حقیقتا از خودم بدم میاد حال روحیم خوب نیست من کافی نیستم
امروز پسر دوستم خورد زمین دخترمم خورد زمین افتاد رو پسر دوستم
من اول پسر دوستم رو بلند کردم از رو زمین چون لبش پاره شد
الان دارم میمیرم ک چرا اول بچه خودمو بغل نکردم
چون من ی آدم مزخرفم ک بخاطر هر کسی از خودمو بچم می‌گذرم
خدایا یا کمکم کن خودم بچو وخانوادم الویتم باشند یا من بکش چون من طاقت نمیارم عذاب وجدان داره خفنم می‌کنه
من نمیتونم هر چی که خودم می‌خوام رو بگم همش در اختیار دیگران هستم چیکار کنم توروخدا راهنماییم کنید
چجوری. شخصیت محکم و کاریزماتیک داشته باشم جوری ک بقیه ازم حساب ببرن🥲

ریشه تو بچگیت داره جوری باهات رفتارکردن پدرمادر که این رفتار بهت غالب شده بهت میگفتن اول ادما مهمن بعد خودت
هرکاری خواستی بکنی گفتن بزار اول اون انجام بده بعد تو الان این شده شخصیتت با مشاور صحبت کنی دو سه جلسه خوب میشی یا کتاب های تو این زمینه بخربخون یا از نت پیدا کن
باید یه مدت حواست باشه که موقعیتی پیش اومد اولویت خودت و خونوادت باشین تجزیه تحلیل کن ببین کجاها اشتباه کردی ازین به بعد راه درستو بری همین که خودت ایراد خودتو میدونی خوبه برای تغییرکردنت
خودتو سرزنش نکن همه ادما یه مشکلاتی دارن هرکسی یه اخلاق منفی داره مهم اینه که بتونیم خودمونو درست کنیم پدرمادرای گذشته روش تربیتی خیلی غلطی داشتن هیچ آگاهی نداشتن چطور بچه رو بار بیارن حالا که ما میدونیم چطوری با بچه ها رفتارکنیم که در آینده روان سالم داشته باشن اول خودمونو اصلاح کنیم

من حدود سه هفته پیش برای اولین بار جسارت به خرج دادم و کسی که به بچم توهین کرده بود با گوه یکی کردم تا اولین واخرین بارش باشه به بچم چیزی بگه منم کلا در برابر همه خفه میشم هر کسی به خودش اجازه میده سرم سوار بشه ولی مادر ابلهی نمیشم بچه هام نباید تقاص بی عرضگی منو بدن از اون روز خیلی حس خوبی به خودم دارم شماهم سعی کن اول باید قوی باشی در لحظه فکر کنی و عمل کنی شدنیه خودتم سرزنش نکن مگه چند وقته مادری که همه چیزو بدونی

فک کنم شما از اون شخصیتا داری ک دوسداری همه ازت راضی باشن حتی ب قیمت قربانی کردن خودت و خانوادت
عزیزم سعی کن رو خودت کار کنی وگرنه بعد هم ب خودت هم ب زندگیت و خانوادت اسیبای جدی میزنی و بچت ازت دور میشه
حتما با مشاور صحبت کن

خوب این یه مسئله طبعیه چون لبش پاره شده بیشتر توجهتو جلب کرده و نگران شدی،، چند روز پیش دختر من گیر داده بود به یه پسر بچه کوچولو ک بغلش کنه دوتاشون باهم افتادن منم ترسیدم اول بچه رو بلند کردم بعد دختر خودمو بغل کردم، این کارو ناخودآگاه انجام دادم معلومه ک دختر من الویت اول و آخرمه