از امروز‌ شروع کردم‌ برگردم سرکار فعلا ی هفته درمیون ک شوهرم باشه خونه پیش بچه.‌ همین ک بیدار شدم بلندشم‌ حاضر شم پسرمم بیدار شد خواستم بخوابونم‌ ک نخوابید.. شیرش دادم یکم قطره شو دادم تا وقتی‌ برم بیرون منو‌ نگاه می کرد ذوق میکرد... همش فکرم خونه س حالا 🥲🥲😑 بااینکه‌ خیالم راحته‌ پیش شوهرمه ولی خب🫠

من که دانشگامو ول کردم دلم نیومد برم همه کارامو گذاشتم بعد سه سالگی ماهان

منم از ۹ ماهگی دخترم باید برم سرکار.
شهر غریبم باید پرستار بگیرم برای دخترم. از الان استرس دارم خدایاا

خیلی سخته من هنوز برای یکساعت نسپردمش دست کسی😶

منم صبح بیدارمیشم میبرمش خونه ی مادرم میذارم اونجا از اونجا میرم سرکار شیرش میدم یه دل سیر یکمم میدوشم میذارم براش خیلی سختمه کل فکر و حواسم پیششه ولی چه میشه کرد خدابزرگه فقط دعا میکنم اذیت نشه تو نبودم

پسر من که با هیچکس جز خودم واینمیسته
تا برگردم گریه میکنه

عادت می‌کنی، من پسرم نزدیک ۵ سالشه از ۹ ماهگی رفتم سرکار هفته اول سخته عادی مسشه

منم میرم دانشگاه دخترم انقد دست و پا میزنه،دلم ضعف می‌ره براش