پارت ۳
بله من به شوق اینکه انقباضم نداشتمو دردم نداشتم با شنیدن اینکه صبحم زایمان میکنم تا صبح به درو دیوار اتاق نگا میکردم که فقط بشه ساعت ۷ من زایمان کنم چون هیچی نمیدونستم سنمم کم بود فک میکردم همه چی دیگ تمومه پرستارا رفتن گرفتن خوابیدن منم تک و تنها تو اتاق هیچکسم نبود گوشیم همراهم نبود همراهم نداشتم تا صبح یماه گذشت البته هر یکساعت یبار میومدن منو معاینه میکردن که حاضر بودم ده تا بچه بیارم اون پرستارا نیان منو معاینه کنن خیلی بد اخلاق و وحشیانه معاینم میکردن تنها قسمت سخت همین بود ساعت ۷ صبح دکتر اومد اونم دستکش پوشید اونم‌معاینم کرد گفت این خانوم از دیشب تا حالا یه بند انگشتم دهانه رحمش باز نشده سرم فشار و چند تا امپولم‌ریختن توش برام‌وصل کردن که بعلههه دردای من شروع شد اولش دردا فاصلشون زیاد بود منم تنها امیدم این بود که به ۴ سانت برسم اپیدوال برام انجام بدن از قبل در مورد اپیدوال تحقیق کرده بودم که تنها انگیزم برا زایمان طبیعی همین بود که اپیدورال انجام میدم راحتم
من هر نیم ساعت یبار معاینم‌میکرد که بدون تغییر بودم تا ۱۲ ظهر من به ۱ سانت رسیدم بعد از دیشب هر چی خورده بودم بالا اورده بودم ابم‌نمیتونستم بخورم فوری بعدش بالا میاوردم فشارمم پایین بود کیسه ابمم که دیگ اب نمیومد ازم لخته خون میومد که از ضربان قلب بچم‌میگفتن اوضاع خوبه باید ادامه بده یه چیزی خیلی مهمه اصلا نباید جیغ بزنین دادو هوار بکشین فقط موقعی که دردا میاد سراغتون باید تند تند نفس بکشین ورزش کنین که خیلی کمکتون میکنه با جیغ دردا بیشتر میشه من درد داشتم ولی دردای زایمان واقعا غیر قابل تحمل نیست اصلا نگران نباشین مثل دردای پریودی از کمر به پایینه

۵ پاسخ

پارت بعد گذاشتی لایک کن بخونم🫠

دقیقا همین معاینه برای من وحشتناکه

خب بقیش چیشددد

منم این بلا هاسرم اومد

عزیزم اذیت شدی چقدر...خداکنه دردهای زایمان منم قابل تحمل باشه خیلی سختمه استرسشو دارم

