۷ پاسخ

عزیزم. پسر من ۵ سالشه. خیلی سفیده و بور. همش درحال غذاخوردنه. دکتر آزمایش بردم. گفت تالسمی مینور. داره چیزی نیست. فقط کم خونی باید شربت آهن بخوره. همین

تالاسمی مینور مگه چیه .خیلی ها دارن مشکلی پیش نمیاد که فقط وقتی خواست ازدواج کنه طرف مقابل هم نباید مینورباشه

یکی پیداشد که از من استرسی ترباشه

وا عزیزم تالاسمی مینور ربطی به گناه نداره ارثیه بچت گرفته منم همسرم کمخونی مینور بود دخترمم به دنیا اومد داشت یه چیز خیلی طبیعیه

فقط دکتر گفته باید هرروز فولیک اسید بخوریم همین ..البته من که گاه پیش میاد دو هفته هم نخوردم چیزی نیست نگران نباش

عزیزم تالاسمی مینور که چیزی نیست نگران نباش من خودم و داداشم و دخترم و البته مادرم مینوریم هیچ اتفاق خاصی هم نمیفته سالم هم هستیم مشکلی هم نداریم خداروشکر

عزیزم. حق داری.... واقعا سخته برا ی مادر ک مریصی بچه ش و ببینه
ولی نگران نباش.. دارو داره
ان شالله هرچی بزرگتر بشه بهتر و بهتر میسه
تالاسمی ک چیزی نیست پسر من سرطان خون گرفت و خوب شد..
درسته خودم نابود شدم و هنوز داغونم
و هزاران بار شکر ک از صد خودم مایه گذاشتم برا پسرم تا سرپا بشه...
توکلت بخدا باشه

انشاالله هرچ زودتر خوب شه گلم

سوال های مرتبط

مامان متین❤ مامان متین❤ ۴ سالگی
سلام مامانا شبتون بخیر خواهش میکنم مثل ی خواهر دلداریم بدین حالمو خوب کنین ک یکم دلم آروم بگیره من ۱۲ این ماه موعدم بود ک بدن هیچ علائم پریودی لک قهوایی دیدم و تا ۵ یا ۶ روز فقط لک خیلی کم قهوایی داشتم ب بعد خوردم یه بطری عرق رازیانه و یه زعفرون کامل و کلی گرمی جات دیگه با عسل این لک یکم تا دیروز تبدیل ب خون ریزی شد آمدم خیلی کم ک فقط ببخشید با هردفعه سرویس رفتن فقط ازم میومد و بازم بدون هیچ درد پریودی دو دفعه بی بی زدم منفی بود از بابت جلوگیری هم مطمئنم با کاندوم بوده ولی اصلا سواراخ یا پاره هم نشد ولی من هنوز استرس دارم نکنه حاملم دیروز صبح بخاطر همین استرس ۵ شد ایفت فشار گرفتم رفتم سرم زدم خیلی فکرم درگیره بعد یهو تخمدان راستم یه حالتی میشه یهو تیر میکشه یه جوری میشه من میمیرم از استرس باز امشبم زعفرون با عسل خوردم یه دمنوش گرفتم از هایپر ک توش هل گیشنیزو اینا داره اونم خوردم باعسل خیلی فکرم درگیره خیالم راحت نیست نمیدونم چیکار کنم خواهش میکنم راهنماییم کنین 😭😭😭😭😭
مامان مهرزاد🫀رادمهر مامان مهرزاد🫀رادمهر ۴ سالگی
سلام مامانا ❤️
چقدر بده بخوره تو ذوقمون 💔🥲
از پریشب تا حالا برای رادمهر خیلی خوشحال و ذوق دارم چون روز ب روز داره ب تعداد کلمه هاش افزوده میشه ..
ولی خب هنوز نسبت ب سنش پیش افتادس ، ولی چون دیدم داره پیشرفت میکنه برای یه نفر با ذوق تعریف کردم ! اون نفر گفت خب اینا ک چیز نیست .کسی رو مثال زد ک یکسال و نیمشه و چه چیزایی گفته .. گفتم میدونم ولی چون داره پیشرفت میکنه خوبه ..
از یه طرف رادمهر اصلا ب حرف کسی گوش نمیده ، فقط خودم ..یا تو خونه خودمون همه کار میکنه ..
اونطرف گف ببین اگه بهش بگی این چیزی رو بیار میاره ، گفتم اررره حتی من بگم برو لیوان بزار روی اوپن یا روی سینک دقیق میره میزاره ...
ولی چون ب حرف هیچکس توجه و گوش نمیده ، و هم اینکه اطرافیان بچه همسنش دارن فک میکنن هیچ چیزی بلد نیست ،
در حالیکه چون الگوی داداششو داره خیلی چیزارو بلد هست ..
از همه مهترش اینه راحت و بی دردسر خودشو از پوشک گرفت، در حالیکه من اصلا قصد نداشتم الان از پوشک بگیرمش . دوسال و یه ماهشه
فقط خدا هیچ کس رو با بچش امتحان نکنه ، خیلی سحته خیلی ..
من مخصوص بردمش پیش دکتر اطفال که روانشناسی گودک میکنه گف مهر ضمانت دار بهت میدم هیچ مشکلی نداره ..
مامان مش ماشالله مامان مش ماشالله ۴ سالگی
خستم کلافم اونقد پسرمو کتک زدم دستام درد گرف
اززندگی سیرم کرده هیچ جا رام نمیدن از بس شلوغکاره و بی ادب فحش های زشت میده حرفم ک درست و درمون نمیزنه فقط فش خواب نداره ساعت ۷ صبح بیدار میشه تا ساعت ۱ شب ی جوری کم میارم خسته میشم ک یهویی میبینم ی عالمه زدمش
خیلی بهش وابسته بودم خیلی دوستش داشتم ی مدت همه فک میکردن وابستگیم بده حس میکنن دعاییم کردن اصلا چشم دیدنشو ندارم مدام میزنمش اصلا نمتونم ببینمش مگ میشه؟خیلی کلافم بغضم داره خفم میکنه
گازش گرفتم از شدت حرصم پاش کبود شد
اونقد نمیخوابه بخدا اصلا بلد نیست حرف بزنه فقط چرت و پرت و بی معنی حرف میزنه
ساعت ۷ بیدار میشه ساعت۱۲ خوابش میگیره نمیخوابه روانیم میککنه الکی میخنده منم‌میزنمش مگه میشه ی بچه اینقد کم خواب
همه چیزو پرت میکنه با اسباب بازی بازی نمیکنه
سر همین کاراش با شوهرم اختلاف پیدا کردیم خودش ک نیست ببینه میگ ن هیچی نیست وقتایی ام ک باباش هست انگار ارامشش بیشتر کمتر اذیت میکنه
خیلی کم اوردم امروز ی لحظه ب خودم اومدم دیدم هم خودمو ی عالمه زدم هم بچمو ینی ی جوری بود داشتم فک میکردم چجوری بزنم ک دواتامون بمییریم راحت شیم
اونقد ترسیده بود دست و پاهاش هوای ب این گرمی یخ کرده بود ولی بازم میخندید انگار اصلا متوجه نیست
حالم از خودم از زندگیم از بچه هام از بابای بچه هام بهم میخوره کاش میشد ی ساعت بدون دغدغه بدون بچه بود خیلی خستم😭😭😭😭😭😭😭😭😭