چقدر دلم گرفته خسته شدم ن ذوقی ن چیزی همش تو خونم کی این ماه تموم بشه دیگه حتی اگه زاییدم خیالم راحته بچه کامله کل این ماها رو روزارو دونه دونه شمردم تا اینجا برسم با کلی استرس با کلی درد ولی الان دیگه حس میکنم نمیتونم دیگه خستم از اينور حرص شوهرمو میخورم از اينور نگران بچم دیگه ذوقي نمونده برام

ای خواهر منم بچه اول م از بس شوهر حرص جوش بهم وارد کرد فشار خون زد بالا سزارین شدم بچه ام فوت شد

هی خواهر من چی بگم با شوهر مریض سرکار نمیره حالا قرار بوده امروز بره بستری بشه نرفته بچه اولم هست دلودماغ ی تیکه وسیله خریدن ندارم.کلا داغونم

تحمل کن چیزی نمونده منم همش خونم حتی عیدم جایی نرفتم همشو خونه بودم یعنی دقیق بخوام بگم از بهمن پارسال جایی نرفتم شوهرمم تو حاملگی کم حرصم نداد ولی چه میشه کرد میگذره

اخه شوهر حرص خوردن داره ؟
بشین ازش پول بگیر برو عشق کن برا خودت نه اینکه غصه بخوری