۲۳ پاسخ

عزیزم همه ی ما این روزهارو گذروندیم
مردا هم مثل ما خانوما حیرون و سرگردونن از حجم تغییراتی که تو زندگیشون اومده،و سخته براشون که بتونن هضم کنن،میدونم که ما خانوما تو این دوره نیاز به توجه بیشتر داریم ولی شما باید بهش زمان بدی،سرش غر نزن و گلایه نکن
اگر تونستی بهش محبت کن بزار بدونه رابطه بین شما و اون تغییری نکرده
کم کم درست میشن،شاید یکی دوماه زمان ببره تا خودشونو پیدا کنن
تو این مدت از مامانت یا کس دیگه کمک بگیر که کمتر خسته بشی و این دوران بگذره❤️

اونا تغییری نمیکنن ماییم که حساس شدیم باید خودمونو درست کنیم .افسردگی بعد زایمان عزیز .بیخیال باش سخت نگیر درست میشه

عزیزم حق داری بعد زایمانته تغییر هورمون باعث میشه زودتر دلگیر میشی
اونم همینطور با تغییرات نمیتونه راحت کنار بیاد
مطمئن باش رفتار خودتم تغییر کرده خودت متوجه نیستی
هروقت نیاز داری گریه کن چ عیب داره

شوهر من خداروشکر تغییری نکرده مثل قبله، البته منم بهش توجه میکنم اونجوری نیست که فقط حواسم پیش بچه باشه

شوهر من که اصلا انگار رفته یکی دگ اومده 💔

علی همسرم لجبازی می‌کنه خیلی شاید حسادت می‌کنه به بچه زیاد میرسم هنوز نمیشه حد وسط رعایت کرد الکی میگه نه حسودیم نمیشه مشخص قشنگ بعد تو یک سریی چیزا گفتم چرا اینقدر لجبازی می‌کنی با من میدونی درست حرفام

من بچم ۸ روز تو دستگاه بود از روز اول بعد زایمانم رفتم خونه مامانم شوهرم گفت من خونه مامانت نمیام راحت نیستم میومد سر میزد بهم شام یا ناهار میموند بعدش میرفت همش کارم شده بود گریه برا بچم یه پام خونه بود یه پام بیمارستان با اینکه زاچ بودم سز بودم بخیه داشتم بعدم ک اومدم خونه خودم یکم اولش سرد بود باهام همه توجهش ب بچه بود اما باهاش حرف زدم گفتم نمیتونم دیگ بعد این همه سختی رفتار سرد تورو تحمل کنم الان بیشتر از همیشع نیاز دارم ب محبت که خداروشکر بهش گفتم متوجه ازم عذرخواهی کرد خداروشکر خیلی بهتر شده الان توام باهاش حرف بزن یه شب بچه رو بخابون شام خوشمزه درس کن بخورین بعدش بگو میخام باهات مفصل حرف بزنم اگ بهونه اینا اورد بگو واجبه یه باره بهش بگو اگ بهتر شد ک خداروشکر اگ ن یکم مثل خودش رفتار کن ازش دور شو تا اون بیاد سمتت

نه عزیزم فکر میکنی روحیت ضعیف شده این جوری فکر میکنی منم سزارینی یم چرا من همچین حسی ندارم تو برو سمتش هی سعی کن حرف بزنید بقلت کنه اروم میشی

یکم بچه بزرگ شه خوب میشه.منم همین مشکلات رو داشتم اما خداروشکر الان که یکم بچه بزرگتر شده اخلاقش بهتر شده.توکل برخدا سخته اما نگران نباش.

میگذره عزیزم هممون همینطوری بودیم غصه نخور . من خودم هرکی هر حرفی میزد فکر میکردم منظورش منم هی گریه میکردم . مادرشوهر من روزی که از بیمارستان اومدیم خونه جلوی همه مهمونا میگفت تی وی رو روشن کنین الان فلان سریاله. همه هاج و واج نگاش میکردن. گذشت ، نگذشت؟ الان بچه های من یکساله شدن ولی گاهی میگم وای چه گریه هایی که نمیکردم به راه رفتن شوهرم گیر میدادم به لباس پوشیدنش به همه چی ، میگذره غصه نخور

من سر بچه اولم خیلی سر همین چیزا فاصله گرفتم از شوهرم
هر حرفی میزد من میدیدم از چشم مامانش و باهاش سر صدا میکردم بچمم خیلی اذیت میکرد کلا روانی شده بودم
دوروبرم همیشه بهم ریخته بود
بعد چون بچه رو کنار خودم رو تخت میزاشتم شوهرم میرفت تو اتاق دیگه میخوابید
کم کم دیدم هیچ تمایلی نداره که بیاد کنار من بخوابه و تقریبا تا وقتی بچرو از شیر گرفتم اون تو اتاق دیگه میخوابید اخلاقش بهتر شده بودا ولی بازم انگار خیلی از هم دور بودیم
بعد کم کم اومدم شرایطو درست کردم میرفتم سر کار بچه رو میزاشتم با باباش که بفهمه بچه داری و همزمان خونه داری یعنی چی
بعد رفتیم مسافرت و اونجا دوباره بهم نزدیک شدیم و دیگه هیچ وقت نزاشتم ازم جدا بخوابه