سوال های مرتبط

مامان نازنین ودوقلوها مامان نازنین ودوقلوها هفته چهلم بارداری
پارت پنجم
اون دختره زود پیشرفت کرد قبل اذان صبح فول شد و بردنش اتاق زایمان
و زایید و اومد کنارم به دخترش شیر داد
و من هنوز سه سانت بودم
دیگه هر پرستاری میومد داخل میگفتم معاینم کن ببین بیشتر نشده؟
میدونستم درد داره ولی خواستم راحت شم
صبح شد دوباره آمپول فشار زدنم
و درد من شروع شد
هر سه دقیقه به مدت ۲۰ ثانیه درد بدی میومد سراغم و من فقط دهنمو محکم میبستم و ثانیه ها رو میشمردم
یا تند تند نفس میکشیدم مثل فوت کردن شمع ولی تند تند
دوست نداشتم ضعیف باشم و جیغ بزنم
بعضی دردها رو موهامو میشیدم ولی داد نمیزدم اونقدر میله تختو فشار داده بودم که بازوم درد گرفته بود
صبحونه هم ندادن ناهار هم نیاوردن
ظهر شده بود که خانم دکتر با ۱۰ تا دانشجو ربختن بالا سرم و شده بودم کیس آموزش شون دونه دونه دست میکردن تو من . باهام حرف میزدن ولی من فقط سرمو از درد تکون میدادم
که دکتر گفت سه سانت و نیم کامل هم نشده
و آه ناامیدی کشیدم
و تا سرم رو از دستم میکشیدن
شروع کردم اسکات زدن کنار تخت
و راه رفتن موقع درد . دیوار رو میگرفتم و نفس نفس میزدم
تا اینکه پرستار برام یه بطری آب اورد گفت مادرشوهرت روش دعای زایمان خونده گفته بخور
منم شروع کردم خوردن
که یهو کیسه آبم ترکید و من پتو کشیدم رو خودم از سرما
سرما لرز درد
که فهمیدم پنج سانت شدم و پرستاره گفت رفتی توسرازیری
از ۵ تا ۱۰ سانت راهی نیست تا یه ساعت دیگه فولی
که یهو کد ۱۰۱۰ اعلام کردن و همه پرستارا هجوم بردن اتاق بغلی و پرده تخت منو کشیدن و منو تنها گذاشتن
و من ترسیدم صدای همهنه و صدای چندتا مرد رو شنیدم تو زایشگاه
پر شده بود از مرد و زن
مامان فاطمه،محمدطاها مامان فاطمه،محمدطاها روزهای ابتدایی تولد
خاطره زایمان قسمت دوم
خلاصه بستری شدم و دوباره معاینه شدم و گفتن ۵ سانتی و من درخواست اپیدورال کردم چون میدونستم بعد ۵ سانت اپیدورال میزنن
اما مامام گفت بچه مدفوع کرده و اول باید از دکترت اجازه بگیریم که اپیدورال بزنیم برات یا نه
منم به گریه افتادم که توروخدا برام بزنین اگر اپیدورالم نمیکنین پس سزارینم کنین😅😅😂
خلاصه که دردام اونجا قابل تحمل بود برام ولی از آخرش میترسیدم
و خودمو حسابی باخته بودم
مامام اومد بالا سرم و گفت نوار قلب میگیریم ازت اگر خوب باشه اپیدوالت میکنیم من یه خورده امیدوار شدم😊
بعدش نوار قلب گرفتنو گفتن خوبه و با اجازه دکترم اپیدوالم کردن.....
و دردای من کاملا از بین رفت و یه توپ آوردن گفتن ورزش کن و من حسابی داشتم کیف میکردم🤣🤣🤣🤣فکر میکردم تا آخر دیگه هیچ دردیو نمیفهمم در صورتیکه اینطور نبود😣😣😣😣😣
چون دخترم مدفوع کرده بود دوز دارو رو کامل برام تزریق نکرده بودن البته این حدس خودمه😓
و بعد تقریبا یک ساعت و نیم دردای شدیدی توی کمرم پیچید که منو بی طاقت کرد و من هی داد میزدم که توروخدا بیاین دارورو شارژ کنین و میومدن تزریق میکردن اما هیچ تاثیری نداشت به نظرم الکی میزدن😕چون دخترم مدفوع کرده بود نمیخواستن زایمانم طولانی بشه چون خطرناک بود
مامان فاطمه،محمدطاها مامان فاطمه،محمدطاها روزهای ابتدایی تولد
خاطره زایمان قسمت سوم
خلاصه که دردای شدید من ساعت ۱۰ و نیم صبح شروع شد و من رو به شدت اذیت میکرد مامام اومد دوباره معاینم کرد و گفت هنوز ۵ سانتی😣😣😫و من دیگه واقعا کلافه شده بودم آخه کلی رو توپ ورزش کرده بودمو دردامم زیاد بود فکر میکردم بیشتر شده باشه اما نشده بود
ساعت ها و دقیقه ها میگذشت و من فقط حضرت فاطمه رو صدا میزدم به دردهام فشار هم اضافه شده بود و واقعا داشتم اذیت میشدم
ساعت ۱۲ ماما دوباره معاینه کرد و گفت ۷ سانتی و خیلی خوبه
همونجا سریع زنگ زد به دکترم
و من رو ساعت ۱۲ و نیم بردن رو تخت زایمان از شدت درد نمیتونستم حرف بزنم فقط همون خانومی که اپیدوال میزد اومد و یه دوز دیگه اپیدوال زد برام که دردام رو خیلی کم کرد و فقط احساس فشار داشتم
و واقعا دوز آخریش تاثیر گذار بود
دیگه دکترم اومدو ماما هم شکمم رو فشار میداد
با دوتا زور ناقابل فاطمه خانوم به دنیا اومد و من همه چیو فراموش کردم
با اینکه زیاد درد کشیدم اما انگار نه انگار که دردی داشتم وقتی دخترم رو دیدم همه چیو فراموش کردم.....بعدش هم دکترم بخیه زد که فکر کنم ۴ تا بود
و بعد هم بردنم ریکاوری تا به دخترم شیر بدم و تماااام
الان هم آقا محمد طاهاتو دلمه و من برای دیدنش لحظه شماری میکنم انشاا... که هم من و هم همه مامانا ی باردار نی نی هامونو سالم و راحت به دنیا بیاریم😘😘😘😘😘😘😘😘😘
مامان لنا و اِلا مامان لنا و اِلا هفته سی‌وششم بارداری
❌تجربه زایمان طبیعی من سر بچه اولم‌ ❌

