تجربه من از زایمان لطفاً بخونید...امیدوارم همه نینیاشونو سالم بغل بگیرین من خودم خیلی عزاب کشیدم عید بود رفتیم روستا شاد شنگول بودم شب ساعت 2یهو درد پریودی گرفتم رفتم زایشگاه شهرمون فورا گفتن باید زایمان کنی 28هفته منم درد داشتم جیغ میزدم گریه میکردم شوهرم رضایت داد برم واسه زایمان منم گرفتم برگه رو پاره کردم گفتم من نمیرم زایمان بچم میمیره شوهرم گفت چیکار میشه کرد گفتم بریم شهر دیگه از آشخانه رفتم بجنورد توراه همش گریه میکردم منو بردن زایشگاه خوب معاینه کردن آمپول زدن دردام بخوابه بعد گفتن زیر 9ماه قبول نمی‌کنیم بعد رفتم زایشگاه دیگه مستقیم رفتم اتاق زایمان هردکتری اومد بالا سرم نفهمید از چیه ازمایشامم خوب بود درست ساعت 12شب یهو تمام زیرم خیس شد یه مایع بدون رنگ بد بو کیسه ابم سوراخ شد دردام تموم شد ....من از 28هفته.اونجاموندم هرهفته آزمایش سنو هرروز سرم داشتم افسردگی گرفته بودم سر اذان گریه میکردم دعا می‌خوندم فقط بچم بمونه آب بچه بلاخره اومده بود بالا دکتر گفت 35, ختم میدم من 34عفونت خون گرفتم رفتم واسه زایمان طبیعی به علت ارتجاعی بودن تو یک روز نصف دوستانت دهانه رحمم بازشد بعد میومدن هی معاینه منم خوابیده بودم دکتر زد بهم بیدار شدم گفت اومدی برا زایمان گرفتی خابیدی نبضم رفت بالا فورا لباس پسوند بردن واسه سزارین بهترین لحظه بود سزارینم بعد اونم خوب بود فقط اونجایی که شکممو فشار دادن خیلی ازیت شدم بچمم با وزن 1990بدنیا اومد چهار روز رفت دستگاه چون قندش پایین بود

۹ پاسخ

این پسرمه

تصویر

الهی عزیزدلممم چقدر سختی کشید انشالله از این به بعد همیشه تو شادی و خوشحالی باشی من چهار روز بستری بودم واقعا میفهمم بدترین موقعیت برا ادم از خدا برا خودت و نی نیت سلامتی و شادددی زیاد میخوام

