۱۷ پاسخ

اینکه سر کوچک ترین چیز خیلیی بد سرزنش میشدم و الانم با هر حرکت استرس میگیرم ک نکنه الان یکی بیاد بگه اشتباه انجام دادم و دعوام کنه
درحدی ک حتی ظرف جاب جا میکنم یا ی کار کوچیک انجام میدم فک میکنم اشتباهه...😅

عمه شوهرم تو همون زایشگاه دوسه ساعت بعد زایمانم اومدم بالا سرم گفت همین بچه رو میخواستی بیاری هی ناز میکردی برای شوهرت🤣دخترم ۲۹۰۰ بود
الانم هی میگه شیر خودتو نمیدی یه شب حسنا سرشو گذاشته بود رو سینه برگسته به بجه میگه حالا مامانت خیر شیر داده اینقدر بهش میچسبی منم گفتم حسنا به عمه بگو درسته شیر نداده ولی نه ماه که خونشو خوردم گفت اره اون که بله🤣
بی نهایت زنه خوبیه ولی اینجور حرفای بیخودم داره

مادرشوهرم،خیلی تو زایمانم اذیتم کرد ، مامانم بهش زنگ زد گفت بیا پیش فایزه من برم خونمون کار دارم گفت نمیام، ۳ روز باهام قهر کرد چون گفتم خودم میتونم شیر بدم به بچم، انقدر خون به جیگرم کرد تا شیرم خشک شد، به همه زنگ میزد گزارش دقیق از وزن بچم میداد ،پدرشوهرم فردای زایمانم انقدر دعوام کرد که رفتم بیمارستان خصوصی زاییدم...
خلاصه الهی بدترینها سرشون بیاد

اینکه پدرشوهرم هر بار پسرمو‌میدید میگفت بیااا بیا اینا تورو اذیت میکنن اینا تورو میزنن بیا پیش من در حالی ک انگشتمونم ب بچمون نخورده تا حالا🙄🙄 و اینکه کلا خانواده شوهرم همش میخواستن بگن تو مادر بدی هستی ..

چه ملوسه ای خدا😍😍😍. اظهار نظر در مورد ندادن شیر خودم و شیرخشک پسرم . من اصلا شیر نداشتم . برای همین زیاد جایی نمیرم فقط بیرون میرم با پسرم . مهمونی دوستت ندارم اون خانم هم دیگه نخوامثهم دید .

مادرشوهرم وسواسه یه کوچولو
دخورم تقریبا یه هفتش بود یه شب اومد پیشم موند که کاش همون یه شب هم نیومده بود
طوری پای دخترم شست که پوست قسمت ممنوعه ی دخترم داخل مای بی بی دیدم😭😭😭😭
تاصبح من و شوهرم نشستیم و گریه کردیم فردا صبحش گفتم نمیخواد پاش بشوری دستمال میکشیم گفت نه باید بشوری بچم تا چند روز موقع ادرار کردن جیغ میزد😭😭😭
به خدا قسم فک کنم یک ماهی هست که کبودیش خوب شده

بنام خدا مادرشوهرم 🤣 روز پنجم زایمانم برای اولین بار پاشدم سروده از ساعت ۸ صبح اومدن خونم . اینکه ناهار موندن و مامانم همه کاری کرد و مادرشوهر خواهرشوهر مجردم دست به سیاه و سفید نزدن بماند . اینکه عصر پدرشوهر و خواهرشوهرم رفتن خونه و مادرشوهرم خونت ی ما موند و عین مهمونا کاری نمیکرد هم بماند اینکه بچمو فقط پنج دقیقه بغل کرد و باقی ۲۴ ساعت رو انگار ما جزامی هستیم رفته بود اون طرف هال نشسته بود و نگاه میکرد نیز بماند فقط اینکه تو اتاق داشتم بچمو شیر میدادم پاشد اومد کفت چقدر ریزه چند کیلوئه گفتم سه کیلو گفت سه کیلووووو ؟! نه بابا این خیلی باشه دو کیلو . تا شب هم همش میگفت شیرت کمه این چیه این که بس نمیشه 😑 واقعا ازش نمیگذرم بخاطر این رفتارش . دلم خیلی شکست چون حاملگی بدی داشتم تا ۴ ماه که هیچی نمیخوردم و فقط بالا میاوردم استراحت مطلق بودم از ۴ ماهگی با حال بد سرکار میرفتم یبار نگفتن چیزی میخواین کاری دارین بگو . هرچی فقط ناراحتم میکردن بعدم پره اکلمسی شدم دوهفته زودتر سزارین اورژانسی شدم .

وقتی بچم گریه میکرد برای شیر میخواستم بهش شیر بدم میترسیدم همه میومدن میگفتن بچه که داره گریه میکنه بخاطره شیری که بهش میدیه چون شیر خشکه میخوره همش که شکمش درد میکنه گریه میکنه ینی من میخواستم خفشون کنم

من یبار حواسم نبود شیر اب جوش باز کردم رو بچه جیغش بلند شد اون موقع فقط سه ماهه بود هیچوقت یادم نمیره
دوبار هم از گهواره افتاد نمیدونستم غلت میزنه می افته

مادرشوهر لعنتی و دخترای عقربش

ازخانواده شوهرم، ازدوران بارداری عذاب دیدم تا الان . دلمو شکوندن روزی نبود که گریه نکنم چندبار هم جنگ ودعوا رفتم خونه پدرم، مادرشوهرم جنون داره اینو ازمن پنهان کرده بودن مبادا من جواب رد بدم حاملگی بماند دوران بچه داری به طریق دیگه عذابم میده ما توی یک حیاط هستیم خلاصه بگم مادرشوهرم ازصبح تا شب سرش تو زندگی من بود یعنی از رابطه حمام و غذا و ... ما خبر داشت توی همه امور هم دخالت میکرد خودت که ببین چطوره بوده نمیگذرم ازش نفرینش کردم همیشه
پدرشوهرمم جور دیگه اینوکه خدا لعنت کنه جلوی همه بهم تهمت دروغگویی و .. زد الهی دستش درد بی درمان بگیره همش ناله بکنه
شوهرمم که هیچ این کمک دستم برای بچه و پشتبانم نیست.

بخاطر اینکه ب بچم شیر خشک دادم سرزنشم میکردن هر وقت گریه میکرد میگفتن بخاطر شیرخشک و کلی حرف ک دلمو میشکست
همش مادرشوهرم میگفت تو غذا درست و حسابی نمیخوری واسه همین شیرنداشتی ب بچه بدی
هر دفعه هم وزنش میکردن ک یه تیکه به من بندازن 😁

شوهرم افتاد زندان موندم دس تنها بایه دختر سه ساله که شدید بابایی بود

اینکه چون تنبلم شیر خودمو نمیدم و شیرخشک میدم، ولی خداروشکر حتی شده یک قاشق بازم بهش میدم هروقتم میپرسن میگم شیرخشک میخوره برام یه درصد مهم نیستن.

از سمت شوهرم بود که دعوای فیزیکی میکردیم

از طرف خودم بود ک کم اورده بودم💔

چه خوشکلههههه🥰🥰

سوال های مرتبط

مامان اِسپاکو💞 مامان اِسپاکو💞 ۱۶ ماهگی
مامان مُهَنا🌱 مامان مُهَنا🌱 ۱۴ ماهگی
مامان آرياناو آراد👨‍👩‍👧‍👦 مامان آرياناو آراد👨‍👩‍👧‍👦 ۱۳ ماهگی
مامان آقا ارسلان مامان آقا ارسلان ۱۳ ماهگی