۲۱ پاسخ

شیر خشک بدتر ب عذابی از من گفتن بود😂

شیرخشک عذابی بدتر فک کن نصف شب بیدار بشی آب جوش بکنی تو شیشه دنبال شماره شیشه باشی با چشما خوابالو نگاه کنی آب جوش سرده یا گرمه از اونطرف اون بچه دهنش باز میکنه توام با استرس بدو بدو شیر درست میکنی🫠

عزیزم فکر میکنی اینجوری سخته..شیرخشک همیشه باید فلاسک آبجوشت آماده باشه آب خنک جوشیدم داشته باشه که شیر داغ نباشه..مدام شیشه بشوری..تا بیاد آماده بشه بچه غش میکنه از گریه البته کوچیک تر که بود..یجا میری بیرون باید آب گرم باشه شیشه بشوری ..شیر خشک حواست باشه تموم نشه..خدا من خدامیدونه این چند روز چقدر عذاب کشیدم که شیر دخترم گیر نمیومد..یه وقتایی انقد بیقراری میکرد و نمیخوابید به سرم میزد همینجوری سینمو بهش بدم تا خوابش ببره..از طرفی دخترم هیچ وابستگی به من نداره..ن که دوسم نداشته باشه ولی به خواهرام و باباش بیشتر توجه میکنه عین خیالشم نیست من نباشم..الان نزدیک ده پونزده کلمه میگه و مامان نمیگه..فکرشو کن..از نعمتی که خدا بهت داده استفاده کن..خداروشکر کن بچت تغذیه سالم کرده..اصلا ام نگو دیگه شیرخودم نمیدم..من همیشه میگم شیرنعمیه که خدا به هرکس نمیده قدرشو بدون..وقتی ام بچه شیرمیدی اگه یادت موند برام دعا کن..به نظرم خیلی کار مقدسیه

همه اینا که میگین پسرم منم داره نخوابیدن و نمیدونم شلوغی یا مریضی من هیچ وقت گلایه نمیکنم که بگم خسته شدم دیگه یا روانی شدم از دست یا مثلم بگم دیگه بچه نمی‌خوام نمیدونم من چرا این چیزا رو حس نمیکنم

ای خواهر من تا صبح سینم تو دهنشه کلا خواب شب کنسل روزا باهاش میخوابم یا گاهی پسرم نگهش میداره یا همسرم تا بخوابم

دختره منم اوایل اینجوری بود الان دیگه اینکارو میکنم از ساعت ۱۱ که میخوابه دیگه بیدار نمیشه تا ۱۰و۱۱صبح فردا خودم فقط تو خواب ساعت ۶و۷ بهش شیر میدم

عزیزم طفلک گرسنه بوده باشیر به زور خودشو میخواسته سیر کنه بچه ها از یکسالگی به بعد دیگه با شیر سیر نمیشن ...از زمان خوردن شامش تا خوابیدنش اگه یکساعت و نیم دوساعت زمان ببره باز یه خوراکی باید بهش بدی بعد یکم شیر ببین چجوری میخوابه

شاید سیرنمیشه شبا شیرخشک بده منم داستان تورو داشتم از وقتی قبل خواب120تا شیرخشک میدم راحت میخوابه تا ساعتای6-7باز بیدارمیشه برای شیر

وای که چقدر شرایطت عین منه منم خسته شدم به شوهرم میگم دوست دارم برم تو حال لش کنم بخوابم و کسی تا صبح منو بیدار نکنه

منم همینطووور هرشب
تازه ی دختر ۴ ساله دارم اون وسطای خوابوندنش یهومیاد میگه برام لالایی بخون اینم بیدارمیکنه

عع حالا دختر من اصلا شیر نمی‌خواد تا خودم ندم شیشه هم نگرفت چرا پس🫤

واااااای چقد منییییی
دقیقا همین الان تو همین حالتم
حالم بهم میخوره دیگههه

دختر منم همینه رسما روانی شدم😔

وای دقیقا از ده خوابید تا الان ۴.۵بار بیدار شده..


منم موندم چطور باید از شیر بگیرمش

عین منی😂😂😂😂 برامنم همینکار میکنه تخخخخ دعواش میکنم میره اونور

شیر،شبشو زودتر قطع میکردی تا راحت میشدی من از ۸ ماهگی شیر شب رو قطع کردم

بچه ازرووابستگی شیرمی خوره حتماحتما عادت به پستونک وشیشه شیرش بده اتاقشم جدا کن اگه نمی تونی جدا کنی حداقل پیشش نخواب بگوباباش بخوابه

ای بابا چقد سخت...
باید کم کم شیرشبشو قطع کنی وگرنه بدترمیشه
ببین آخرشب حسابی سیرش کن انقدی که دیگه جا برا شیرنداشته باشه
اول شب بهش شیربده وبخوابون هرموقع بیدارشد پستونکشو بذاردهنش
اتاقوکامل خاموش کن
سعی کن اتاقشم جداکنی
اگه دیدی زیادبی تابی کرد بهش آب بده یکم
اگه هیچ کدوم ایناکارسازنبود براش شیشه شیربخر الان دیگه میتونی شیرپاستوریزه بده پاستوریزه هم ندی شیرخشکای مخصوص بالای یکسال رو بده

بايد همين كارو ادامه بدي عزيزم شبا بجاي خودت كنار همسرت بهوابونش بوي شيرت بهش نخوره بعد كه بيدار ميشه همسرت فقط بغلش كنه و آرومش كنه حالا اگه پستونك ميخوره پستونك بده يا بهش اب تو شيشه بده بخوره سينه لامصب فقط مثل يه اعتياده براي بچه اي سني از رو گرسنگي نيست.

هممون بخدا همینیم خدا صبربده بهمون من جونم درمیاد تا بخوابونمش🙂

دختر منم دقیقا همینجوریه

سوال های مرتبط

مامان کارن👼 مامان کارن👼 ۱۷ ماهگی
سلام مادرا خیلی خستم
یک ساله خواب ندارم😔
پسرم همش تو خواب بیدار میشه گریه میکنه و سینه میخواد میگیره دیگه ول نمیکنه نمیذاره بخوابم
بعد از دهنش میگیرم گریه میکنه زیر سینه هم نمیخوابه
رو پامم تکون میدم تا میزارم زمین بیدار میشه
یا میخوابه نیم یا یک ساعت بعد بیدار میشه و دوباره همین روند چندین بار تکرار میشه
بعضی شبا کمتره بعضی شبا مثل امشب خیلی بیشتر
الانم ساعت پنجه با هزار زحمت خوابوندم دوباره بیدار شد تا سینه ندادم ساکت نشد
آخه من چجوری شیر شبو قطع کنم وقتی فقط با سینه ساکت میشه
لطفا کمک کنید راهکار بدید خیلی داغونم
باورتون میشه دیگه دوست ندارم بخوابم از بس تو خواب پریدمو بیدار شدم
الانم دیگه خوابم نمیاد
همه خوابیدن جز من
چند روزه اومدم رشت خونه مادرم پشبمون شدم از مسافرت و مهمونی و ...
نمیذاره بقیه هم بخوابن
همش میگم خدایا مادرشدن همین بود؟ پس لذتاش کو؟ چه حکمتی توشه خدا میدونه
من تا عمر دارم دیگه درخودم نمیببنم حتی به بچه دوم فکرم بکنم از بس کارن اذیتم کرده
روزم ک بیداره همش وابسته گوشیه😔
خیلی شیطونه و یجا بند نمیشه همش کارای خطرناک
پس من کی باید خودمو ببینم و ب خودم برسم اصلا منی وجود داره؟