عزیزم خداروشکر نتیجه شیرینی داشته این همه سختی♥️🫶

خب خداروشکر

خیلی سختی کشیدی بازم خداروشکر بچه سالمه مبارک باشه

ازهفته ۲۸تا ۳۵موندی بیمارستان؟؟؟وای خدای من

الهی بگردم الان نینی سالمه عکس داری ازش

الان بچت مشملی نداره خوبه خداروشکر؟

ای جانم مبارک باشه

سوال های مرتبط

مامان لیام 💙 مامان لیام 💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه افتضاح من از بیمارستان دولتی ... بیمارستان اکبرآبادی (مولوی)
دیروز ساعت ۴ با درد ،انقباض ،رفتم بیمارستان اکبرآبادی همه چی خوب بود رفتم معاینه کردن گفتن دهانه رحم بستس،آب ریزش خونریزی ندارم ،ان اس تی گرفتن اول گفتن خوب نیست ظربان قلب بچه موندم تا ساعت ۸شب من دردم توی این فاصله افتاده بود حالم خوب بود ولی به شدت ترسیده بودم چون حرف از زایمان بستری دستگاه برای بچه موندن بچه می‌زدن خلاصه هیچی من درد نداشتم گفتم خانم می‌خوام برم گفتن رضایت شخصی باید بدید که بچه دور از جونش احتمال مرگ داره تو شکمت من ترسیدم نرفتم همچنان تو اورژانس بودم دوباره ان اس تی تکرار شد و گفتن بستری برای زایمان منم از ناچاری قبول کردم لباس اتاق عمل تن من کردن منو بدون هیچ لباس وسایل گوشی خوراکی هیچی بردنم بلوک زایمان طبیعی.دوباره ان اس تی زدن بهم گفتن توکه درد نداری ! گفتم پایین اورژانس گفت بچه داره میمیره ! هیچی نگفت ماما رفت دوباره یکی دیگه آمد معاینه م کنه هی میرفتن می آمدن نمیزاشنم معاینه کنن خب به دکتر خودم زنگ زدم بهم گفت هرکاری می‌کنی فقط نزار انگولکت کنن اینا می‌خوان کیسه آبت نشتی بده یا بترکه ....
خلاصه یکی آمد با آمپول فشار که بزار بزنم خانم دردت میگیره زایمان می‌کنی ...وای یعنی چه صحنه ای بود من نزاشتم خب درد نداشتم حالمم خوب بود ....با تماس دکترم از شانسم منو از بخش زایمان بردن بخش داخلی زنان زایمان زودرس ....
مامان مانلی مامان مانلی روزهای ابتدایی تولد
ادامه تجربه زایمان طبیعی
من وقتی خودمو رسوندم بیمارستان معاینم کردن گفتن پنج شش سانت باز شده دهانه رحمت و حیفه نصف راهو اومدی حالا بخوای سزارین بشی پیشنهاد دادن بهتره با توجه به سن حاملگیت بچه از کانال زایمان رد بشه من و دوبارع نقاحت نداشته باشی بعد زایمان چون بچت بهت نیاز داره
منم با اینکه فورس رو گذاشته بودم رو صد درصد سزارین اما بخاطر شرایط و بچم تصمیم گرفتم طبیعی باشه
کم کم دردام پیشرفت کرد مثل همون درد سنگ کلیه بود و پرسنل میگفتن تحمل دردت خیلی بالاس خلاصه ساعت ۹دیشب دردام شدت گرفت رفتم اتاق زایمان تا ده و نیم طول کشید به نظر من اونقدرام سخت نبود که من بزرگش کردم قابل تحمل بود بچه من تو واژنم مونده بود و سرش جلو نمیومد یهو ماما گفت بچت در خطره زور بزن خودشم فشار میداد قفسه سینمو خداروشکر یهو اومد و جفتم بعدش اومد همون لحظه تمام دردام قطع شد و این بهترین مزیت طبیعی بود و تونستم برم nicu نوزادمو ببینم و تو این شرایط حداقل من سر پا باشم
اینم بگم معاینات درد نداشت من فکر میکنم خیلی هولناکش کرده بودم از ترس هرکسی باید ببینه شرایطش چطوره
اینم بگم فقط من طبیعی بودم و یکی دیگه نزدیک ده نفر سزارین بودن
انتخابم برا بیمارستان هم کمکم کرد من بیمارستان خصوصی رفتم خیلی برخورد پرسنلش و رسیدگیش عالی بود
مامان علیسان مامان علیسان ۱ ماهگی
تجریه زایمان طبیعی پارت ۱
اول راجب شرایطم قبل زایمان
بگم ؛
من تو سونو وزن متوجه شدم که آب دور جنینم زیاده و رشد دور‌کمرش دو هفته عقب تر بود و وزنش هم پایین بود.سونو داپلر دادم مشکلی نداشت و بچه جثه ش ریز بود .۳۳هفته وزنش ۱۹۰۰ بود و امروز با وزن ۲۲۵۰ تو ۳۶ هفته و ۳ روز بدنیا اومد.
اینارو واسه کسایی که شرایط مشابه دارند گفتم چون خودم خیلی استرسشو داشتم.
