خاطره زایمان قسمت دوم
خلاصه بستری شدم و دوباره معاینه شدم و گفتن ۵ سانتی و من درخواست اپیدورال کردم چون میدونستم بعد ۵ سانت اپیدورال میزنن
اما مامام گفت بچه مدفوع کرده و اول باید از دکترت اجازه بگیریم که اپیدورال بزنیم برات یا نه
منم به گریه افتادم که توروخدا برام بزنین اگر اپیدورالم نمیکنین پس سزارینم کنین😅😅😂
خلاصه که دردام اونجا قابل تحمل بود برام ولی از آخرش میترسیدم
و خودمو حسابی باخته بودم
مامام اومد بالا سرم و گفت نوار قلب میگیریم ازت اگر خوب باشه اپیدوالت میکنیم من یه خورده امیدوار شدم😊
بعدش نوار قلب گرفتنو گفتن خوبه و با اجازه دکترم اپیدوالم کردن.....
و دردای من کاملا از بین رفت و یه توپ آوردن گفتن ورزش کن و من حسابی داشتم کیف میکردم🤣🤣🤣🤣فکر میکردم تا آخر دیگه هیچ دردیو نمیفهمم در صورتیکه اینطور نبود😣😣😣😣😣
چون دخترم مدفوع کرده بود دوز دارو رو کامل برام تزریق نکرده بودن البته این حدس خودمه😓
و بعد تقریبا یک ساعت و نیم دردای شدیدی توی کمرم پیچید که منو بی طاقت کرد و من هی داد میزدم که توروخدا بیاین دارورو شارژ کنین و میومدن تزریق میکردن اما هیچ تاثیری نداشت به نظرم الکی میزدن😕چون دخترم مدفوع کرده بود نمیخواستن زایمانم طولانی بشه چون خطرناک بود

۱۱ پاسخ

ماه آخر از چن هفته ورزش اینا شروع کردی چکارایی انجام دادی
هزینه اپیدورال چقده؟

من عاشق اینهایم که میان خاطرات بارداریشون رو میگن
مررسی که به اشتراک میزارین

چ دکتر کم تجربه ای داشته بچه مدفوع کرده و همینجوری گزاشته تودرد بکشی باید سزارینت نیکردسریع

