۹ پاسخ

🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️بچه منم
دیگه دیوونه شدم از دستش خیلی ادا میاد تا یه لقمه بخوره

برای بچه من شیر رو هم اصافه کن دیگه با شیشه هم نمیخوره هم یکمم که میخورد باید با قطره چکان بدم دیگه حساب کن من چی میکشم دولا دولا خم میشم کل وسایل رو میزارم جلوش تا مثلا از یکیش خوشش بیاد بعد دوتا قطره چکان میخوره بلند میشه میره باید دنبالش راه بیفتم وسطاشم گریه که بهم نده بعد به شوهرم میگم بیا حواسشو پرت کن بهش یکم شیر یا غذا بدم اینقدر سختش میشه من دولا میشم دنبالش اون نشسته زورش میاد با بچش یکم بازی کنه خاک برسرم با این شوهر کردنم

من سرسفره میشینه باخودمون بهش میدم میخوره اینجوری عادتش دادم

من دیشب انقدرافصابم خورد شد که فشارم رفت بالا نزدیک بود سکته کنم هیچیهیچی نمیخوره دهنشون سفت میبنده و جیغ میزنه تا میخوام بهش غذا بدم

بزار قشنگ کرسنه بشه پسر من گشنه که میشه بهتر میخوره بدون ادا

من روانم میربزه بهم. اینجوری بخاد بخوره اصلا بهش غذا نمیدم

امشب فقط میخواستم یه ساعت گریه کنم فقط بخاطرغدانخوردنش وبدعذاخوردنش نگران نباش ماهم همینیم عزیزم

اوف پسر منم همینه… هر روز هر روز باهاش درگیرم.

تاپیک امروز منو بخون من جز غذا درگیری های دیگم دارم

سوال های مرتبط