۶ پاسخ

منم نمیتونم از خواب دل بکنم خدا کنه بعد زایمان موفق بشم

من سیر خواب نمیشم نمیدونم بچه بیاد از پسش بر میام یا ن😭

چای رو منم خوردم ولی تاالان خانوم نق نق میکنه تازه خوابش داره میبره

افرین عزیزم
اره ویسو‌حتما معرفی کن

تو یه مادر فوق العاده ای😍

واقعا خیلی دلم میخواد صبح بیدار بشم ولی واقعا نمیتونم

سوال های مرتبط

مامان مسیحا مامان مسیحا ۴ ماهگی
#تجربه_زایمان
#زایمان_سزارین
#پارت_دوم
قبل و حین و بعد تحویل به پرستار بخش چند بار ماساژ شکمی شدم. که چون بیحس بودم فقط سنگینی فشار رو حس کردم و درد نداشت. کم کم اثر بی حسی داشت میرفت و درد هایی مثل درد پریود شدید سراغم اومد. پشت هم شیاف ضد درد استفاده میکردم که برای چند دقیقه درد رو کم میکرد ولی چیز خیلی آزار دهنده ای نبود. چیزی که منو اذیت میکرد این بود که از ۹ صبح تا ۹ شب نباید تکون میخوردم ولی من سرم و گردنم و حتی تا شونه هام رو تکون دادم. که ای کاش این کار رو نمی کردم. تا ۹ شب با هر بار ماساژ شکم کلی درد تحمل کردم. بعد از ۹ شب باید خوراکی میخوردم. با کاپوچینو و خرما شروع کردم. بعدم یه مقدار از غذای بیمارستان. حال روحیم هم که اصلا خوب نبود. به هر حال گذشت‌. سوند رو خارج کردن و گفتن باید راه بری. راه رفتن خیلی سخت بود حتی کوچک ترین تکونی کلی درد داشت. با هر سختی و با کمک همراه هام چند دور راه رفتم. ساعت یک شد خیلی خوابم میومد ولی هم تختی من تازه میخواست کارهاش (غذا خوردن و راه رفتن) رو شروع کنه و لامپ های اتاق کلید مشترک داشتن و من نمیتونم لامپ رو خاموش کنم. ساعت ۳ شد و من هنوز بیدار بودم. نشستم که برم سرویس که یه دفعه عضلات گردم گرفت و به سمت عضلات تنفسیم میومد پایین و نمی تونستم نفس بکشم و هی بیشتر میشد و جیغ زدم و گریه کردم. ترسناک بود خیلی برام. پرستار ها اومدن و برام اکسیژن گذاشتن و آمپول مستقیم به انژیوکتم تزریق کردن. بعد چند دقیقه نفسم باز شد....ادامه در پارت سوم.
مامان هلنا مامان هلنا ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2

ساعت ده پاشدم رفتم پارک و پیاده روی کردم تا ساعت دوازده ساعت دوازده بود اومدم خونه نمیتونستم هیچی بخورم حالت تهوع داشتم بزور یکمی غذا خوردم و خوابیدم تا ساعت پنج ساعت پنج پاشدم شام گزاشتم باز درد داشتم ولی خیلی کم منم اسکات میزدم وقتی میشستم رو زمین کف پاهامو بهم میچسبوندم تا ساعت هشت شوهر از سرکار اومد شام خورد گفت من خستم میخابم گفتم باشه خوابید دیدم دردام زیاد شد باز به ماما همراه زنگ زدم گفتم دردام بیشتر شده گفت برو حموم منم از فرصت استفاده کردم رفتم حموم بدنمو تمیز کردم اسکات زدم چندتایی اومدم بیرون لباسامو پوشیدم بازم اسکات زدم به شوهرم گفتم پاشو من درد دارم گفت بگیر بخاب بهتر نشدی بریم بیمارستان بازم اهمیتی ندادم و یکمی رازیانه و گل بابونه دم کردم خوردم دیدم ساعت شد نه نیم دردای من منظم شد هفت دقیقه ی بار شکمم منقبض میشد شوهرمو بیدار کردم گفتم بریم من دردام منظمه شوهر یکمی غر زد که من خستم اینا ولی گوش نکردیم رفتیم بیمارستان تا پرونده باز کنیم و چند نفر بودن داخل معاینه کنن شد ساعت ده نیم
مامان فاطمه حسنا ✨🌸 مامان فاطمه حسنا ✨🌸 ۱۱ ماهگی
سلام مامانا
خواستم تجربه‌م رو درباره شیشه شیر بهتون بگم 🥹🌼
من برای دخترم بی بی لند گرفتم با اینکه سرشیشه کوچکترین سایز بود ولی شیرشو خیلی زود تموم می کرد بعدشم معمولا سکسکه داشت
براش اونت گرفتم ۱ قطره ، بازم زود زود می خورد حتی از بی بی لند هم بیشتر میومد ولی این حالتش که دهانه عریض بود خیلی شبیه سینه مادر بود و واقعا ازش راضی بودم اما گذاشتم برای وقتی بزرگتر شد استفاده کنه چون اونقد زود تموم می‌شد که بالا میاورد بعدش
براش دکتر براونز گرفتم با سرشیشه ش راحت نبود انگار اصلا ازش نمیاد ! نمیدونم خراب بود یا چی ...
در نهایت چند روز پیش براش یومامی ۶۰ میل گرفتم قیمت ۱۵۵ هزارتومان
خداروشکر عالی بود 😍🫶🏻
فیزیکش دقیقا اونته ، قیمتش مناسبه و از همه مهم تر سرشیشه‌ش واقعا خوبه الان شیری که دخترم با بی بی لند ۳ ، ۴ دقیقه‌ای تموم میکرد بیشتر از دو برابر زمان صرف می‌کنه اینجوری مک‌های قوی‌تری میزنه و فکش تنبل نمیشه اونقدم کم نمیاد که لبش قرمز بشه یا کلافه بشه مثل شیشه دکتر بروانز 🤭🙈
خلاصه که گفتم بهتون بگم شاید به دردتون خورد ...
اگه براتون مفید بود برای سلامتی و عاقبت بخیری همه کوچولوها و دخترک من یه صلوات بفرستید 🌼🤗🫀
عکسشم براتون میذارم