من سر دخترم قبل زایمان اصلا ورزش نکردم اما سر این یکی حتمااااا ورزش میکنم😅

کدوم بیمارستان بودین ؟

اپیدورال چی هست؟

خداروشکر که خوب بود همه چیز خدا براتون حفظش کنه

کدوم بیمارستان بودی عزیزم

دکترت کی بوده ؟؟؟
و کدوم بیمارستان بودی؟؟؟

کدوم بیمارستان رفتین؟؟؟

دیگه از یه حدی به بعد آمپول جواب نمیده باید همون اول کامل تزریق میکردن

سوال های مرتبط

مامان گل پسرا،گل دختر مامان گل پسرا،گل دختر ۸ ماهگی
خاطره زایمان
(قسمت دوم)
وارد بلوک زایمان شدم نامه دکتر و دادم به مامایی که اونجا بود گفت چند هفته ای گفتم ۳۶ و ۶ گفت پس چرا دکتر نامه بستری داده؟
گفتم چون ۵ سانت بودم ، پرستار گفت زود ممکنه بچه بره تو دستگاه😥
با شنیدن این حرف تمام ارامشی که به دست اورده بودم دوباره از دست دادم همه ی وجودم شد اضطراب و ناراحتی دیگه نفهمیدم چجوری لباسامو عوض کردم.😭
من ساعت ۳ بود که بستری شدم.
خداروشکر اجازه میدادن شوهرم کنارم باشه و بهش گفتم حق نداری از پیشم تکون بخوری😁
درخواست ماما همراه هم کردم که اومد بهم ورزشا رو میگفت و میرفت و من با شوهرم ورزش میکردم🤰🏻
ساعت ۴ و نیم بود که دکترم اومد، ازم پرسید هنوز درد نداری؟ گفتم نه . معاینه کرد گفت بین ۶و۷ای 😕 و از اتاق رفت بیرون
به ماما گفتم میخوام برم وان ، برام وان و آماده کرد و تا ساعت ۵ تو ان بودم. همش فکرم پیش بچه بود که مشکلی براش پیش نیاد به خاطر همین اصلا انرژی ورزش کردن نداشتم.
ساعت ۵ دوباره دکتر اومد معاینه کرد و گفت پیشرفتی نداشتی و بچه بالا به خاطر همین برام امپول فشار وصل کرد.
بهم گفت اگه اپیدورال میخوای الان میتونم برات انجام بدم که گفتم نه.
حدود ۱۰ دقیقه بعد از وصل کردن سرم تازه دردام شروع شد و هی بیشتر و بیشتر میشد 😣
اما هنوز قابل تحمل بود مخصوصا با ورزش و ماساژایی که ماما همراه انجام میداد دردا رفع میشد و یکی از چیزایی که خیلی کمکم میکرد تو دردا تکنیک های تنفس بود که واقعا کمک کننده بود و تسکین دهنده
مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 ۲ ماهگی
پارت ۳
بله من به شوق اینکه انقباضم نداشتمو دردم نداشتم با شنیدن اینکه صبحم زایمان میکنم تا صبح به درو دیوار اتاق نگا میکردم که فقط بشه ساعت ۷ من زایمان کنم چون هیچی نمیدونستم سنمم کم بود فک میکردم همه چی دیگ تمومه پرستارا رفتن گرفتن خوابیدن منم تک و تنها تو اتاق هیچکسم نبود گوشیم همراهم نبود همراهم نداشتم تا صبح یماه گذشت البته هر یکساعت یبار میومدن منو معاینه میکردن که حاضر بودم ده تا بچه بیارم اون پرستارا نیان منو معاینه کنن خیلی بد اخلاق و وحشیانه معاینم میکردن تنها قسمت سخت همین بود ساعت ۷ صبح دکتر اومد اونم دستکش پوشید اونم‌معاینم کرد گفت این خانوم از دیشب تا حالا یه بند انگشتم دهانه رحمش باز نشده سرم فشار و چند تا امپولم‌ریختن توش برام‌وصل کردن که بعلههه دردای من شروع شد اولش دردا فاصلشون زیاد بود منم تنها امیدم این بود که به ۴ سانت برسم اپیدوال برام انجام بدن از قبل در مورد اپیدوال تحقیق کرده بودم که تنها انگیزم برا زایمان طبیعی همین بود که اپیدورال انجام میدم راحتم
من هر نیم ساعت یبار معاینم‌میکرد که بدون تغییر بودم تا ۱۲ ظهر من به ۱ سانت رسیدم بعد از دیشب هر چی خورده بودم بالا اورده بودم ابم‌نمیتونستم بخورم فوری بعدش بالا میاوردم فشارمم پایین بود کیسه ابمم که دیگ اب نمیومد ازم لخته خون میومد که از ضربان قلب بچم‌میگفتن اوضاع خوبه باید ادامه بده یه چیزی خیلی مهمه اصلا نباید جیغ بزنین دادو هوار بکشین فقط موقعی که دردا میاد سراغتون باید تند تند نفس بکشین ورزش کنین که خیلی کمکتون میکنه با جیغ دردا بیشتر میشه من درد داشتم ولی دردای زایمان واقعا غیر قابل تحمل نیست اصلا نگران نباشین مثل دردای پریودی از کمر به پایینه
مامان فاطمه،محمدطاها مامان فاطمه،محمدطاها هفته چهلم بارداری
خاطره زایمان قسمت سوم
