چیزی به اسم شیر کمکی به نظرم وجود نداره من شیرم کم بود اما وزن گیری بچم خوب بود داشت ماهی ۱کیلو و ۱۰۰ اضافه میکرد اما همش زیر سینم داشت مک میزد چون سیر نمیشد کامل و بعضی اوقات حجمش خوب میشد بچم راحت بودو راحتم شب میخوابید به جای اینکه دکتر بهم شیر افزا بده مثل قرص دومپریدون ۱۰و یا قرص لاکتاول بده گفت شیر خشک به عنوان کمکی بدم اونم از اون روز تا حالا که شیر خشک خورده دیگه شیرمو کم میخوره وزن گیریش هم شد ماهی ۳۰۰گرم چون هی میخوام شیر خودمو بدم که شیشه شیر و طعم‌شیر خشک از سرش بیفته اما باز آخرش دلم میسوزه از گریه هاش شیرخشکش میدم. اینجوری نه سینمو میخوره نه شیر خشک درست میخوره بچه همه چیش خوب بود زدم خرابش کردم‌حالا همش حسرت میخورم کمکی که این دکترا میگن اشتباهه اگه شیرخشک بخوره دیگه سینت رو‌نمیخوره از من نصیحت اگه بچت وزنگیریش با شیرت خوبه ‌و میخوای شیرت رو بخوره پس اصلا و ابدا نه با قاشق نه با قطره چکون و نه با شیشه شیر به بچت شیر خشک نده که سینت رو‌ بعد یه مدت کم کم ول میکنه و دیگه یه شب میبینی فقط داری شیر خشکش میدی

۹ پاسخ

یواش یواش عادت کرد

عزیزم من این بلا سرم اومد اومدم سر شیشه گذاشتم رو سینم

چقدر سخت واقعا شیرخشک خب همش قنده اصلا چیز مفید بدرد بخوری نداره که جا افتاده بین مادرای ما هیچی شیر مادر نیس

شیر خشک رو باید با سرنگ یا قطره چکان میدادی

چقد منم ناراحتم بابت این موضوع ک دخترم بساری بود و اون احمقا بهش شیر خشک دادن و هیچکس ب من کمک نکرد .. هعی

بچه با بچه فرق میکنه

بچه منم مک میزنه ولی خب از گشنگی نیس دوس داره انگشتشو مک بزنه فضولی کنه فک نکن از گشنگیه همه همینطورن وقتی وزن دهیش خوب بود نباید اصلا ابدا شیرخشک میدادی دکتر ب فکر بچه که نیس ب فکر خودشه

منم همین مشکل رو دارم ولی آخه اینجوری مدام بهم وصله

منم دخترم با شیر خودم وزن دهیش خوب بود ولی من شیرم کم شد نداشتم

سوال های مرتبط

مامان مهربون مامان مهربون ۱۲ ماهگی
من به خاطر شرایطی بدی که داشتم نتونستم به بچم درست و حسابی شیر بدم و دخترم عادت کرد به شیشه شیر متاسفانه و دیگه سینه ی منو نگرفت،با اینکه شیرم خیلی زیاد بود و فواره میزد و سینم انقدر سنگین میشد مجبور میشدم زیر دوش آب گرم بدوشم،سعادت شیر دادن به بچم رو نداشتم😔 با اینکه شیرم زیاد بود اما نمیخورد و میک نمیرد و کم کم شیرم خشک شد،البته هنوزم اگه فشار بدم چند قطره ازش میاد...
خیلی تلاش کرده بودم،آب قند زدم،روی سینه شیرخشک ریختم با سرنگ،رابط سینه گرفتم،انواع پوزیشن ها و صداهای مختلف رو امتحان کردم،اما هیچ کدوم بچم رو به سینم برنگردوند.
حس عذاب وجدان شدیدی دارم،حس میکنم بچم منو دوست نداره و مادر رو نمیشناسه،حس میکنم خدا منو لایق شیردهی ندونست،لایق ندونست تا از شیرم بچم تغذیه بشه
دیشب تو مهمونی که داشتم برا بچم شیرخشک درست میکردم،عمه ی شوهرم به مادرشوهرم گفت از اول شیرخشک میداد؟
بعد مادرشوهرم گفت آره دیگه چون شیرش کم بود بچه نمیگرفت اینم شیرخشک داد،بعد با یه حالت آخه بیچاره ای منو نگاه کرد
درصورتی که اصلا اینطوری نبود ماجرا....
خیلی دلم شکست،دلم میخواد یه بچه دیگه بیارم تا هرجوری هست بتونم بهش شیر بدم
تو مهمانی ها همش میترسم برا بچم شیر درست کنم،چون باز هرکی ببینه حرف میزنه و ایراد میگیره یا نصیحت میکنه و از خوبی های شیر مادر میگه...
من که عاشق شیردادن بودم،مگه دست خودم بود؟
مگه زوری شیر رو از بچم گرفتم؟خیلی فشار بدی روم هست...