پارت ۴
منکه دوتا هم تختیم برام اورده بودن میگفتن تو خیلی ارومی نگات میکنیم انرژی میگیرم خودمم درد داشتم ولی به اونا کلی روحیه میدادم یه جورای کمکشونم میکردم که زیاد اذیت نشن پرستارا هیچییییی نمیگفتن فقط بلد بودن بیان معاینه کنن تمام ساعت ۲ اومدن گفتن به دوسانت رسیدم ادامه بدم همینجوری چون قرار بود ۴ سانت بشم اپیدورال برام انجام بدن
دیگ کلی ورزش و زور زدن و تحمل کردم چند بارم رفتم سرویس بهداشتی میشستم ...فقط زور میزدم که ساعت ۵ غروب اومدن گفتن به ۴ سانت رسیدی منکه جون تو تنم نمونده بودچون از ۲ شب کیسه ابم پاره شده بود ابم نخورده بودم خیلی اذیت بودم گفتن الان دیگ وقتشه برام اپیدورال انجام‌بدین گفتن نههه خانوم شما دیر دهانه رحمتون باز شده با کلی معاینه از ساعت ۲ شب تا حالا به ۴ سانت رسیدین ممکنه انجام بدین بچتون خفه شه تا ۶ سانت نشین انجام‌نمیدین منکه دیگ بریده بودم ولی گفتم چاره ای نیست باید قوی بمونم بحاطر پسرم جون تو تنم نبود فقط دیدن پسرم سر پا نگهم داشته بود ساعت ۶ اومدن گفتن به ۵ سانت رسیدی خوبه همینجوری پیش برو تند تند ورزشو زور زدنو اینا انجام میدادم که ساعت ۷ اومدن گفتن به ۶ سانت رسیده ببرینش یه یه اتاق دیگ‌امادش کنین برا اپیدوال اپیدوالو که انجام دادم برام‌هیچی حس نکردم در حد یه ربع طول کشید بعدش گفتن دراز بکش ببینیم وضعیتت چجوریه که معاینم‌کرد گفت سر بچش کامل اومده پایین موهاشم کاملا مشخصه فوله ببرینش اتاق زایمان که منو بردن اتاق زایمان رو تخت دراز کشیدم همش میترسیدم که چاک بزنن دردم بگیره و فلان که اصلا متوجه نشدم

۶ پاسخ

من پزشکم مخالف اپیدوراله…. میگه یا سزارین سا طبیعی واقعی… چون میگه ممکن تو استفاده از اپیدورال مجبور شیم بچه رو با دستگاه به صورت مکش بیرون بیاریم و دیگه ممکن خدای ناکرده بچه چیزی بشه…

وای چه زجر کشیدی خاهر
چه کاریه.. تنم لرزید والا اینهمه درد ومعاینه پشت سرهم که چی اخه
صدرحمت به سزارین🥺🥺🥺🥺

چ‌ورزشی میکردی و اپیدورال چیه امپوله؟

یعتی اپیدورال ک بزنی دیگه درد نداری! منم خیلی دلم میخاد بزنم ولی بیمارستانم نداره اپیدورال 😢