خلاصه که دردای شدید من ساعت ۱۰ و نیم صبح شروع شد و من رو به شدت اذیت میکرد مامام اومد دوباره معاینم کرد و گفت هنوز ۵ سانتی😣😣😫و من دیگه واقعا کلافه شده بودم آخه کلی رو توپ ورزش کرده بودمو دردامم زیاد بود فکر میکردم بیشتر شده باشه اما نشده بود
ساعت ها و دقیقه ها میگذشت و من فقط حضرت فاطمه رو صدا میزدم به دردهام فشار هم اضافه شده بود و واقعا داشتم اذیت میشدم
ساعت ۱۲ ماما دوباره معاینه کرد و گفت ۷ سانتی و خیلی خوبه
همونجا سریع زنگ زد به دکترم
و من رو ساعت ۱۲ و نیم بردن رو تخت زایمان از شدت درد نمیتونستم حرف بزنم فقط همون خانومی که اپیدوال میزد اومد و یه دوز دیگه اپیدوال زد برام که دردام رو خیلی کم کرد و فقط احساس فشار داشتم
و واقعا دوز آخریش تاثیر گذار بود
دیگه دکترم اومدو ماما هم شکمم رو فشار میداد
با دوتا زور ناقابل فاطمه خانوم به دنیا اومد و من همه چیو فراموش کردم
با اینکه زیاد درد کشیدم اما انگار نه انگار که دردی داشتم وقتی دخترم رو دیدم همه چیو فراموش کردم.....بعدش هم دکترم بخیه زد که فکر کنم ۴ تا بود
و بعد هم بردنم ریکاوری تا به دخترم شیر بدم و تماااام
الان هم آقا محمد طاهاتو دلمه و من برای دیدنش لحظه شماری میکنم انشاا... که هم من و هم همه مامانا ی باردار نی نی هامونو سالم و راحت به دنیا بیاریم😘😘😘😘😘😘😘😘😘
مامان کارن 💙نیلا🎀 مامان کارن 💙نیلا🎀 ۲ ماهگی
پارت ۴
منکه دوتا هم تختیم برام اورده بودن میگفتن تو خیلی ارومی نگات میکنیم انرژی میگیرم خودمم درد داشتم ولی به اونا کلی روحیه میدادم یه جورای کمکشونم میکردم که زیاد اذیت نشن پرستارا هیچییییی نمیگفتن فقط بلد بودن بیان معاینه کنن تمام ساعت ۲ اومدن گفتن به دوسانت رسیدم ادامه بدم همینجوری چون قرار بود ۴ سانت بشم اپیدورال برام انجام بدن
دیگ کلی ورزش و زور زدن و تحمل کردم چند بارم رفتم سرویس بهداشتی میشستم ...فقط زور میزدم که ساعت ۵ غروب اومدن گفتن به ۴ سانت رسیدی منکه جون تو تنم نمونده بودچون از ۲ شب کیسه ابم پاره شده بود ابم نخورده بودم خیلی اذیت بودم گفتن الان دیگ وقتشه برام اپیدورال انجام‌بدین گفتن نههه خانوم شما دیر دهانه رحمتون باز شده با کلی معاینه از ساعت ۲ شب تا حالا به ۴ سانت رسیدین ممکنه انجام بدین بچتون خفه شه تا ۶ سانت نشین انجام‌نمیدین منکه دیگ بریده بودم ولی گفتم چاره ای نیست باید قوی بمونم بحاطر پسرم جون تو تنم نبود فقط دیدن پسرم سر پا نگهم داشته بود ساعت ۶ اومدن گفتن به ۵ سانت رسیدی خوبه همینجوری پیش برو تند تند ورزشو زور زدنو اینا انجام میدادم که ساعت ۷ اومدن گفتن به ۶ سانت رسیده ببرینش یه یه اتاق دیگ‌امادش کنین برا اپیدوال اپیدوالو که انجام دادم برام‌هیچی حس نکردم در حد یه ربع طول کشید بعدش گفتن دراز بکش ببینیم وضعیتت چجوریه که معاینم‌کرد گفت سر بچش کامل اومده پایین موهاشم کاملا مشخصه فوله ببرینش اتاق زایمان که منو بردن اتاق زایمان رو تخت دراز کشیدم همش میترسیدم که چاک بزنن دردم بگیره و فلان که اصلا متوجه نشدم
مامان رایا مامان رایا روزهای ابتدایی تولد
دیروز بعد اینکه سونو دادم همچی خوب بود تا اینکه عصر دردای من شروع شد دلم مثل دلپیچه شده بود ولی میگرفت سفت میشد بازم چند دقه ول میکرد بعد میگرفت بعد ول میکرد دیگه نفس کم اوردم همش گریه میکردم فک میکردم دلپیچه سادس ولی نبود کم کم کمرم اومد درد دردای بدتر اومدم بیمارستان ازم نوار قلب گرفتن و بچها معاینه شدم جیغم تا خدا رفت 😭😭هیچکس تجربه نکنه الهی همچین دردای وحشتناکی رو... بعد نوار قلب گفتن انقباضه و بستری شدم برام امپول ریه زدن و خیلی انتی بیوتیک و سولفات و سوزن دیگه ب علاوه این ازمایشایی ک ازم گرفتن.. بعد اینکارا شوهرم صدا زدن رفت چنتا برگه رو امضاء زد گفتن ک اگه خوب نشع باید این برگه های سزارین اورژانسی رو امضا بزنی الانم اینجام از دیشب تا الان همش بیست دقیقه نخوابیدم . از درد و اثرات این سرم و امپولا. ازتون میخوام برا منو پسرم کلی دعا کنید. خودم ک همچی رو سپردم ب خدا هرچی خیرو صلاحه اون بالایی درنظر بگیره توکلم بخداست😭🙏🏻..