من این سه هفته رو کلا استراحت بودم و کار سنگین هم نکردم ولی امروز صبح ساعت ۵ کیسه آبم پاره شد.پارگی کیسه آب مثل ترکیدن باذکنک میمونه بعدش هم یک حجم زیاد اب گرم ازم خارج شد و کاملا مشخص بود کیسه آب هست
رفتم بیمارستان تا پذیرش شدم ساعت ۶ شد .از همون موقع هم درد دل و کمرم شروع شد اولش مثل پربودی بود و هر ده دقیقه میگرفت ول میکرد ،معاینه کردن گفتن دو سانت باز شدی.
بعد نیم ساعت فاصله دردام کمتر شد و شدتش هم بیشتر ولی بازم قابل تحمل بود معاینه کرد ۳ سانت شده بودم
قرار بود اپیدورال بزنم درخواست دادم ،ولی یه دفعه دردام خیلی شدیدتر شد و پشت سرهم که داد میزدم گفتم توروخدا بیاین واسم بی دردی بزنین اومد دوباره معاینه م کرد گفت ۶ سانت شدی ساعت ۸ بود
ماما گفت خیلی خوب داری پیش میری ،بعد معاینه ش یهو احساس مدفوع بهم دست داد و به مقعدم فشار میومد گفتم من دسشویی دارم دوباره معاینه کرد گفت پاشو برو رو تخت زایمان سر بچه س اومده پایین فول شدی😕
مامان آدرین کوچولو مامان آدرین کوچولو ۳ ماهگی
اومدم تجربه بگمتون من دیروز رفتم بستری شدم برای دریافت سولفات و امپول ریه که اگه یک درصد جفتم iugrبود بچه کامل باشه فعلا تو دوتا سونو اخرم احتمال دادن وزنش کمه ولی وزن گیریش فعلا خوب شده ولی به حد نرمال نرسیده وزنش دیروز بردنم تو بخش زایمان اولش خلوت بود بیمارستان خصوصیم بود یهو از ساعت ۱۲نمیدونین چخبر شد ۸ نفر اومدن برا طبیعی همه باهم جیغ میزدن خیلی وحشتناک بود من همراشون گریه میکردم عصبی شده بودم التماس میکردم بفرسینم بخش قبول نمیکردم بعد ۴ تاسزارینی اوردن دوتاشون خوب بودن دوتاشون خیلی خیلی بد بودن واقعا دوستان هردو زایمان سخته از ۸ تا طبیعیم سه تاشون خیلی خوب زایمان کردن دوتا جیغ زدنو راحت شدن بدون بخیه برا انتخاب نوع زایمانتون فقط فقط ببینید بدن خودتون چجوریه رو حرف بقیه انتخاب نکنین من خودم واقعا طبیعی مطمعنم نمیتونم دیروز به حدی از صدای اینا حالم بد شد که میدونستم من بودم میمردم خواهشن فقط به بدنتون روحیاتتون دقت کنین نه حرف بقیه هرکسی یجوره
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
#پارت ۷
گرفتم خوابیدم و کم کم ترشحاتم قهوه ای شد دو روز بعد باز یکم خونی بود زنگ زدم زایشگاه و گفت تا وقتی فقط ترشح باشه اشکالی نداره
خداروشکر اون سه روز لعنتی تموم شد و خوب شدم
دستیار دکترم یه سری آزمایش و سونو داده بود انجام بدم
هفته سی و سه بودم که رفتم و انجام دادم و چهار ساعت معطل شدم
همه چیز توی سونو خوب بود
خوشحال و خندان اومدم خونه و داشتم از خوب بودن شرایط بچم لذت می‌بردم
فردا صبحش پاشدم از خواب همه چی خوب بود و حالمم خوب بود
نزدیک ظهر رفتم دستشویی یه دفعه دیدم انگار پریود شدم
دستمالو کشیدم و دیدم پر خون شد با ترس مامانمو صدا کردم و گفت زنگ بزنه شوهرم تا بریم بیمارستان
همه بدنم میلرزید و گریه میکردم
بهم میگفتن نگران نباش نهایتا دنیا میاد و من فقط میترسیدم که امپول ریه نزدم
تا برسم به بیمارستان هزار بار مردم و زنده شدم
اونجا یه عالمه ماما و پرستار ریختن دورم
گفتن باید یک ساعت ان اس تی بشی
فشارم پایین بود بهم سرم زدن و یه ساعت هم ان اس تی گرفتن
توی همون تایم خونریزیم هم بند اومد
چک کردن و گفتم احتمالا بازم فشار اومده به سرکلاژت
و شرایط بچه خوبه میتونی بری خونه
فقط شنبه باید بری پیش دکتر جایگزینت
اومدم خونه و در مورد دکتره سرچ کردم
همه گفته بود زود زایمان می‌کنه با بهونه کم بودن آب دور بچه و بند ناف و اینا
روز یکشنبه رفتیم پیش دکتر تا سونو کرد گفت مایع بچه کمه و باید بری بستری بشی تا اورژانسی سزارینت کنم
پاشدم از مطبش اومدم بیرون
به شوهرم گفتم من نمیرم بستری بشم
بریم بیرون سونو بدم ببینم مایع بچم چطوره