بقیه شم بگو عزیزم

زود تند سریع بگو

سوال های مرتبط

مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 هفته سی‌ونهم بارداری
پارت ۳
بله من به شوق اینکه انقباضم نداشتمو دردم نداشتم با شنیدن اینکه صبحم زایمان میکنم تا صبح به درو دیوار اتاق نگا میکردم که فقط بشه ساعت ۷ من زایمان کنم چون هیچی نمیدونستم سنمم کم بود فک میکردم همه چی دیگ تمومه پرستارا رفتن گرفتن خوابیدن منم تک و تنها تو اتاق هیچکسم نبود گوشیم همراهم نبود همراهم نداشتم تا صبح یماه گذشت البته هر یکساعت یبار میومدن منو معاینه میکردن که حاضر بودم ده تا بچه بیارم اون پرستارا نیان منو معاینه کنن خیلی بد اخلاق و وحشیانه معاینم میکردن تنها قسمت سخت همین بود ساعت ۷ صبح دکتر اومد اونم دستکش پوشید اونم‌معاینم کرد گفت این خانوم از دیشب تا حالا یه بند انگشتم دهانه رحمش باز نشده سرم فشار و چند تا امپولم‌ریختن توش برام‌وصل کردن که بعلههه دردای من شروع شد اولش دردا فاصلشون زیاد بود منم تنها امیدم این بود که به ۴ سانت برسم اپیدوال برام انجام بدن از قبل در مورد اپیدوال تحقیق کرده بودم که تنها انگیزم برا زایمان طبیعی همین بود که اپیدورال انجام میدم راحتم
من هر نیم ساعت یبار معاینم‌میکرد که بدون تغییر بودم تا ۱۲ ظهر من به ۱ سانت رسیدم بعد از دیشب هر چی خورده بودم بالا اورده بودم ابم‌نمیتونستم بخورم فوری بعدش بالا میاوردم فشارمم پایین بود کیسه ابمم که دیگ اب نمیومد ازم لخته خون میومد که از ضربان قلب بچم‌میگفتن اوضاع خوبه باید ادامه بده یه چیزی خیلی مهمه اصلا نباید جیغ بزنین دادو هوار بکشین فقط موقعی که دردا میاد سراغتون باید تند تند نفس بکشین ورزش کنین که خیلی کمکتون میکنه با جیغ دردا بیشتر میشه من درد داشتم ولی دردای زایمان واقعا غیر قابل تحمل نیست اصلا نگران نباشین مثل دردای پریودی از کمر به پایینه
مامان امیرسام وآنیسا مامان امیرسام وآنیسا روزهای ابتدایی تولد
ادامه 😍❤️
انقد شلوغ بود بیمارستان یکی گفت چی شده گفتم خیلی درد دارم از ساعت پنج عصر تا حالا که دو ساعت شده درد ولم نمیکنه منظمم هست بخواب می‌خوام معاینه کنم 🤕 معاینه کرد ۳ سانت باز بود گفت بشین تا پرونده تشکیل بدیم بستری کنیم
من نشسته بودم یه گوشه به مامان های نگاه میکردم که هی میومدن و میرفتن باورتون نمیشه اون شب بیمارستان دیگه تخت خالی نداشت بخش زنان خیلی شلوغ بود بعد شیفت عوض شد یکیشون گفت تو چرا اینجا نشستی 😄 گفتم سه سانت بودم معاینه کرد دیدم زد زیر خنده 😐 سه سانت اگه یه سانت بودی ساکت میشستی فلانی اینو معاینه کن ببینم چند سانته 😳 موندم و آخه مگه مجبورم دروغ بگم زنیکه 😁
دوباره معاینه کرد در عرض نیم ساعت شده بودم ۴ سانت
گفت ۴ سانت بازه سریع بستری کنید
دیدم خندید گفت خوب صبوری همه دو سانت جیغ میزنن تعجب کردم هیچی نمیگی
خلاصه تا بیاد پرونده تشکیل بدن برا من ساعت ده شب شد
من تا اون موقعه که بستری بشم تو سالن راه میرفتم و نشستم غذا خوردم واقعا خاطره خوبی بود همه چی سر حوصله بود بعد دیگه ساعت ده بستری شدم دوباره معاینه کردن گفتن عالیه شش سانت بعد ماما خیلی مهربون بود گفت نوک سینه ها تو ماساژ بده تا سریع فول بشی نیازی به سوزن فشار نباشه من با اینکه تو اتاق بودم مامانمم پیشم بود با توپ ورزش میکردم 😂 یعنی بگم ورزش به خدا جوابه خیلی ام جوابه دیگه ترشحاتم شده بود صورتی و قهوه‌ای لزج .و دردم داشت خیلی نزدیک بهم میشد نفس کشیدن سخت بود ولی هر بار که حس میکردم نمیتونم دیگه یکم دراز می‌کشیدم نفس عمیق می‌کشیدم دوباره پامیشدم راه رفتن مامانم با روغن کمرم و ماساژ میداد همه چی خوب بود تا اینکه ساعت ۱۲ شب
مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 هفته سی‌ونهم بارداری
پارت ۲
اره من ساعت ۹ و نیم و اینا بود رسیدم بیمارستان که طبق معمول خیلی شلوغ بودساعت ۱۱ و نیم اینا نوبت من شد بعد همشون دانشجو بودن ضربان قلب پسرمو اول گذاشت که گفت خوبه بعد گفت دراز بکش معاینت کنم ببینم دهانه رحمت باز شده یا نه حالا با این حرفم نترسین لطفا خیلی بد وحشیانه اومد منو معاینه کرد که خیلیییی درد کشیدم چون من‌کلا قبل زایمانم واژنم خیلی تنگ بود موقع رابطم اذیت میشدم که موقع معاینم واقعا خیلی عذاب کشیدم که پرستاره برگشت گفت دهانه رحمت کاملا بستس ممکنه زایمانت تا اخر ۴۱ هفته طول بکشه برو خونه چند هفته دیگ بیا منم دیگ یکم خیالم راحت شد نگران زایمان نبودم تا رسیدم خونه شد ساعت ۱۲ و نیم یه شام‌سبک خوردیم خوابیدیم دلمم با معاینه درد اومده بود خوابم برد ساعت ۱ و نیم شب دستشوییم گرفت رفتمو‌اومدم بیرون راه میرفتم اب ازم میومد اولش گفتم شاید اشتباه کنم هر قدم برمیداشتم ازم اب میومد که هر لحظه بیشتر شد کلا شلوارم خیس شد که همونجا فهمیدم کیسه ابم پاره شده شوهرمو بیدار کردم گفتم نگران نشی کیسه ابم فک‌کنم پاره شده وقتشه بریم بیمارستان اونم طفلک فک میکرد همون دیقه کیسه ابم پاره شده الان بچه میاد بیرون زنگ زد به مادر اینا ساکمم که از قبل جمع کرده بودم با مدارک برداشتم رفتم بیمارستان که معاینه شدم گفتن کیسه ابش پاره شده بستریم کردن یه سرم برام زدن چند تا چیزم بهم وصل کردن واسه ضربان قلب بچه بود گفتن تا صبح استراحت کن احتمالا صبح دکتر ساعت ۷ بیاد زایمانت کنه ....
مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۵ ماهگی
خاطره زایمان
(قسمت دوم)
وارد بلوک زایمان شدم نامه دکتر و دادم به مامایی که اونجا بود گفت چند هفته ای گفتم ۳۶ و ۶ گفت پس چرا دکتر نامه بستری داده؟
گفتم چون ۵ سانت بودم ، پرستار گفت زود ممکنه بچه بره تو دستگاه😥
با شنیدن این حرف تمام ارامشی که به دست اورده بودم دوباره از دست دادم همه ی وجودم شد اضطراب و ناراحتی دیگه نفهمیدم چجوری لباسامو عوض کردم.😭
من ساعت ۳ بود که بستری شدم.
خداروشکر اجازه میدادن شوهرم کنارم باشه و بهش گفتم حق نداری از پیشم تکون بخوری😁
درخواست ماما همراه هم کردم که اومد بهم ورزشا رو میگفت و میرفت و من با شوهرم ورزش میکردم🤰🏻
ساعت ۴ و نیم بود که دکترم اومد، ازم پرسید هنوز درد نداری؟ گفتم نه . معاینه کرد گفت بین ۶و۷ای 😕 و از اتاق رفت بیرون
به ماما گفتم میخوام برم وان ، برام وان و آماده کرد و تا ساعت ۵ تو ان بودم. همش فکرم پیش بچه بود که مشکلی براش پیش نیاد به خاطر همین اصلا انرژی ورزش کردن نداشتم.
ساعت ۵ دوباره دکتر اومد معاینه کرد و گفت پیشرفتی نداشتی و بچه بالا به خاطر همین برام امپول فشار وصل کرد.
بهم گفت اگه اپیدورال میخوای الان میتونم برات انجام بدم که گفتم نه.
حدود ۱۰ دقیقه بعد از وصل کردن سرم تازه دردام شروع شد و هی بیشتر و بیشتر میشد 😣
اما هنوز قابل تحمل بود مخصوصا با ورزش و ماساژایی که ماما همراه انجام میداد دردا رفع میشد و یکی از چیزایی که خیلی کمکم میکرد تو دردا تکنیک های تنفس بود که واقعا کمک کننده بود و تسکین دهنده
مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 هفته سی‌ونهم بارداری
مامان mahbod مامان mahbod هفته چهلم بارداری