۶ پاسخ

خوب کردی دعوا کردی همسرتم باید میگفت مامان از دست تو داره گریه میکنه چون چنگال و وسایلی که برمیداری برای تو خطر داره مامان می‌ترسه تو دستت ببره برای همین میگه دست نزن
ولی تنها کاری که میشه کرد همون جمع کردن از دستش

یه سری پسرم با چنگال بازی میکرد یهو زدش ت پیشونی مامانم به قدری خون آمد یا مثلاً ی سری با تیغ خورد کن بازی میکرد پاش زخم شد و بخیه خورد پسر من ک اصلا متوجه اشتباهش نمیشه بچه ها همینننن من کلی تذکر میدم انگار ن انگار

عزیزم از جلو دستش بردار بخدا اگ بدونی وسایل من چجوری پراکنده ن حالت بهم میخوره از دست بچم همه چیو کردم تو هم کابینتم نامرتبه دیگ چیکار کنیم تا بزرک بشن دیگ

من باور داری محبور بودم طبقه بالا کمد بزارم که دستش نرسه شما همین کار کن کمکم دید نیست از سرش میوفته

پسر من همش قیچی دستش میگیره اگرم بهش ندم جیگرم خون میکنه. میشینم کنارش ک فقط کاغذ خورد کنه
همش اجاق گازم خاموش میکنه یا فندکشو میزنه روشن میکنه.
رسما روانیم کرده

من سعی میکنم چیزای خطرناک جلو دستش نزارم چون واقعا نمیفمن

سوال های مرتبط

مامان پستاقلی مامان پستاقلی ۳ سالگی
دیگه از خودم این زندگی خسته شدم
یک ماهه شوهرم از سر کارش اومده بیرون ماشین سنگین خریده ولی هنو مدادکش نیومده شروع به کار نکرده
دیشب اینجور میکنه میگه من یه ماهه خونم پی بردم تو شلخته و کثیفی
غذا ظهر میخوری ظرف هارو همون لحظه نمیشوری
اصلا بلد نیستی بچه تربیت کنی در حالی که حالا هرچی در مورد بچه میگم کلا برعکسشو میگه منم کلا بی خیال بچه شدم
گفتم نخ کن تو گردنت هر جور دوس داری تربیتش کن رفتار کن باهاش
میگفت خسته شدم از زندگی کردن باهات
یا به پسرم میگا هر پتج دقیقه جیش داری میگم ولش کن خودش داشته باشه
میگه نیگه تو چی میدونی مگه
واقعا دیگه خسته شدم ترسم اینکه برم کاری کنه کلا پیرم منو نشتاسه الان که طرف باباشه
مثلا میره مهد اولش گریه میکنه اینجور میگه اگه گریه کنی خونه عمو نمیبرمت جایی نمیبرمت
ولی باز من که با ملایمت رفتار می کنم مثلا میگم ظهر میام دنبالت یا زود میام
میگه لوسش کردی
ولی با این پسرم حرف باباشو بیشتر گوش میکنه
دیشب که بهش گفتم بس کن دیگه اه
امروز اصلا محلش ندادم
میگه چرا کمددیواری نمیریزی بیرون دوباره مرتب کنی
یا هر غذایی ادویه خاص خودشو داره چرا استفاده نمیکنی
اصلا دیوانم کرده
دوست دارم این جرات پیدا کنم
همه چیزو بزارم و برم