۳۱ پاسخ

عزیزم از الان خودت رو آماده کن ، کلی از این حرفا توی هر مرحله رشد بچه ات بهت میزنن ، لباسش کمه ، لباسش زیاده ، غذا چرا اینو دادی چرا فلان چرا بیسار ...
توجه نکن ، تو خودت کاری که فکر میکنی درسته رو انجام بده ، هیچکی بیشتر از تو نگران بچه ات نیست و بفکرش نیست .
بزرگترا هم بیشتر اوقات از سر محبتشون ی چیزی میگن اما متاسفانه حال مادری که خسته و داغونه رو درک نمیکنن و محبتشون رو بد ابراز میکنند

تازه زایمان کردی خسته ای بی خوابی درد همه اینا آدمو حساس میکنه من آنقدر موقع زایمان همه اذیتم کردن روز چهارم همه رو فرستادم رفت خودم با بخیه پا میشدم همه کارامو میکردم حسابی هم افسرده شده بودم نمیدونم چرا آدما درک نمیکنن زن زائو رو
درکت میکنم دختر

به کسی توجه نکن کار خودت وبکن.
یه گوشت در باشه یه گوشت دربازه

شیر خشک هیچ بدی نداره اینا فقط بلدن به ادم عذاب وجدان بدن ‌

منم میخواستم شیر خشک بدم میگفتن حیف نیست شیر خودتو بده
بعضیام میگفتن چه ضعیفه شیر خشک بده جون بگیره. مردم همیشه دهنشون بازه

همه همینارو شنیدیم و کامل حساو درک میکنیم.من ک کلا با زبون بی زبونی جوابشونو میدادم بعدشم دیگه بهش فکر نمیکردم.الان سعی کن دور و ورت رو با کسایی که دوسشون داری پر کنی که حالات افسردگی نیاد سراغت که ماه ها پدر آدمو درمیاره،الان تمرکزت رو حال خوب خودت باشه.اگرم بچت اذیت کرد قبول کن که این مراحلو باید رد کنی ،چون این مرحله برای اکثریت بوده و خواهد بود.و از همه مهم تر هروقت احساس کردی از همه چی خسته شدی و خالت خرابه،به این روزا که بچت کوچولوعه به این که تو مادر شدی به این که این روزا بگذره دیگه برنمیگرده فکر کن و ازش لذت ببر،خیلی سخته ولی باید تجربه کنی پس بهتره باحال خوب و روان سالم بگذرونیش❤️‍🩹

تازه بزرگتر شن بدتره من الان جایی برم هی میگن لباسش چرا کمه سرشو چرا چیزی نمیزاری چرا مو نداره چرا نق میزنه چرا خودت لاغر نمیشی انگار یکی دیگه تو ظکمته بخدا انقد افسرده شدم از خودم بدم اومده که شکم دارم🥴دل میشکونن ومیرن عین خیالشونم نیست۱

ببین شما تازه زایمان کردی حوصله نداری و حق داری دلخور بشی .به دل نگیر توجه نکن و کار خودتو بکن .بچه تون رو حتما دز ماه اول زیر نظر یه پزشک خوب اطفال ببر هرچی اون گفت انجامدبده

بلا نسبت زر مفت میزنن ،خودش تو تربیت بچه هاشون ریدن میان نظر میدن ،مادرشوهر خودش بچه هاشو با شیر خشک بزرگ کرده بود از من ایراد میگرفت ،هنوزم که داره ۵ سالش میشه زر زر میکنن،پدرشوهرم تو دادن شربت سرماخوردگی هم دخالت میکنه ،میگه چون شربت میدی پرخاشگر شده
همرو بگیر به یه ورت

یکی دوبار که قشنگ پدر کمال احترام جواب بدی میفهمم دیگه 💩نخورن

جای جاریم خالی ‌ اینقدر قشنگ همه رو جواب میده . یادمه تازه عروس بود ‌ مادرشوهرم به من گفت بچتو چرا میوه نمیخوره . ؟
من گفتم چرا میخوره ولی کم . هی داشت ادامه می‌داد ‌ و مثلا دل میسوزوند
یهو جاریم گفت هیچش کس بیشتر از مادر برای بچش دلسوز نیست . بقیه فقط حرف میزنن .
خفه شد مادر شوهرم.
هنوزم تو کارای ما دخالت میکنن . تو کارای اونا اصلا .
به نظرم ما خودمون اجازه میدیم به مردم با رفتار و احترام بیش از حدمون و سادگی د خریتمون

