه اولت به کسی نگو چشم می خوری

عزیزم یه سوال این حس انقباض چطوریه؟؟؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 هفته سی‌وششم بارداری
پارت ۴
منکه دوتا هم تختیم برام اورده بودن میگفتن تو خیلی ارومی نگات میکنیم انرژی میگیرم خودمم درد داشتم ولی به اونا کلی روحیه میدادم یه جورای کمکشونم میکردم که زیاد اذیت نشن پرستارا هیچییییی نمیگفتن فقط بلد بودن بیان معاینه کنن تمام ساعت ۲ اومدن گفتن به دوسانت رسیدم ادامه بدم همینجوری چون قرار بود ۴ سانت بشم اپیدورال برام انجام بدن
دیگ کلی ورزش و زور زدن و تحمل کردم چند بارم رفتم سرویس بهداشتی میشستم ...فقط زور میزدم که ساعت ۵ غروب اومدن گفتن به ۴ سانت رسیدی منکه جون تو تنم نمونده بودچون از ۲ شب کیسه ابم پاره شده بود ابم نخورده بودم خیلی اذیت بودم گفتن الان دیگ وقتشه برام اپیدورال انجام‌بدین گفتن نههه خانوم شما دیر دهانه رحمتون باز شده با کلی معاینه از ساعت ۲ شب تا حالا به ۴ سانت رسیدین ممکنه انجام بدین بچتون خفه شه تا ۶ سانت نشین انجام‌نمیدین منکه دیگ بریده بودم ولی گفتم چاره ای نیست باید قوی بمونم بحاطر پسرم جون تو تنم نبود فقط دیدن پسرم سر پا نگهم داشته بود ساعت ۶ اومدن گفتن به ۵ سانت رسیدی خوبه همینجوری پیش برو تند تند ورزشو زور زدنو اینا انجام میدادم که ساعت ۷ اومدن گفتن به ۶ سانت رسیده ببرینش یه یه اتاق دیگ‌امادش کنین برا اپیدوال اپیدوالو که انجام دادم برام‌هیچی حس نکردم در حد یه ربع طول کشید بعدش گفتن دراز بکش ببینیم وضعیتت چجوریه که معاینم‌کرد گفت سر بچش کامل اومده پایین موهاشم کاملا مشخصه فوله ببرینش اتاق زایمان که منو بردن اتاق زایمان رو تخت دراز کشیدم همش میترسیدم که چاک بزنن دردم بگیره و فلان که اصلا متوجه نشدم
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا هفته سی‌ونهم بارداری
ادامه 😍❤️
انقد شلوغ بود بیمارستان یکی گفت چی شده گفتم خیلی درد دارم از ساعت پنج عصر تا حالا که دو ساعت شده درد ولم نمیکنه منظمم هست بخواب می‌خوام معاینه کنم 🤕 معاینه کرد ۳ سانت باز بود گفت بشین تا پرونده تشکیل بدیم بستری کنیم
من نشسته بودم یه گوشه به مامان های نگاه میکردم که هی میومدن و میرفتن باورتون نمیشه اون شب بیمارستان دیگه تخت خالی نداشت بخش زنان خیلی شلوغ بود بعد شیفت عوض شد یکیشون گفت تو چرا اینجا نشستی 😄 گفتم سه سانت بودم معاینه کرد دیدم زد زیر خنده 😐 سه سانت اگه یه سانت بودی ساکت میشستی فلانی اینو معاینه کن ببینم چند سانته 😳 موندم و آخه مگه مجبورم دروغ بگم زنیکه 😁
دوباره معاینه کرد در عرض نیم ساعت شده بودم ۴ سانت
گفت ۴ سانت بازه سریع بستری کنید
دیدم خندید گفت خوب صبوری همه دو سانت جیغ میزنن تعجب کردم هیچی نمیگی
خلاصه تا بیاد پرونده تشکیل بدن برا من ساعت ده شب شد
من تا اون موقعه که بستری بشم تو سالن راه میرفتم و نشستم غذا خوردم واقعا خاطره خوبی بود همه چی سر حوصله بود بعد دیگه ساعت ده بستری شدم دوباره معاینه کردن گفتن عالیه شش سانت بعد ماما خیلی مهربون بود گفت نوک سینه ها تو ماساژ بده تا سریع فول بشی نیازی به سوزن فشار نباشه من با اینکه تو اتاق بودم مامانمم پیشم بود با توپ ورزش میکردم 😂 یعنی بگم ورزش به خدا جوابه خیلی ام جوابه دیگه ترشحاتم شده بود صورتی و قهوه‌ای لزج .و دردم داشت خیلی نزدیک بهم میشد نفس کشیدن سخت بود ولی هر بار که حس میکردم نمیتونم دیگه یکم دراز می‌کشیدم نفس عمیق می‌کشیدم دوباره پامیشدم راه رفتن مامانم با روغن کمرم و ماساژ میداد همه چی خوب بود تا اینکه ساعت ۱۲ شب