من از ۳۴ هفته دو سانت باز بودم.
۳۷ و ۱ روز بود که شب ساعت ۱۱ دردم خفیف گرفت اما منظم بود تا ۵ صبح راه رفتم و رفتم معاینه گفت همون ۲ سانتی برو فعلا .اومدم خونه تا ۸ شب درد کشیدم از ساعت ۳ ظهر تا ۸ شب دیگه طوری شدید شده بود دردم گرفتنی خم میشدم از درد اما چون گفته بودن وقتی دردت گرفت ورزش هارو بکنی زودتر باز میشی منم‌ موقع ک درد میرفت میشستم و درد اومدنی بلند میشدم ببین چ صبری داشتم ها 😁 رفتم معاینه گفت از صبح چیکار کردی عالی شدی گفتم والله پیاده روی تو خونه و ۶-۷ باری حموم رفتم زیر اب مامانم کمرم ماساژ داده
گفت الان باید بستری بشی اما چون کرونایی داریم ماما اونور کم‌ هست اذیت میشی نمیرسن بهت پس برو ۱۲ شب بیا دیدی دردت زیاد شد زودتر هم میتونی بیای.خلاصه ۱۲ با سه سانت بستری شدم و با سه سانت بازم معاینه تحریکی کرد منو‌ و کیسه ابم رو خودشون پاره کردن و تا ۳ شدم ۸ سانت و بعدش آمپول فشار زدن تا ۴ شدید درد کشیدم و بعدش سرش اومده بود اومد معاینه کرد گفت دیگ‌ از این ب بعد زور بزن و ۴:۱۷ دنیا اومد

همه فک میکنن اگ‌ از اول زور بدی زودتر دنیا میاد اما اشتباه
اگ‌از اول زور بدی بیشتر پاره میشی باید وقتی فول شدی ۱۰ سانت شروع کنی زور زدن من این کار کردم و اینکه تا ساعت ۲ دو نیم ورزش هارو انجام میدادم همش با مامانم
مامان نازنین ودوقلوها مامان نازنین ودوقلوها هفته چهلم بارداری
پارت چهارم زایمان طبیعی
هر ۱۰ دقیقه درد پریودی خفیف میاد سراغم و اون دستگاه کنارم شروع میکنه بوق زدن
دو ساعت گذشت تا مخم کار کنه و فهمیدم انقباض گرفتم و اون دستگاه نوار درد منو گزارش میده
یه پرستار اومد یهو بی دلیل سرم داد زد گفت شنیدم با دکتر همکاری کردی و یهو دست کرد تو واژنم. گفتم تو رو خدا با پماد معاینه کن خشک خشک درد داره. گفت اینجا پماد مماد نداریم و چون پرستار چاق بود انگشتهاش هم تپل بودن و کوتاه خیلی زور میزد که دستشو برسونه رحمم و باز فشار فشار فشار. منم چون ترسیده بودم یهو با صدای بلند به خودم گفتم عزیزم تحمل کن تحمل کن تموم میشه تموم میشه بخدا تموم میشه. یهو دلش سوخت گفت عزیزم میدونم درد داره منم دارم کمکت میکنم. اره عزیزم تموم میشه میری خونه.
ساعت ۱۱ شب اومدن سرم رو از دست من و اون دختر کشیدن
گفتن شبها آمپول فشار ب زائو نمیزنیم.
یه پرستار برام یه توپ گنده اورد گفت میخوام امشب فول بشی ها
گفت نیم ساعت موقع درد رو توپ بپر بپر کن و موقعی که درد تداری هی باسنتو بچرخون
از اونجا که من ساعت نداشتم به جای نیم ساعت سه ساعت رو توپ این حرکت رو انجام دادم. و اون پرستار رفت گرفت خوابید .
که یهو جیغ های اون دختر شروع شد
با تموم وجودش جیغ میزد
بی وقفه جیغ زد خودشو محکم میزد
پرستارا اومدن بهش گفتن حقته تا پریود میشی میری شوهر میکنی. از مادرت میپرسیدی درد زایمان چجوریه بعد حامله میشدی.
هر کی اومد یه چیزی بارش کرد
یکی گفت اینو ببین کنارت نشسته جیکش در نیومده هر دوتا سه سانت هستید
ولی اون خودشو به دیوار میزد
دلم براش سوخت بلند شدم یه لیوان آب دادم دستش.