یادت باشه از این بدتر خواهی شنید

من هنوز تو دلمه اون حرفا

ببین با لبخند جواب بده .اره لاغره .کلا کم میخوره یا خودم میدونم .
و کار خودتو کن

ی گوش در کن ی گوش دروازه
اگه اینجوری نباشی از پا درمیایی

بابا سر همه غر میزنن زنداییم هر وقت منو میبینه هی غر میزنه من فقط ب حرفاش میخندم بعد رفتیم میگه این بچه رو خدا نگهداشته من بازم میخندم ی بار شوهرم شنید کفری شد من گفت بیخیال فقط نصبت ب چرت و پرتای همه لبخند بزن بزار فکر کنند عقل کلن

وااای درکت میکنم. من دخترم سینه نمی‌گرفت، همه منو مقصر میدونستن، مامان خودم روز ۴-۵ اومد بهم گفت بچه تو رو نمی‌شناسه، به تو حسی نداره که سینتو نمیگیره. و من از این حرفش داغون شدم. اونم بنده خدا بقیه بهش گفته بودن، اما من هنوزم تو دلم نبخشیدمش، چون خیلی درد و مشکلات دیگه داشتم، اینم سینه نمیگرفت، حالا افسرده شده بودم که بچم منو نمی‌خواد. الان ک فکر میکنم خندم میگیره

دارم میرم برا ازمایش پاپ اسمیر

یاد روزای اول خودم افتادم هنوزم حرص میخورم من شیر خودم میدادم مادر شوهرم میگفت شیرخشک بده اون موقعه پیش اونا زندگی میکردم وای افسردگیم هنوز خوب نشده خدا بگم چیکارشون کنه

برات مهم نباشه عزیزم.. من که از همه فامیل و دوست اشنا بریدم دیگه چند سالیه هیچ کس رو نمیبینم راحت راحت وگرنه به قول تو همش سرشون تو زندگی آدمه.. نگران نباش عزیز دلم هر کاری که خودت صلاح میدونی انجام بده کاریم به حرف کسی نداشته باش.. مامانا من دارم میرم بهداشت سوالی چیزی داشتید بگید براتون بپرسم بهتون بگم

بهشون فقط باید بگی من فکر نمیکنم شماها از مادر بچه دلسوزتر باشین خودم میدونم

عزیزم سعی کن اصلا اهمیت ندی وگرنه اذیت میشی. من سر پسر اولم مجبور شدم شیرخشک بدم مادرشوهرم و جاریا انقدر حرف بیخود میزدن خیلی اذیت میشدم، بعدها مادرشوهرم تو حرفاش گفت که به شوهر من شیرخشک داده. متاسفانه فقط حس عذاب وجدان میدن به یه مامان اولی

جمعه خونه مادرشوهرم بودیم آبگوشت گذاشته بود برگشت گفت یکم بده بچه بچشن گفتم نه ،برگشت گفت ن بابا نترس چیزی نمیشه من پسر بزرگم ۱۰ روزگی بهش آبگوشت دادم ،منم گفتم نه حالا خیلی زوده تازه ادعاش میشه خیلی حواسش به بچه هاش بوده

وای میدونم چی میگی به من میگفتن شیرت بدرد نمیخوره شیرت ابه شیرت فلانه. شیرخشک میدادن تو حلق بچه بچه که شیرخشک میخورد همون موقع میخوابید ولی شبش تا صبح یکسره جیغ میزد وای چه دوران بدی بود هر چقد این موضوع رو توضیح میدادم متوجه نمیشدن

مامان منم اون اوایل هی چپ میرف راست میومد میگف شیرت مقوی نیست آب به این بچه بدی بهتر از شیر توعه
همه همینن فقط باید بی توجهی کرد بهشون

والا اینقدر الان شیر‌خشک‌ها سرشار از مواد مغذی هستش ک شیر مادر جلوش کم میاره 😄
بشنو و لبخند بزن
هرچی و هرکاری کنی بدتر میرن رو نِروت
انگار مثلا اونا خیلی ميدونند و همه چی بلدند.
بابا نخوردیم نون و گندم، دیدیم دست مردم ک .... 😐

حالا برای شیر خودت اگه کمه پودر گالاکتومید و‌قرص لاکتاول و اب هویج خوبه

به کتفت بگیر بابا عادت میکنی

بهشونم بگی ناراحت میشم خفه شید بازم ادامه میدن ،درکنار اینا برا اعصابتم کاری کن

من فقط میگفتم اگر داشتم میدادم کهذشیررخشک نخوام بیخودی به بچه خودم بدم

والله به منم میگفتن چرا بهذبچهذشیررخشم میدی خیلی توجه نکن فقط اعضای خودت بهم میرزی چون فایده نداره هر چی هم بگی

زیاد اهمیت نده منم مثل توام اولشه خیلی سخته الان عادی شدع برام ب حرف هیچ کس هم گوش نمیدم حتی خانواده خودم

سوال های مرتبط