الانم ک دوباره زایمان کردم اخلاقش خیلی خوبه گیر نمیده ولی هنوز نرفتم خونمون که ببینم چطوری تو خونه رفتار میکنه امیدوارم باز از هم دور نشیم

ولی از همسرت با محبت ازش بخواه که درکت کنه بگو که شیرجوش نباید بدم ولطفا چندماه درکم کن تابتونم خودموجمع وجورکنم از حست بگو چون ابنجوری هم حال خودت هم رابطتون خدای نکرده خرابتر میشه ازش کمک بخواه برای بچه سعی کن بچه رو بسپاری بهش کم کم شروع کن بذار عادت کنه به مواظبت از بچه وبدونه مسئولیت اون بچه فقط بامادرنیست

بعضی از مردها اینطوری میشن یطوری افسردگیه

گلم شاید حساس شدی
به هر حال همینطور که ما خانم ها بعد اومدن بچه خسته و شوک میشیم اونا هم تغییراتی دارن یکم بهش فرصت بده و حتما حتما بهش بگو من خیلی نیاز به محبت و توجه تو دارم یا هر از گاهی برو بغلش بگو نازم کن دلم تنگ شده واست ببوسش درست میشه بهت قول میدم

والا من سر دوتا بچه هام شوهرم انقدر من. جزوند که میگه دوتا دیگه می خوام منم میگم بیاااااااااا👍👍👍👍👍👍👍👍

والا قبل پسرم بهش گفتم نمی خوان مثل موقع مهسا باشی گفت باشع قول نیدم حتما و فلان .... راست می‌گفت که موقع دخترم نشد ۱۰۰ درجه بدتر شد😑😑😑

من ک افسرده شدم از دستش

نمیدونم عزیزم رفتار همسرتون تاچه حده ولی ما خانوماهم تو بارداری و بعد زایمان زیاد حساس میشیم منم خودم همینجوریم. ولی وقتی بچه خوابه تو خلوتتون کنارش دراز بکش با آرامش بهش بگو چقدر به محبتش نیاز داری بگو بعد خدا حالا تو تگیه گاه منی خلاصه رامش کن شاید اون بنده خداهم بلد نیست محبت کردنو.یامیتونی حرفاتو تو نامه بنویسی بزاری تو جیبش رفت سرکار بخونه

خیلی رفتارش باهام فرق کرده، اصلا انگار اون شوهر رفته یکی دیگه اومده، خیلی ناراحتم، اصلا توجه نمیکنه به من، انگار منو نمیبینه، قبلا همش پیامک های عاشقانه، حرفای عاشقانه، الان انگار نه انگارخیلی ناراحتم نمیدونم حرف دلمو به کی بگم😭😭😭

افسردگی بعد زایمان گرفتی
درست میشه شرایط. شاید تا ۴ماهگی

ای خدا کی بشه زمین پاک بشه از وجود این مردا
یعنی هیچکی نیس از دست شوهرش نناله

من روزی که زایمان کردم
دوطبقه با خانواده شوهرم میشستم
تابچه نیومده بود همشون میگفتن زن داداش فرشته ایی
همینکه زایمان کردم اومدم خانه
ازفرداش شروع شد
من شدم شیطان
باشوهرم قهربودم
اون یه طرف می‌خوابید من یه طرف
تا حرفی میزدم
جیغ می‌کشیدن که مثلا مادرشون بیاد باهام دعواکنه
منم خانوادم توبیگی مینشستن
منو خانواده همسرم تو رشید
چه روزهایی روگذروندم
کسی جزخدانتونست کمکم کنه
شوهرم میگفت دوطبقه سال دیگه هم میگیرم
انقد نماز خوندم خداروصدازدم
نمیدونم چیشد یهو گفت همین خانه رومیگیرم
کلاالان اونا تورشید میشینن من بیگی
کامل ازشون جداشدم
فقط باحرف هایی که زد قهرم باهاشون خونشون نمیرم دیگه الان حدود ۳ماه شده نرفتم
ولی دخترمو شوهرم هفته ایی ۴دفعه خونشونن

همششسششش دعوا الان یکمممم بهتره ولی بازم هس رومخ

شوهرمنم از موقعی ک حامله شدم سمتم نیومده،محبت ک نمیکنه اصلا،ولی هرچی گفتم فراهم کرده برام ولی خیلی عوض شده

سوال های مرتبط